پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيك

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

پيک هفته

 
 


فراموشی خصلت ايرانی ها نيست
محمد خزائلی
روشنائی را او به خانه
نابينايان ايران برد!


 

شايد هنوز، بعد از گذر سقاخانه آينه - در کوچه ظهرالاسلام بقايای مدرسه ای که محمد خزائلی برای نابينايان ايران بنا نهاده بود مانده باشد. اگر از خشت و گل آن هم چيزی باقی نمانده باشد، در و ديوار اين خيابان گواهی ميدهند برآن همت بی مانندی که دکتر خزائلی برای جمع کردن نابينايان و سواد آموزی به آن برپا کرد. هر غروب از سه ضلع  اين کوچه بسياری که از بينائی محروم بودند عصا زنان خود را به مدرسه او می رساندند تا خواندن و نوشتن بياموزند. و اين، برای سالهای دهه 1330 اقدامی جسورانه و همتی کم نظير بود. از خيابان هدايت، خيابان شاه آباد و خيابان جنب سقاخانه آينه. خودش گاهی کنار در مدرسه که بيشتر شبيه يکی از مدرسه های حوزه علميه قم بود- با همان هشتی ورودی و اتاق های اطراف هشتی- تا يک مدرسه به سبک مدارس آن دوران می ايستاد و به باگ يکنواخت عصای شاگردان مدرسه اش گوش می داد. اگر هيچکس هم صدای صاحب عصا را نمی شناخت، دکتر خزائلی می شناخت و نام صاحب عصا را می برد و به داخل دعوتش می کرد. مدرسه نايبنانی که بنيان گذارده بود شبانه بود.

دکتر خزائلی خود از بينائی محروم بود. بعدها کلاسی هم به نام کلاس کنکور در همين مدرسه و در اتاق های جديدی که به آن اضافه کرده بودند برپا شد. و اين اولين کلاس کنکور در ايران بود!

زاده اراک بود و در چهار سالگی گرفتار بيماری آبله شد و چشمان خود را از دست داد. تحصيلات خود را با کمک خواهرانش دنبال کرد. آنها کتابها را برايش می خوانده اند و او با حافظه پرقدرتی که داشت حفظ می کرد. بعدها شاگرد اول دکتری حقوق دانشگاه تهران شد. بلند قامت بود. موهای سرش چنان کوتاه بود که گوئی تازه به خدمت سربازی رفته است. صورتی کشيده و گوشتالو داشت و هنوز آثار آبله ای که چشمهايش را از او گرفته بودند بر صورتش باقی بود. عينکی سياه چشمهای بی فروغ او را می پوشاندند.

"فلسفه و منطق" را با همکاری دکتر سادات ناصری استاد برجسته دانشگاه تهرن نوشت. اين کتاب، بعدها شد کتاب پايه کلاس ششم ادبی دبيرستان ها. تاريخ فلسفه و بديع و قافيه را نيز بعدها منتشر کرد که آنها نيز به کتاب های درسی دوره پايانی رشته ادبی مدارس تبديل شدند.

پس از آنکه اعلام قرآن را که در حدود 900 صفحه بود برنده جايزه سلطنتی شد. عزم و اراده اش زبانزد بود و روشندل را هم او درايران جانشين "نابينا" کرد و به فصل ترحم به نابينايان خاتمه بخشيد، چرا که نشان داد روشندل می تواند مانند هر فرد بينائی همه استعدادهای خود را بروز دهد.

دکتر خزائلی بنيانگذار جمعيت حمايت از روشندلان ايران و آموزشگاه مخصوص نابينايان و صاحب امتياز مجله روشندل نيز بود. او را با "هلن کلر" و "طه حسين" نويسنده معروف مصری مقايسه می کردند. علاوه بر فارسی به سه زبان عربی و فرانسه و انگليسی تسلط کامل داشت. می گويند اصول اوليه يادگيری زبان انگليسی را فقط در عرض دو هفته فرا گرفت.

چنان حافظه ای داشت که اگر کسی يک بار با او سلام و عليکی می کرد بعد از سی سال که آن سلام و عليک تجديد می شد صاحب آن سلام را می شناخت و او را به نام ياد می کرد. در ماشين نويسی چنان مسلط بود که هر دقيقه بيش از صد حرف تايپ می کرد. در خرداد 1353 سر بربالين ابدی گذاشت.

نقل است که يکبار از دربار شاهنشاهی به او پيشنهاد شده بود تا برای عمل جراحی چشم با خرج دربار به خارج برود. دکتر خزائلی اين پيشنهاد را رد کرد و گفت: من به دنيائی که دارم عادت کرده ام و بيم دارم از ديدن دنيائی که آن را نمی شناسم!