پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 
پيک هفته

آرشيو هفتگی

در رابطه با پيک هفته



 

 
 

 

 
 

 

 

 

 
 
 
 
 


پاسارگاد
اين يادگار را نگذاريد
به زير آب رود!
محمد نوری‌زاد- فيلمبردار

   
 

آنچه كه ما از پاسارگاد می‌دانيم، همان است كه در طول ساليان دراز، در گوشمان نجوا كرده‌اند؛ كدام نجوا؟ اينكه: پاسارگاد، مقبره‌ی كوروش هخامنشی است! همين! كوروش و مقبره‌اش، ديروز به‌گونه‌ای مصادره شد تا در خدمت تحكيم پايه‌های لرزان سلطنت پهلوی به كار افتد و امروز به نحوی ديگر مطرود و به حاشيه رانده شده است تا كسی سخن از پادشاهان نگويد! درست اشتباهی كه درباره‌ی حكيم توس، استاد سخن، فردوسی بزرگ صورت پذيرفت! رژيم پهلوی، فردوسی را بالا برد تا از او شاعری درباری و مديحه گوی سلاطين ترسيم كند و ما او را صرفا به جرم سرودن شاهنامه در كانون اخم‌ها و ترش‌رويی‌ها قرار داديم! بی‌آنكه شاهنامه را ورق زده باشيم و پيش پای اعتقادات راسخ سراينده‌اش زانو زده باشيم!

سالهاست كه پاسارگاد را از چشم بازديدكنندگان مشتاق آن دور داشته‌اند. علتش هر چه كه هست، اگر فتنه‌ای سازمان يافته در كار نباشد، لاجرم كج سليقه‌گی و پخمگی است.

سازمان ميراث فرهنگی كه نگاه مردمان ما و گردشگران خارجی را در تخت جمشيد متوقف ساخته، هرگز فرصتی فراهم نياورده است تا بخش مكمل تخت جمشيد، يعنی پاسارگاد، را در معرض توجه مخاطبان قرار دهد. اين اهمال، هر چه كه هست و به هر دليل، نابخشونی و غيرقابل اغماض است. چرا كه عرصه‌ی باستانی تخت جمشيد، يك نگين دور افتاده دارد كه اگر اين نگين را از آن منفك كنيم، به ورطه‌ای در افتاده‌ايم كه رژيم پهلوی اراده‌ی تبليغ آن را داشت! اين كه: تخت جمشيد، فقط و فقط يك تختگاه شاهنشاهی بوده است و لاغير! و حال آنكه به زعم نگارنده، جايگاه كوروش، فرسنگها از ذات مفسده جوی شاهان عياش و مستبد فاصله داشته و قطعا از آن نور ساطع می‌شده است. مثل جلال و جبروت جناب سليمان نبی (ع) كه مور و مار و آفتاب و نسيم و زمين و آسمان كه به اطاعتش بسته بودند و او هرگز، به قدر لحظه‌ای از ياد و راه خدای متعال غفلت نورزيد. شكوه سلطنت و تسلط بر استعدادهای هستی هر چه كه پيش برود، هرگز به مرتبه سليمان (ع) نخواهد رسيد. با اين همه سليمان به مرگ كه می‌رسد، همه‌ی صلابت و تسلطش فرو می‌ريزد و به زانو در می‌آيد. جنبه‌ی ديگر جايگاه سليمانی، شايد اين باشد كه خدای متعال می‌خواسته است به بشر حريص و شيدای قدرت بفهماند كه شاه شدن و برهمه‌ی آحاد مردمان و ساير پديده‌ها سلطه يافتن گناه كه نيست، پسنديده نيز هست، منتها به شرطی كه اين قدرت در راه عدل و انصاف و كسب رضايت خدای متعال به كار افتد و كوروش بنا به شواهد گوناگون و در شانی ديگر، از يك چنين جايگاهی برخوردار بوده است: شاهنشاهی عدل‌پرور و مردمدار و يكتاپرست! با قدرتی فراگير و افسانه‌ای! اما آنچه كه از كوروش در اين ساليان دراز در گوش ما خوانده‌اند، قدرتمداری بوده است بی‌منازع كه به مردمان آزادی و هويت بخشيد و يهودان ستمديده را زا زير بار سال‌ها ستم به در آورد، و در كنار اين جايگاه تخت جمشيد كاخی فراتر از واقعيت ترسيم می‌شود تا كام عطشناك شاه سرسپرده‌ی پهلوی را اجابت كند و خود را در رديف و امتداد كوروش جا بزند و مقتدرانه بگويد: «كوروش، آسوده بخواب كه ما بيداريم!»

 

 

و حال آنكه جايگاه كوروش، جايگاه برگزيده‌ای است. جايگاه يكتاپرستی و حكمت و عدل و عبوديت است. نقش برجسته‌ای كه كوروش را در حال عبادت،‌ آن‌هم با پای برهنه نشان می‌دهد، از سر تبليغ و تملق كار نشده است. بلكه كوروش بدون حتا سنگ نوشته‌ها و مقبره‌ها و مقبره‌ و تخت جمشيد نقوش فراوان مردمداری‌اش، همچنان پاك پادشاه ايران زمين است.

در اين ميان قفل زدن بر پاسارگاد، مقبره‌ی كوروش، و دور نگاه داشتن چشم كاوشگر و نه گردشگر مردمان ايران و جهان از راز اين بنای كوچك اما شريف، وادی كم لطفی و كج سليقگی و پخمگی را به عرصه‌ای سخت مضطربانه بند می‌كند كه زبان و قلم نگارنده از بيان آن پرهيز دارد.

در روزهای پايانی سال گذشته، برای داوری به صدا و سيمای مركز شيراز دعوت شدم. می‌بايستی مجموعه‌ای تلويزيونی به نام «هزاره‌ی سوم» را به نويسندگی و كارگردانی شهاب اميروانی می‌ديدم. آنچه كه در اين مجموعه، چشمگير و قابل اعتنا و احترام بود، تحقيق ژرف و هوشمندانه‌ای بود كه به تعبيری هدر رفته بود! بعد از سال‌های سال حضور فعال در سيما، اين اولين بار بود كه می‌ديدم يك اثر درست و از سر درايت، چه روشنگری‌ها كه نمی‌كند.

مجموعه‌ی «هزاره‌ی سوم» با همه‌ی ضعف‌ها و ناپختگی‌ها به تخت جمشيد، كوروش، پاسارگاد و جايگاه شاهنشاهی كوروش و مقام و منزلتش و همرايی جناب دانيال نبی (ع) با كوروش پرداخته است. اولين بار بود كه دانستم: پاسارگاد تنها يك دخمه نيست، بلكه عبادتگاهی بوده است كه در طول تاريخ، چشمان اشكبار مردمان ما را به خود فرا می‌خوانده است. برای اولين بار بود كه می‌ديدم در پاسارگاد، محرابی قديمی مربوط به حدود 700 سال پيش ساخته و اطراف اين محراب را با آيات قرآن مزين كرده‌اند. برای اولين بار بود كه دانستم پاسارگاد تا همين سال‌های پيش از جشن مضحك تاجگذاری شاه، محل تلاقی هميشگی دستجات عزاداری مردمان اطراف بوده است. يعنی دستجات عزاداری، تاسوعا و عاشورای خود را در طواف مزار كوروش، اين برگزيده‌ی خدای متعال، سپری می‌كرده‌اند.

سال‌های سال مردمان ما در پاسارگاد به عبادت مشغول می‌شده‌اند و نذر می‌بسته‌اند و حاجت می‌طلبيده‌اند. برای اولين بار بود كه دانستم نقش برجسته‌ی كورش كه با پاهای برهنه دست به نيايش بالا برده، درست رو به قبله! است. و باز برای اولين بار بود كه شنيدم ظاهرا دانيال نبی (ع) مشاور امين كوروش بوده است و برای اولين بار دانستم كه در اين سالها پاسارگاد و تفسيری اينچنينی از آن را سال‌های سال است كه متعمدانه از مردم دور نگاه داشته‌اند و چهار اطراف آن را قفل بسته‌اند.

اگر رفتار رژيم پهلوی را در حبس كردن يك چنين مفاهمی و واقعيت‌هايی از كوروش و پاسارگاد و تخت جمشيد، شايسته‌ی مقاصد و مسكوناتش بدانيم، پرهيز از آشكارسازی و غبار روبی از چهره‌ی اين مواقف و پاكسازی چهره‌ی كوروش را آنهم از جانب متولی خودمان، چه بناميم؟

قبول دارم كه اين نوشته اگر امروز با اطمينان و آرامش نگاشته و عرضه می‌شود، در سال‌های پس از پيروزی انقلاب اسلامی كه مردمان ما به‌تازگی از بند شاهنشاهی رهايی يافته بودند، می‌توانست موجی از اعتراضات را برانگيزد. اما پس از انقلاب و درست از همان سالی كه تخت جمشيد در فهرست اولين‌های گردشگری ايران جای گرفت، می‌شد از جمال مبارك كوروش و پاسارگاد و تخت جمشيد غبار غليظ تعصب را روبيد و به روشنگری اذهان مغشوش مردمان مبادرت وروزيد.

كافی بود صدا و سيما يك برنامه، فقط يك برنامه، از عزاداری مردمان اطراف پاسارگاد، در ايام محرم، نشان ما می‌داد و با مصاحبه‌های كارشناسانه اين همه بی‌مهری را از ساخت كوروش و پاسارگاد و تخت جمشيد پس می‌راند و در نقطه‌ی مقابل عواطف و فهم و شوريدگی مردمان ما به اين جايگاه رفيع، هدايت می‌كرد.

آيا عجيب نيست كه در تمامی نقوش و آثار باستانی مشابه تخت جمشيد در رم، در آتن، در هند، در چين، در مصر كه زن به مثابه برده‌ای اساسی در حال عياشی، در حال رقص و آواز و مطربی، در حال دست به دست شدن حجاری شده است، تنها در تخت جمشيد و فقط در تخت جمشيد با وجود ده‌ها چهره‌ی مردان سپاهی و رجال نظامی و سياسی و نمايندگان ساير بلاد، هيچگاه چهره‌ی حتا يك زن نقاشی و حجاری نشده است؟

در طول ساليان دراز سال‌های پس از ظهور اسلام، بردگان زن و اهدای ناپسند زنان به دربار برخی خلفا و سلاطين و امرا، يك امر رايج بوده است. چگونه است كه در تخت جمشيد، نمايندگان ملل، هدايای گوناگون از جواهرات، گاو و شتر گرفته تا يك كاسه شربت گوارا برای شاه می‌بردند، اما در ميان اين هدايا، حتا يك زن وجود ندارد؟ همه‌ی اين نشانه‌ها به سلامت و پاكی دستگاهی اشاره دارد كه مرتبت آن در طول ساليان دراز به انحای گوناگون ناشناخته مانده يا به نوعی مصادره‌ی اشقيا شده است.

پاسارگاد، امروز يك موقف شريف است كه مهجور مانده است. مقصر اصلی خود ما هستيم. آری، در پاسارگاد پدران ما محراب ساخته‌اند و اطراف محراب را با آيات الهی استحكام بخشيده‌اند. جد كوروش را همچون خود ما كه مردگان خويش را رو به قبله دفن می‌كنيم، رو به قبله دفن كرده‌اند.

نقش برجسته‌ی كوروش او را در حال عبادت با پای برهنه، آن‌هم درست رو به قبله نشان می‌دهد. پاسارگاد تا همين چند سال گذشته ميعادگاه دستجات عزاداری بوده است و مردمان اطراف مردگان خود را دور مقبره‌ی كوروش دفن می‌كرده‌اند. امروز بر پاسارگاد قفل بسته‌اند. مبادا كه ميهمان عرشی پاسارگاد، نفرينمان كند؟ به‌خصوص اينكه شنيده‌ام پاسارگاد پشت يك سد قرار دارد و احتمالا زير آب می‌رود!