پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيك

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

پيک هفته

در رابطه با پيک هفته


 

 

 

 

 



5 شعر
از دفتر اين روزگان


1
شب و روز
هدا رستمي
بر صندلی ها موريانه زده زندگی نشسته ام
و حساب می كنم...
۸ ساعت خنديده ام...
۸ساعت گريسته ام ٫
و۸ ساعت خوابيده ام !
و روی تاريخ عمر٫ امروز را خط می زنم !
--

2
پاهای بسته

كامبوزيا گويا

" به باد خيره ماندم
نعره می كشيد و می آمد
همچون گراز
ی مست
تاز
يانه بردست
ب
يچاره درخت ها
 م
ی خواستند بگريزند
اما پا
يشان بسته بود ! "

3
با عشق نه با ويراني
كژال احمد
ره شه با وتی :
كليشه ی ئه م دنيايه م به دل نيه
هه ول ئه ده م به ويرانكردن  بيگورم
پيم وت : منيش وه ك تو وه كوو تو به دلم نيه
به لام  ده مه وی به ئه وين بيگونجينم
"شه مال وای وت "
ترجمه :                                                                                     
باد سياه  گفت :
قالب اين دنيا را نمی پسندم
می كوشم با ويران  كردن تغييرش دهم
به او گفتم من نيز نمی پسندم
اما می خواهم با عشق سازگارش كنم
" باد شمال  چنين گفت "
منبع:  نويسا
(گاهنامه اجتماعی ، فرهنگی)

4
كدام پل شكسته؟
 گروس عبدالملكيان
دختران شهر
به روستا ف
كر می كنند
دختران روستا

در آرزو
ی شهر می ميرند
 
مردان
كوچك
به آسايش مردان بزرگ فكر می كنند
مردان بزرگ
در آرزو
ی آرامش مردان كوچك
                                      می ميرند
كدام پل
در
كجای جهان
ش
كسته است
كه هيچكس به خانه اش نمی رسد؟
-----

5
آه
محمد صادق خلج


من در اين شب زده راه
با خود انديشه كنان می خوانم
كه چرا
زان همه عشق و اميد
هيچ بر جای نماند ؟
آه چه دورانی كه گذشت
روزها شوری داشت
شب هايش چه عزيز
زندگی در پس چشمان سياهت می خنديد
آسمان آبی بود
دشت ها همه سبز
فال حافظ
شعر سهراب و فروغ
زينت شب ها بود
و ميان دل من
با دو چشمان سياهت
رازهايی بود
قصه هايی پرشور
تو را گفتم و می گويم باز
كه ميان نی نی چشمان سياهت
روزن شهر خدايانم بود
اين تويی هست تر از هرچه كه هست
ای كليد قفل تنهايی های من
من تمام شقايق ها را
يك به يك از همه دشت می چينم
و به قربانگه تو ميايم
تو كنون در خوابی
و نمی دانی چيست
سياهی در سينه شب
من غريبم با همه كس
همه چيز
جز به يادی كه مانند شهابي
می جهد در دل تاريكی ها
جز شراری كوچك
سر بر آورده از دل خاكستر
و دو صد افسوس
آه آری
دست تقدير است اين
وای هوا طوفانيست
ابرها گريانند
آسمان می غرد
باد می پيچد
و تو در بستر رويايی خويش در خوابی
-- چه باك
در خيال و نظرم
من ز مهمانی چشمان تو می آيم باز--
آه از آن روزها
سالها می گذرد
و تورفتی و هنوز
با خود انديشه كنان می خوانم
رفتنت بهر چه بود؟
كه چرا؟
من در اين نيمه شب ظلماني
من در اين غم زده راه
بار سنگين خيال را
می كشم بر دوش
شعر "آه" از دفتر شعر "بانوی شبها" شاعر "محمد صادق خلج"