پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 
پيک هفته
 
 

 

 
 

 

 

 

 
 
 
 
 

 

 

 

شجريان
64 نسيم مهرگان

صدای او را با خود برده است

 

   

مطلبی درباره شجريان و انتشار غيرحقوقی كتاب گفتگوهای شجريان در ايران برای پيك هفته ارسال شده بود. ظاهرا و به ادعای نویسنده، ناشر تيز دندانی در تهران، نه تنها حق و حقوق مولف و ويراستار را نديده گرفته، بلكه در آنچه منتشر كرده، مراعات ويراستاری‌ها و اصول فنی چاپ را هم نكرده است. نانی را به تنور داغ فروش كلام شجريان چسبانده و به نرخ روز پولی را به دخل رسانده است. در آن مطلب و يا مقاله ارسالی همه چيز بود و پيدا می‌شد، از جمله شرح مختصری از دو كنسرت شجريان يكی در تهران و ديگری در خارج از ايران. با توجه به قرار ما با خوانندگان پيك هفته كه مطالب بايد كوتاه و مختصر و در عين حال جامع و در اطراف موضوعی مشخص باشد، ما از آن مطلب دریافتی شرح مختصر اين دو كنسرت را با توجه به  مناسبت سالگرد تولد شجريان(اول مهرماه 1319 در مشهد) انتخاب كرده و پس از ويرايشی كه لازم می‌دانستيم برای انتشار در نظر گرفتيم.

 

 

 

شجريان‌، از مصاحبه ‌و گفت‌ و گو گريزان است. گرچه، اگر سمج باشی می‌توانی  ساعتی ميهمانش باشی، اما به اين شرط كه وارد بحث و جدل نشوی. زياد حوصله بحث ندارد. اول مهر، يعنی چند روز پيش سالروز تولدش بود.

در گفتكو، گاهی برافروخته‌ می‌شود، از بی‌مهری‌های حكومتی آزرده‌ است‌ و با مرده ‌پرستی مخالف. ميداند كه مردم به صدای او و صداقتی كه در آنست باور دارند. می‌دانند كه او با رنج و درد مردم آشناست و اين درد و رنج را در انتخاب اشعار و تحريرهای صدايش بازگوئی می‌كند.

‌صدا وسيما، مركز موسيقی و... حقوق‌ معنوی و هنری او را ناديده‌ گرفته، برای درهم شكستنش امكان‌ كنسرت‌ را از او سلب‌ كرده اند، وزارت‌ ارشاد به‌ درخواست‌هايش برای كنسرت پاسخی درخور نمی‌دهد و بسياری از مطبوعات به همان دلائلی كه وزارت ارشاد به درخواست‌هايش پاسخ نمی‌دهند، اغلب از انتشار اخبار مربوط به وی می‌گريزند. گرچه، "آنجا كه‌ كلام‌ از گفتن باز می‌ماند و قلم‌ از نوشتن‌، موسيقی آغازمی‌شود."

هربار كه آهنگ و آواز تازه‌ای می‌خواند، گوئی برای گفتن سخنی نو و يا تكرار درد مردم با صدايش به ميدان آمده است.

4 شنبه‌ 12 اسفند 1377، راهی كنسرت‌ اركستر موسيقی ملی ايران‌ در تالار وحدت‌ شدم‌. بنا به‌ شرايط‌ و اوضاع‌ جامعه‌ و اتفاقات‌ و رخ‌دادهای شگفت‌؛ ذهنم‌ مغشوش‌ و آشفته‌ بود، انگار كه‌ همة‌ آن‌ شب‌ وضعيتی مانند من‌ داشتند. فضايی بود مملو از اختلال‌ و دخالت‌ و اعتراض‌ و آشفتگی.

مردم‌ چشم‌ انتظار، روی صندلی‌های تالار رودكی ميخكوب شده بودند. پس‌ از گذشت‌ سال‌ها، قرار بود اركستر موسيقی ملی ايران‌" به صحنه درآيد.

هنوز صدای كف‌ زدن مردم در اوج بود كه با فرمان رهبراركستر و ندای فخرالدينی، اركستر به صدا درآمد. قطعه‌ نخست‌ دل‌ انگيز بود و آنگاه‌ رقص‌ توفان‌، چشمه‌سار، آفرينش‌... و پس از آن تصنيف‌ نيايش‌ و شعر فريدون‌مشيری. اين فقط شعر نبود، پيام شاعر عشق و دوست داشتن بود.

مشيری كه هنوز به خواب ابدی نرفته و درميان مردم نشسته بود، بپاخاست تا از شجريان تشكر كند و مردم او را نيز با كف ممتد ستودند.

قطعة‌ دوم‌ "موج‌" بود و شعری از رحیم آذر . فضای بسته دهه 60 با انتخابات 76 باز شده بود و اين سوز پنهان ملتی خواهان آزادی و عشق و دوست داشتن و بيزار از مرگ و جنگ و اعدام و زورگوئی بود كه از گلوی شجريان بر خاسته بود.

به‌ سكوت‌ سرد زمان، ‌به‌ خزان‌ درد زمان‌

نه‌ زمان‌ را درد كسی است، ‌نه‌ كسی را درد زمان‌

نه‌ همزبان‌ درد آگاهی‌كه‌ ناله‌ای خِرد با آهی‌

بهار مردمی‌ها شد

زمان‌ مهربانی طی شد

داد از اين‌ بی‌همرازي

‌ خدايا...

شجريان‌ خواست‌ صحنه‌ را ترك‌ كند، احساسات‌ مردم چنان بود كه اركستر نتوانست از روی صحنه خارج شود. نشستند تا به اين احساسات پاسخ بدهند. بانويی ازميان‌ حاضران‌ برخاست‌ و همگان‌ را دعوت‌ كرد تا به‌ پاسداشت‌ حرمت‌ بزرگان‌ شعر و موسيقی ايران‌، سه‌ بار درود بفرستند، كه‌ آتش‌ شوق‌ دل‌ همه‌ حضار برافروخت‌ و يكصدا چنين‌ گفتند...!

اركستر قطعه‌ موج‌ را دگر بار اجرا كرد...

تنها، پس‌ از آن بود كه‌ حضار در دل‌ شب‌ تار از دالان‌های سياه‌ و كم‌نور تالار عبور كردند تا به خيابان برسند و راهی خانه‌های خود شوند.

هزار اعتراض‌ و نياز در اين سكوت، دالان‌های پيچ در پيچ را طی كرد.

12 آبان‌ 1378 نيز برای ديدن و شنيدن كنسرت او، راهی استوديو بل‌ شدم‌. يوسف‌زمانی با چهره‌ای تكيده‌ و رنجور با همايون‌ شجريان‌ از ريتم‌ها می‌گفت‌ و شجريان‌ ناآرام‌ ومضطرب‌ به‌ منوچهر رياحی خيره‌ می‌نگريست‌ و به‌ استوديو نگاه می‌كرد، گويی گرهی در گلو دارد و حسرتی درفرياد، تا نوايی خوش‌ سر دهد، آن‌ گاه‌ در چهارگاه‌ شعری ديگر از فريدون‌ مشيری را خواند:

بوی باران‌/ بوی سبزه‌/ بوی خاك‌

شاخه‌های شسته‌/ باران‌ خورده‌/ پاك‌

آسمان‌ آبی و ابر سپيد/ برگهای سبز بيد

عطر نرگس‌/ رقص‌ باد/ نغمه‌ شوق‌ پرستوهای شاد

خلوت‌ گرم‌ كبوترهای مست‌/ نرم‌ نرمك‌ می‌رسد اينك‌ بهار

خوش‌ به‌ حال روزگار‌...

.....

روزگاری كه ديگر مشيری نيست تا آن را ببيند و عشق و دوستی را در آن بجويد. نه او و نه شاملو كه سالها پيش و درحسرت از كف رفتگان و از وطن دورماندگان دهه 40 و 30 سروده بود: "... با خود فكر می‌كردم. اگر مه، همچنان تا صبح می‌پائيد، مردان جسور از خفيه گاه خود، به ديدار عزيزان باز می‌گشتند."