ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 

انتشار گزارش تجاوز

کی بود؟ کی بود؟

قاضی مرتضوی، خودش بود!

 
     
 
 
 

مهدی کروبی روز گذشته متن اظهارات یکی از این بازداشت شدگان مقاومت در برابر کودتای 22 خرداد را منتشر کرد. این گزارش از سوی سایت سحام نیوز منتشر شد. کروبی اعلام کرد که این مطلب تنها گوشه ای از مستنداتی است که در اختیار دارد و چنانچه تکذیب این فجایع با حملات تهدیدی و تبلیغی علیه او ادامه یابد، بقیه را نیز منتشر خواهد کرد.

متن گزارش:

«حاج آقای کروبی پس از اظهارات من روزهای فراوانی را با من نشست و برخاست و تجربه زندگی در کنار ایشان بود که بعد از مدتی توانستم غرور له شده و شخصیت تکیده خود را بازیابم. ایشان ساعت های مدید با من سخن می گفت ومانند یک روانپزشک زمین و زمان را به هم می دوخت تا قانعم کند که من در این موضوع بی گناهم و داستان های دینی و تجربی فراوانی را برایم بازگوکرده و مثال های مختلفی را در این رابطه زدند و داستان مرا با آنان مقایسه کرد و من متوجه شدم بنا به سخنان ایشان اگر کسی که با دست و پای بسته و بدون اینکه از خود قدرتی داشته باشد مورد تجاوز قرار گیرد نه تنها گناهی نکرده بلکه مظلوم نیز واقع شده است.

روزها طول کشید تا که حالم کمی بهتر شد وتوانستم خودی بازیابم و با این موضوع کنار بیایم و فکر خودکشی را از سر بیرون کنم و خودم را دوباره احیا کنم. پس از چندی بالاخره روز چهارشنبه 2/5/88 بدستور آقای شاهرودی رئیس قوه قضائیه مرا نزد نماینده آقای دری دادستان کل کشور فرستادند. نام این نماینده محمدی بود. ایشان انسان بسیار محترمی بود و بعد از صحبت با من و دیدن وضعیت تاسف بارم، بسیار با ملاطفت با من صحبت کردند و پس از شنیدن صحبت های من اظهار تاسف کرد و گفت "وای بر ما". تمامی سوالاتشان در جهتی بود که به شناسایی محل زندان من و اشخاص ضارب من مربوط می شد. به جاهایی هم رسیدیم و ایشان چند جا را حدس زدند. در آخرهم برایم دعا کردند ومرا به توکل به خدا تشویق کردند و مرا در آغوش گرفتند و بوسیدند که من باز گریه ام گرفت و گفتند قوی باش مرد و فقط نکته ایی که ایشان را ناراحت کرد باخبر بودن دوتن از دوستان آقای کروبی از داستان من بود.

اما قضیه پنج شنبه 29/5/88 بسیار متفاوت بود. ساعت حدود 2 بود که سه نفراز طرف منبع دیگری از قوه قضائیه به دفتر آقای کروبی آمدند و پس از آن برگه بازجویی جلویم گذاشتند- نمی دانم من متهم بودم یا شاکی- قاضی مقدمی و 2 نفر دیگر مشغول بازجویی از من شدند. ابتدا از من پرسیدند شما از چه کسی شاکی هستی؟ من گفتم من شاکی نیستم وفقط اتفاقی را که برایم افتاده برای آقای کروبی بازگو کردم. باز گفتند که از چه کسی شکایت داری؟ و من ناگزیر گفتم شما به من بگویید از چه کسانی می توانم شکایت کنم تا من انتخاب کنم. قاضی فهمید منظورم چیست وحرفی نزد. به من گفتند که شرح ماوقع را بنویس. من هم نوشتم. بعد سوالاتشان شروع شد که اکثر آنها درمورد این بود که من از کجا آقای کروبی را می شناسم؟ از کجا به ایشان اعتماد کردم؟ چگونه ارتباط برقرار کردم؟ چرا نفس نفس می زنم؟ چه طور اعتماد کردم تا به آقای کروبی بگویم؟ چرا حاضرشدم که آقای کروبی از من فیلم بگیرد؟ چرا اصلا فیلم گرفتیم؟ هدف آقای کروبی از آگاه کردن آقای گرامی مقدم و آقای داوری چه بود؟ آقای گرامی مقدم و داوری کیستند؟ چه ساعتی به حزب زنگ زدم؟ با چه شماره ایی زنگ زدم؟ به چه بهانه به حزب رفتم؟ آنجا چه گفتم؟ آنها چه گفتند؟ وقتی زنگ زدم چه کسی گوشی را برداشت؟ بعد به چه کسی وصل کرد؟ به آن شخص چه گفتم؟ با چه کسی رفتم؟ در کدام تظاهرات ها شرکت کردم؟ و هزار چرای دیگر بی ربط به قضیه ی تجاوز. بعد از حدود 3 ساعت که من به ایشان اعتراض کردم .

ایشان به من گفتند ما نمی دانیم تو راست می گویی یا نه. تو ادعای سنگینی می کنی . کل نظام مقدس را زیر سوال بردی. ما از کجا بدانیم که تو را تطمیع نکرده اند؟ و وقتی که من گفتم که شما مثل اینکه یادتان رفته است مسئله چیست. به ظاهر خواستند سئوالاتی در این خصوص کنند. سئوالاتی از این دست که دخول تا کجا بوده؟ و آیا آن شخص ارضا شده است یا نه؟ که این سوالات بیش از پیش باعث تخریب روح وروان من شد.

آن جور که من احساس می کنم دوستان آقای مرتضوی نظرشان این است که با تخریب شخصیت اینجانب موضوع را به سمتی سوق دهند که من از آقای کروبی پول گرفتم یا آقای کروبی تطمیعم کرده تااین ادعا را بکنم.

بعد هم از من خواستند که با ایشان به پزشکی قانونی بروم و من علیرغم اینکه از ایشان خواستم باتوجه به مناسب نبودن حالم و داشتن سرگیجه بگذارند برای روز دیگر مخالفت کردند و باهم راهی پزشکی قانونی شدیم.

بعد هم در راه پزشکی قانونی قاضی به من گفت که ما حدیث داریم از حضرت امام جعفر صادق که احمق و بدبخت کسی است که آخرتش را به دنیایش بفروشد. بدبخت تر و مفلوک تر از او کسی است که آخرتش را به دنیای دیگران بفروشد. خودتان قضاوت کنید که منظور حاج آقای مقدمی از بیان این جمله چیست؟

بعد تلویحا به من گفتند که گول بازی های سیاسی را نخورم و بعد هم که گفتم تقلب شده گفت: "وقتی آقای کرباسچی به آقای موسوی رای داده ببین قضیه از چه قرار است. من حتی مطمئنم که خود آقای کروبی هم به آقای موسوی رای داده" و دیگر پی این داستان را به توصیه بزرگان با سکوت ادامه دادم. وقتی گفتم چرا با بچه ها اینکار را کردید؟ و چرا اینجور کردید؟ مگرما چه کار کردیم؟ گفت وقتی رهبری فرمودند انتخابات درست بوده یعنی بوده. من گفتم نعوذ بالله مگر رهبری خداست؟ ایشان که معصوم نیستند. بعد دیدم دارد به سفسطه می کشاند که باز سکوت پیشه کردم.

درمیان راه ایستادیم و دونفر دیگر آمدند تا شیفتشان را عوض کنند، من به قاضی مقدمی گفتم که اگر ممکن است دیگر اینها نفهمند و ایشان هم قول داد و گفت که نامه مهر و موم شده به دستم می دهد اما نه تنها نامه را به دست من نداد بلکه با آن مامور پچ پچ کرد و زمانی که من به پزشک قانونی رسیدم، مامور نامه را باز کرد و به دست مامور پذیرش داد. نمی دانم یک نامه معاینه تجاوز به چند کلمه نیاز دارد که قاضی محترم صفحه را ریز ریز پر کرده بود و دکتر قریب 5 دقیقه آن را می خواند. بعد هم مامور همراهم به نزد دکتری که مرا معاینه کرد رفت و چند بار به قاضی زنگ زد و دایم از من دور می شد؛ مباد که من بشنوم چه می گوید؟ در ضمن دکتر پزشکی قانونی به من گفت که من دو نامه می دهم تا شرح درمانت را پزشکانی که رفته ایی برای من بنویسند تا نظر بدهم. اما آن مامور این نامه ها را به من نداد وهرچه به او گفتم که من خودم دیدم که آن نامه ها را گرفتی حاشا کرد. بعد هم زمانی که منتظر جواب بودیم مامور به من گفت من فکر نمی کنم کسی اینکار را بکند. بعد هم به من تهمت دروغگویی زد و گفت می دانی اگر نتوانی ثابت کنی چه بلایی سرت می آورند؟ بعد که دید خیلی محکم ایستاده ام و می گویم من فقط از خدا می ترسم و روی حرفم ایستاده ام به من گفت اگر اتفاقی هم افتاده نباید می گفتی. باید به خدا واگذار می کردی. الان ببین آبروی خودت و خانواده ات را برده ای. بعد که از دکتر نقل قول کردم که می گوید بعد از 1.5 ماه هیچ چیز مشاهده نمی شود. مامور به من گفت اگر چیزی بود، حتی سایزش رو هم بهت می دادند و ادامه داد که ما کارمان این است. البته معلوم نیست معنای این جمله مجهول کدام کار است.

در راه برگشت وقتی گفتم امسال ماه رمضان بی آبیش سخت است، با صدای بلند و چشم غره به من گفت : همینش خوب است که آدم ها بفهمند که جهنم چگونه است. امروز هم به نزد همسایه های ما آمده اند و یکسری سوالات راجع من و خانواده ام کرده اند. این کارها چه مفهومی جز ارعاب من از عمومی شدن قضیه را در ذهن تداعی می کند؟ من سوال کوچکی دارم از بزرگوارانی که روز 5 شنبه من را به مانند یک متهم مورد بازجویی قراردادند. من را گرفته اند؛ زندان بودم. چشمان ودستهایم بسته بود ؛ به حد مرگ مرا زدند و بدتر از همه کاری با من کردند که نزد تمام بی دینان و بت پرستان مذموم است و من تنها جرات این را داشتم که آقای کروبی را از این موضوع مطلع کنم. من از شخص حقیقی شاکی نیستم، چرا که می دانم متاسفانه همیشه در کشورمان گناه به گردن یک شخص رده پایین یا یک گروه پایین رتبه می اندازند وهیچ وقت با مسببین اصلی برخوردی در خور انجام نمی شود.