پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 
 
پيک هفته

آرشيو هفتگی

در رابطه با پيک هفته


 
 
 

 

 
 

 

 

 


برای شنيدن موسيقی شما به برنامه
ريل پلير نياز داريد. اين برنامه را با
کليک بر روی نشان ان در زير تهيه کنيد

 


آن ظهر تابستان 46
حميرا و هايده
اينگونه به ميدان آمدند

 

   

تابستان سال 1346. يك ظهر گرم جمعه. ساعت يك و نيم بعد ازظهر، گل های تازه. از چند روز قبل هم اعلام شده بود. ترانه و آوازی با اركستر بزرگ راديو ايران و با صدای خواننده ای كه برای نخستين بار صدايش پخش می شد: حميرا!

آوازش نه آواز مرضيه بود و نه آواز دلكش، ترانه خوانی اش هم نه به الهه می رفت و نه به آن دو. پديده ای غافلگير كننده بود. دلنشين و مسلط خواند؛ و البته با نوآوری. از همان روز حدس و گمان ها شروع شد. مردم می خواستند بدانند او كجا بوده، كه يكباره صدايش اينگونه از پرشنونده ترين بخش موسيقی راديو ايران پخش شد، آنهم با آهنگی از علی تجويدی و تك نوازی و همراهی او!

صدايش چنان تيز و تحريرهايش بهم پيوسته بود كه گفتند قمر جديدی است، اما اين شبيه سازی و انتظار پيدا شدن صدائی به قدرت و دلنشينی قمر چه پيش و چه پس از حميرا هم ادامه يافت. برای هايده، برای پريسا و...

چند گل های ديگر هم اجرا كرد، در همان بعد از ظهرهای جمعه. پس از صبحی قصه گو و اذان دل انگيز موذن زاده اردبيلی، كه براستی گوئی موذن زاده شده بود؛ و پيش از اخبار سانسور شده و فرمايشی ساعت 2 بعد ازظهر كه صدای استوار گويندگانش با محتوا و كيفيت كم رنگ و از فيلتر وزارت اطلاعات گذشته اخبار هم خوانی نداشت!

او را تجويدی كشف كرده بود، يا اينگونه شايع بود؛ اما دلش جای ديگری بود و يا جای ديگری رفت. در نخستين ترانه اش ازخداوند طلب صبر كرده بود، اما تاب نيآورد و دل به ياحقی بست و از آن پس با او خواند. نه تنها خواند، كه با او به خانه بخت هم رفت!

علی تجويدی، پس از وقفه ای نه چندان طولانی با صدای پرقدرت ديگری به ميدان بازگشت. در همان بعدازظهرهای فراموش نشدنی جمعه: هايده!

او نيز نه دلكش بود و نه مرضيه، و نه حميرا. آوازش چيز ديگری بود و ترانه خوانی اش مسلط تراز بسياری كه در آن سال ها ترانه می خواندند. صد افسوس كه نه او در صف كلاسيك خوان ها باقی ماند و نه حميرا. ترانه خوانی را ادامه دادند، بی آنكه ديگر آواز بخوانند و يا بتوانند بخوانند.

اين فصل داغ رقابت، با به ميدان آمدن مهستي(خواهر هايده) و سپس خواننده ای بنام رويا، و ميان تجويدی، ياحقی، خرم و بديعی ادامه يافت كه گاه تقليد بودند و گاه نوآوری. الكل به قمر فرصت نداد و كاباره های تهران و پولی كه به پای اين نسل از خوانندگان زن ريختند فرصت ندادند تا آنها بشوند آنچه را در آواز كلاسيك ايران می توانستند بشوند! حنجره خسته ای كه هر شب ساعت ها در كاباره ها و در فضائی از دود سيگار می خواند، ديگر نه تاب آواز داشت و نه دارنده اش وقتی برای تعليم و پيشرفت.

خود را تا انقلاب جلو كشيدند و پس از انقلاب، در مهاجرت نيز خواندند اما ... شايد اگر انقلاب مسيری واقعی تر را پی می گرفت و كوته انديشی های مذهبی سد راه نمی شد، آنها فرصت تازه ای می يافتند، كه نكردند و نشد.

آنچه را می شنويد، شايد زيباترين و كلاسيك ترين ترانه ای باشد كه هايده خوانده است. نواب صفا، ترانه سرای  سالهای شكوفائی موسيقی ايرانی، در خاطراتش می نويسد:

يك ظهر كه در ميدان ارك از راديو بيرون آمدم، علی تجويدی را ديدم. مسيرمان يكی بود و راه افتاديم. گفت كه سالهاست يك آهنگ ساخته اما خواننده اش را هنوز پيدا نكرده است. اين عادت تجويدی بود. چيزی را كه می ساخت برای خواندن به هركسی نمی داد و گاه سالها آن را رو نمی كرد. آهنگ را زمزمه كرد و گفت يك بند شعر هم رويش ساخته ام: رفتم و بار سفر بستم!

من بلافاصله بند دوم را همانجا ساختم و برايش تكرار كردم: با تو هستم، هركجا هستم!

گفت پس بقيه اش را هم خودت بگو؛ و پرسيد كی بخواند؟ 15 سال است دنبال صدای اين آهنگ می گردم. گفتم: هايده!

من سرودم و هايده خواند؛ و الحق والانصاف سنگ تمام گذاشت!  شما هم بشنويد