پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

 

برای شنيدن موسيقی شما به برنامه
ريل پلير نياز داريد. اين برنامه را با
کليک بر روی نشان ان در زير تهيه کنيد


 

 


گوگوش و قنبری
درمهاجرت
بسیاری، زودتر از
مرگ خود مردند!

 

شهریار قنبری از جمله موفق ترین ترانه سرایان دهه 1350 (تا پیش از انقلاب 57) ایران بود. برخی از ماندگارترانه‌های این دوران که با صدای گوگوش، داریوش و فرهاد خوانده شد را او سرود. شانه به شانه ایرج جنتی عطائی. گوگوش نیز در همین دهه، به بلوغ تازه ای در خواندن رسید. پنجره، دو ماهی، خانه و... همه از یادگارهای فراموش نشدنی این سالهاست.

اولی وقتی از ایران بیرون آمد که انقلاب همچنان نفس نفس می‌زد و دومی ماند. ماند و جنگ و انقلاب و جمهوری اسلامی را تجربه کرد. دو دهه در هوای دم زده ایران نفس کشید. اولی در لس آنجلس سرازیری قله ترانه سرائی آخر دهه 40 و نیمه نخست دهه 50 را خیلی زود آغاز کرد. چیزهائی سرود و این و آن نیز خواندند؛ اما ترانه نبود، چیزهائی بود، و نه بیشتر. دومی در کنج آپارتمان کوچکش در تهران سکوت در بیرون و زمزمه در خانه را تجربه کرد. خواند اما برای خودش. با اخوان و نیما و شاملو آشنا شد. نه با خودشان، بلکه با شعرشان. دل دریائی خود را به خلوت خانه خویش سپرد. پس از انتخابات دوم خرداد آمد به این سوی اقیانوس. به خارج از کشور. آمد که کنسرت بدهد و بخواند آنچه را قنبری نسروده بود اما آن که سروده بود از همان هوائی تنفس کرده بود که گوگوش آن را در ریه‌های خود فرو داده بود و قنبری از آن محروم مانده بود. ترانه خوب زرتشت، جنگ و گریه وقتی پخش شد سرگذشت دو دهه پس از انقلاب بود: جنگ، زندان، اعدام، محرومیت زنان و بازگشت به تاریخ، به گذشته ملی ایران و...

در اینسوی اقیانوس رفتند به کنسرت گوگوش تا او را ببینند. در ایران ترانه‌هایش را سی دی کردند و گوش دادند. آنجا حرف دل مردم بود و اینجا کنسرت گوگوش!

قرار بود به ایران بازگردد. کیمیائی هم همین را گفته بود، اما چنان نشد که قرار بود بشود و او نیز هم خسته بود و دیگر تاب دور تازه ای از جنگ‌های روانی- امنیتی حسین شریعتمداری در کیهان را نداشت و هم آب مهاجرت کم کم زیرپوستش رخنه کرده بود.

گوگوش ماند. همانجا که دو دهه پیش شهریار قنبری مانده بود: مهاجرت!

چند کنسرت و جنگ و جدال بر سر دلار و نقش تلویزیون‌های فارسی زبان لس آنجلس درکنار مافیائی که کنسرت‌ها را اداره می‌کند.

چند بار دیگر هم، درکنار ترانه‌های دهه 40 و 50 همان ترانه‌هائی را خواند که از ایران به سوغات آورده بود، اما پوست مهاجرت با این ترانه‌ها کمتر خراش بر می‌داشت. می‌شنید اما بیشتر گوگوش را می‌دید و حرکاتش را روی صحنه، گوشش با زرتشت و جنگ و باران گریه آشنا نبود.

فصل دوم آغاز شد. وداع با ایران و پیوند با مهاجرت و مهاجرین. این همان ورطه ای بود که امثال قنبری در آن سقوط کرده بودند و حالا گوگوش را هم درخود فرو کشید. آخرین کنسرت و سی دی گوگوش از دل این ورطه بیرون آمده است. سایه ای از قنبری دهه 50 و گوگوشی که دو دهه در ایران پس از انقلاب مانده بود. نه قنبری آن ترانه‌های دهه 50 است و نه گوگوش آن صدائی که آمده بود تا برای سرنشینان کشتی بلادیده اقیانوس مهاجرت از جنگ و زندان و زرتشت و تاریخ کهن ایران بخواند. مشتی کلمات پراکنده و‌بی‌روح، با ملودی تکراری همان چند ترانه ای که گوگوش از ایران به سوغات آورده بود. دراین آخرین سی دی، هر دو – قنبری و گوگوش- خیز گرفته اند اما نیم وجبی نیز نتوانسته اند بپرند. هیچ پرنده ای در مهاجرت پرواز بلند را نتوانسته تجربه کند. چه، آنکه نامش سیاسی است و چه آن که می‌گوید نامم "هنر" است!

از تمام سی دی آخر "گوگوش- قنبری" که در آخرین کنسرت گوگوش در امریکا نیز می‌گویند 15 هزار ایرانی رفتند که آن را بشنوند، شاید همین چند کلام پراکنده ای را که می‌شنوید بتوان خیزی نام نهاد که در ادامه خود به پروازی نیانجامید و در تکرار خود دفن می‌شود. گاه ملودی آن چند آهنگ و ترانه سوغات گوگوش از ایران را به یاد می‌آورد و سپس از آن نیز فاصله می‌گیرد. ما همان را که از مجموع این سی دی پسندیده ایم برایتان می‌گذاریم. بپذیرید که باقی آن پوچ است و هیچ. تردید اگر دارید، سی دی کامل را بخرید و بشنوید تا به همان نتیجه سراپا افسوسی برسید که ما با شنیدن کارهای قنبری و گوگوش در مهاجرت رسیده ایم.

دراینجا، بسیاری زودتر از مرگ خویش مرده اند.