هنر و انديشه

پيك

                         
 

شفيعی كدكني

بانگ شعر

بر بام ايران

 
 

در يكى دو دهه اخير، از ميان دهها هزار شعرى كه در طولِ سال در روزنامه‏ها و مجلات انتشار مى‏يابد حتى يكى‏هم در ميان مردم گُل نمى‏كند. به ندرت مى‏توان استثناهايى براى اين قاعده يافت. قديم ها با نبودن وسائلى از نوع راديو وتلويزيون و مطبوعات، شعر فارسى، شعر امثال سنائى و سعدى و حافظ، يك هفته يا يك ماه بعد از سروده شدنش همان شهرتى را كه ‏در غزنه و شيراز مى‏يافته در سمرقند و بخارا و كشمير و كاشغر نيز به دست مى‏آورده است. ما اين توفيق را نتيجه نبوغ هنرى سرايندگان‏اين گونه شعرها مى‏دانيم و تا حد زيادى هم اين سخن پذيرفتنى است، اما نبايد فراموش كرد كه در دنياى قديم هم، شعر، «رسانه»هاى‏خاص خود را داشته و بررسى اين رسانه‏ها، در طولِ تاريخ مى‏تواند موضوع كتابى جداگانه قرار گيرد.

تصوّرى كه امروز از شعر فارسى در ادوار گذشته داريم، صورت خاموش و مكتوبِ آن است و كمتر به اين انديشه مى‏پردازيم كه اين‏شعرها تنها در صورت يك ورقه يا يك ديوان، حضور فرهنگى نداشته‏اند بلكه به تناسب اهميّتى كه مى‏يافته‏اند در اعماق جامعه نيز به‏طرق مختلف انتشار مى‏يافته‏اند كه يكى از آن راهها،  نوشتن و نسخه‏بردارى به صورت ديوان بوده است. واقعيت اين است كه‏شعر، هنرى است گفتارى و نقشِ «ادا كردن» و «آواز» و عرضه داشتِ زنده آن، در نشر و گسترش آن، والتذاذِ مردم از آن، نقش بسيار مهمّى‏بوده است هم اكنون نيز به تجربه مى‏بينيم كه انتشار يك شعر از طريق راديو و «كاست» چه بُردِ وسيعى دارد و بعضى از شاعران مشهورِعصر ما، سهم قابلِ ملاحظه‏اى از توفيقِ شعرشان را مديونِ صداىِ گرم و اسلوبِ اداى شعر خويش، در كاسِت‏هاى انتشار يافته در اين‏سالها، هستند.

شايد مؤثرترين راه نشرِ شعر را در حوزه‏هاى بسيار وسيع شنوندگان و دوستداران بتوان حوزه موسيقائى آن تعيين كرد، يعنى آنجا كه‏شعرى بر اثر همراه شدن با آهنگى خاص، توفيق آن را مى‏يافته كه در ميان انبوهِ علاقمندان انتشار يابد. اصطلاح «صوت بستن» كه به‏معنىِ آهنگ ساختنِ روى شعرهاست از قديم در كتبِ تاريخ و تذكره ديده مى‏شود.

استاد فروزانفر نوشته است: «در همان زمان مولانا طبقه‏اى به‏نام «مثنوى خوان» در ميان عاشقان و مريدان وى ممتاز بوده‏اند و اين طبقه مقابل قُراء قرآن قرارداشته‏اند و همين سنّت پس از وفات بر سرِ تربت مبارك و در مجالس خلفا و جانشينان اومعمول بوده است.»

وقتى بخواهيم اين خصوصيّت شعر فارسى را تا دوره‏هاى كهن تر تعقيب كنيم به هنرِ گوسانها و خنياگران دوره پارت‏ها خواهيم رسيد.

بعضى از شاعران خودشعرهاى خويش را به لحن و آوازى دلكش ادا مى‏كرده‏اند. در ديوان حافظاشاراتى صريح به اين نكته وجود دارد كه حافظ اين غزل‏ها را - كه گاه زمينه مدحىِ آشكار دارد وزمانى جنبه مدحىِ آن امروز نهفته مى‏نمايد - با آواز خوش در مجلس پادشاهان مى‏خوانده‏است:

غزل گفتى و دُر سفتى بيا و خوش بخوان حافظ

كه بر نظم تو افشاند فلك عِقْدِ ثريا

و در سرگذشت فرّخى سيستانى نيز، صاحب چهار مقاله، مى‏گويد: «فرخى برخاست و به‏آواز حزين و خوش اين قصيده بخواند كه با كاروان حُلّه برفتم زسيستان»

يكى ديگر از راه‏هاى نقل و انتقال و نشر و انتشار شعر، در گذشته مجالس تذكير و وعظ بوده‏است.

مجالس تذكير و وعظ كه همواره در تاريخ ما داراى نقش سياسى و فرهنگى بسيار مهمى‏بوده است، هنوز با روش علمى مورد بررسى قرار نگرفته است.

تصويرى كه بعضى از مورخان از مجالس وعظ بعضى از واعظان و مذكّران ن همه‏نشان دهنده عمقِ نفوذِ اين افراد در محيطِ اجتماعىِ عصر است و اين ويژگى در فرهنگ ما تاهمين پنجاه شصت سال قبل محفوظ بوده است.

يكى ديگر از مراكزى كه به نشرِ شعر و موسيقى ايرانى، در گذشته، يارى مى‏رسانده است‏زورخانه‏ها بوده است.

راه و رسم گردش درويشان در كوچه‏ها و خواندن شعر به همراهِ‏ مقام‏هايى از موسيقى، كه بعدها تبديل به نوعى گدايى موسيقايى‏و ادبى شده، خوب يا بد، هر چه بوده است اين هم يكى از راه‏هاى اشاعه شعر و موسيقى‏در ميان توده‏هاى وسيع مردم كوچه و بازار بوده است

انجمنهاى ادبى، در هر دوره و در هر شهرى، مراكز اصلى نشر و اشاعه شعرها بوده‏اند.

حال كه درباره انجمن‏هاى ادبى و نقش آنها در اشاعه شعر سخن به ميان آمد يادآورى دوعامل ديگر نيز بى‏فايده‏اى نخواهد بود و تكميلى است بر مجموعه عوامل نقل و انتشار شعر دردنياى كهن. يكى از اين عوامل (در كنار ديوان‏هاى اصلى شاعران) جنگ‏ها و مُرقّعها وخوشنويسى‏ها و سفينه‏هايى است كه در هر عصرى فراهم مى‏آمده و اگر ذوق و مهارت كافى درتدوين آنها وجود داشته سبب رواج بسيارى از شعرهاى خوب هر شاعر و شعرهاى خوب هردوره‏اى مى‏شده است مثل اغلب تذكره‏ها و جنگ‏هاى معروف.

ديوار نوشته‏هاى اماكن عمومى از قبيل مزار اولياء و گاه مساجد و خانقاه‏ها و رباطها از ديگروسائل نشر شعر در روزگار گذشته به حساب مى‏آمده است و هم اكنون نيز در بقاياى بسيارى ازاين اماكن مى‏توان در باب نوع شعرها و نوع پسندهاى گذشتگان در باب شعر، به مطالعه‏پرداخت.

همين اواخر از آقاى دكتر قربانف استاد دانشگاه عشق‏آباد، در جمهورى تركمنستان كه به‏مناسبتى به منزل ما آمده بود شنيدم كه مى‏گفت: «مزار ابوسعيد ابوالخير، در ميهنه دشت‏خاوران، يك ديوان شعر است» يعنى به اندازه يك ديوان بر در و ديوار و گچكارى و بر خشت وآجر آن در طول قرون و اعصار شعر و يادگار نوشته شده بوده است. آقاى دكتر قربانف اظهارمى‏داشت كه اين سخن مربوط به سى سال پيش از اين است ولى اكنون، به علّت عدم توجه‏مسئولان امر، در سال‏هاى گذشته، تمام آن گچبُريها و نوشته‏ها و بخشى از ديوارها فرو ريخته وچيز مهمّى ديگر از آن باقى نيست ولى تا سى سال پيش از اين، خود ايشان شاهد آن بوده‏اند كه‏در و ديوار مزار بوسعيد پر بوده است از نوشته‏ها و يادگارهاى شعرى بازمانده از قرون و اعصار.اگر در همان سال‏ها مقدارى اسلايد و عكس از اين نوشته‏ها گرفته مى‏شد، چه بسا كه بسيارى ازمسائل بى‏پرسش تاريخ فرهنگ ما امروز، پاسخ مناسب خود را در ميان همان عكس‏ها به دست‏مى‏آورد.

نه تنها بر ديوارهاى اماكن عمومى و خصوصى شعر مى‏نوشته‏اند كه بر روى هر وسيله‏اى ازوسايل زندگى از قالى و قاليچه و گليم گرفته تا «سفره» و «بشقاب» و «كاسه» و «قاشق» و«شمشير» و «كارد» و سنگ قبر شعر مى‏نوشته‏اند و از همه اينها براى نشر شعر و انتقال آن به‏ذهن و ضمير ديگران استفاده مى‏شده است زيرا شعر بخشى و در حقيقت بخش اصلى زندگى‏معنوى جامعه ما بوده است و صد و هشتاد درجه با آنچه در روزگار ما وجود دارد فاصله داشته‏است. امروز در صفحات مطبوعات ما در پايان قرن بيستم در كنار آگهى شير پاستوريزه يا دوربين‏عكاسى كلماتى زير هم نوشته مى‏شود به نام «شعر» و هيچ كس آنها را براى بار دوم نمى‏خوانداگر تصادفاً براى بار اول خوانده باشد. آيا گناه از جانب «رسانه»هاست يا كوتاهى و تقصير ازجانبِ «شعر»هاست؟

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی