ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

11 شهریور  1391

infos@pyknet.net

 
 
 

سوریه می توانست این نشود
ایران می تواند سوریه نشود!
علی مزروعی

 
 
 
 

جمعیت سوریه حدود 24 میلیون نفر است. از این جمعیت حدود ۷۴٪ را مسلمانان سنی، ۱۳٪ علوی، شیعه دوازده‌امامی و اسماعیلی، ۱۰٪ مسیحی و ۳٪ دروزی تشکیل می‌دهند. اعراب حدود ۹۰٪ جمعیت سوریه شامل یک میلیون آوارهٔ عراقی و پانصد هزار فلسطینی و کردها ۹٪ جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند. ارمنی‌ها، ترک‌ها، چرکس‌ها و یهودیان اقلیت‌های دیگر ساکن این کشورند. بیشتر افسران عالی‌رتبهٔ نظامی و امنیتی سوریه از هم‌کیشان خانوادهٔ اسد یعنی علویان هستند اما سنی‌ها در کمیتهٔ مرکزی حزب بعث، حزب حاکم و تنها حزب قانونی کشور اکثریت دارند. بعث به جدایی دین از سیاست معتقد است و اهمیتی که به اسلام می‌دهد صرفاً از دیدگاه قومی و فرهنگی است. 

کشورهای عربی و در رأس آنها سوریه و مصر به طور رسمی ۴ باردرسالهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ با اسرائیل وارد جنگ شدند و جز در یک مورد که موفقیت جزئی داشتند در بقیه موارد شکست خوردند.
در سال ۱۹۶۷ میلادی ارتش اسرائیل در پی تحریکات کشورهای عربی، طی ۶ روز صحرای سینا، کرانه باختری رود اردن، نوار غزه، ارتفاعات جولان(بلندی‌های گولان) و شهر قنیطره را به اشغال در آورد و بر تمام اورشلیم مسلط گردید. در پایان٬ اراضی تحت اداره اسرائیل به بیش از ۳ برابر افزایش پیدا کرد.

با این جنگ حدود ۱ میلیون نفردیگر از اعراب مناطق اشغالی آواره شدند و کشور اسرائیل با تسلط بر بلندی‌های جولان سوریه به ۵۵ کیلومتری دمشق نزدیک شد.

قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت در پایان جنگ اسرائیل را ملزم به تخلیه سرزمین‌های اشغالی کرد، اما این قطعنامه تاکنون به مرحله اجرا درنیامده‌است.

کشورهای عربی پس از شکست‌های پیاپی و خدشه دار شدن غرور ملی آنها توسط ارتش اسرائیل، در یک تبانی مخفیانه تصمیم به جبران شکست‌های قبلی گرفتند و در یک عملیات غافلگیرانه در سال ۱۹۷۳ اقدام به حمله به استحکامات خط بارلو واقع در جنب کانال سوئز و ارتفاعات جولان کردند و توانستند بخشهای زیادی از مناطق ۱۹۶۷ را پس بگیرند. بر اساس قراردادهای منعقده این جنگ در نهایت آزاد سازی شهر قنیطره و بخشی از سرزمین‌های جولان و بخشهای از صحرای سینا را به‌دنبال داشت.
پس از سال ۱۹۷۳ رژیم بعثی حافظ اسد وارد هیچ جنگ و چالش جدی با رژیم اشغالگر قدس نشد اما حافظ اسد بگونه ای خود را پرچمدار" خط مقاومت " معرفی کرده و با نوعی بندبازی پیچیده سیاسی توانست اعتماد دیگر کشورهای عرب را در این باره بدست آورده و کمک های مالی عمده ای را از سوی کشورهای نفت خیز عرب ( عربستان، کویت، امارات، قطر) دریافت دارد. عدم شرکت سوریه در طرح صلح کمپ دیوید و همراهی با گروههای فلسطینی برتثبیت نقش سوریه به عنوان " خط مقاومت " افزود و نوعی جایگاه تعادل بخش به این کشور در عرصه منازعات جاری درخاورمیانه و رقابت های دورنی آن بخشید.

پیروزی انقلاب اسلامی در ایران فرصتی تازه به رهبری سوریه برای ایفای نقش در خاورمیانه و به ویژه در رقابت با رژیم بعثی عراق قرار داد، و از اینرو برقراری روابط دوستانه و نزدیک با ایران در دستورکار رژیم حافظ اسد قرار گرفت، و رهبران جمهوری اسلامی ایران نیز از این روابط استقبال کردند. با شروع جنگ عراق علیه ایران و صف بندی غالب کشورهای عرب به پشتیبانی از عراق، سوریه همچنان به روابط نزدیک با ایران ادامه داد و با توجه با شرایط تلاش کرد تا آنجا که می تواند از این روابط برای بهبود بخشی به اقتصاد کشورش بهره گیرد.

در چنین جغرافیای سیاسی بود که حافظ اسد براحتی توانست قیام مردمی را که در سال ۱۹۸۲ در حماه شروع شده بود، بشکلی خونین سرکوب کند. طبق منابع سازمان ملل در این قتل عام ۱۰ هزار نفر و بنا به رقم فعالان حقوق بشر۳۰هزار تن جان باختند اما صدای اعتراضی از سوی هیچ کشوری برنخاست و جمهوری اسلامی هم این قیام را که بدست جمعیت اسلامگرای " اخوان المسلمین " انجام گرفته بود، و کشتار پیامد آنرا بطورکلی نادیده گرفت، و اینگونه بود که حافظ اسد در حفاظ " خط مقاومت " توانست عنوان " رئیس جمهور " را برای خود مادام العمر کند و همچون دیگر روسای جمهور مادام العمر در کشورهای عربی سلطنت و دیکتاتوری وحشتناکی را در سوریه استقرار بخشد و دائره نفوذ خود به لبنان گسترش دهد و به یک بازیگر سیاسی منطقه برای کسب درآمد تبدیل شود. راز و رمز حاکمیت دیکتاتوری نزدیک به سه دهه حافظ اسد بر سوریه را باید در نقش بند بازانه او در منطقه پرمناقشه خاورمیانه دانست، و اینکه او توانست با حفظ شرایط نه جنگ و نه صلح با اسرائیل و انجام مانورهای سیاسی، پرستیژ و پرچم " خط مقاومت " را بدوش کشد، و البته دراین دوره روابط سوریه و ایران نیز رو به افزایش نهاد و تا مرز بستن پیمان امنیتی به پیش رفت.

مرگ حافظ اسد خللی در تداوم قدرت خاندان اسد بوجود نیاورد چراکه اقلیت حاکم علویان براحتی دوران انتقال قدرت به بشار اسد پسر حافظ اسد را مدیریت کرد و وی همچون پدرش در یک همه پرسی به عنوان " رئیس جمهور" مادام العمر سکان رهبری سوریه را بدست گرفت. در سایه این تغییر رهبری و تحولاتی که به ویژه پس از سرنگونی رژیم بعثی صدام درعراق در منطقه انتظار می رفت، حزب حاکم بعث در سوریه تصمیم به انجام اصلاحات گرفت اما از آنجا که پیشروی این اصلاحات می توانست منافع اقتصادی و سیاسی اقلیت علوی حاکم را بخطر اندازد در میانه راه رها شد و بازگشت به دوران حاکمیت دیکتاتوری حافظ اسد در دستور کار قرار گرفت و بشاراسد پیگیر راه پدر شد در حالیکه دیگر روزگار مساعد ادامه چنان دورانی نبود.

برآمد " جنبش سبز " در ایران، و بدنبال آن " بهار عربی " در کشورهای عربی، همه کشورهای دنیا و ازجمله حاکمیت کشورهای منطقه خاورمیانه را غافلگیر کرد اما حاکمیت این کشورها آنرا جدی نگرفتند تا اینکه دومینوی جنبش های مردمی در تونس، مصر، لیبی و یمن منجر به سرنگونی روسای جمهور مادام العمر این کشورها شد و نوبت سوریه رسید. بیش از یکسال پیش بود که باد " بهار عربی " در سوریه به وزش درآمد و مردم با انجام تظاهرات خواستار اصلاحات در کشور شدند اما حاکمیت پاسخی درخور به این خواسته نداد و روند وقایع بگونه ای به پیش رفت که مدتی است سوریه در گیر یک جنگ ویرانگر داخلی شده است و طی این مدت برپایه اخبار منتشره حداقل ۲۰۰۰۰ نفر از مردم این کشور کشته و خسارات فراوان مادی برجای مانده است. امکان و نیرویی که می توانست در خدمت " خط مقاومت " باشد حالا درجنگی داخلی نابود و اسباب سرخوشی رژیم اشغالگر قدس شده است!

در شرایط کنونی و با تاسف جنگ داخلی گر گرفته در سوریه به محلی برای بازتاب تنازع جاری بین قدرت های بزرگ درمنطقه خاورمیانه تبدیل شده است. از یکسو کشورهای غربی بهمراه کشورهای مسلمان همپیمانشان در منطقه به حمایت از مردم خواهان تغییر در سوریه برخواسته اند و کمر به سقوط رژیم بشاراسد بسته اند، و از سوی دیگر روسیه، چین و ایران به دفاع تمام قد از رژیم اسد برخواسته و برای حفظ آن تلاش می کنند، و دراین میان مردم این کشورند که قربانی می شوند.

حاکمیت جمهوری اسلامی که در یک تلاش تبلیغاتی تلاش کرد " بهار عربی " را مصادره به مطلوب کرده و آنرا " بیداری اسلامی " نامیده و بصورتی دیرهنگام با تحولات جاری همراه شود وقتی نوبت به « سوریه » رسید بدون توجه به ماهیت قیام مردم این کشور و خواسته های اصلاحی شان با این استدلال که باید از " خط مقاومت " دفاع کرد با رژیم بشار اسد در سرکوب قیام مردم همراه شد و متاسفانه تاکنون به این سیاست اشتباه ادامه داده است، درحالیکه مقامات کشورمان از همان ابتدا می توانستند از نفوذ خود برای تشویق بشاراسد به انجام اصلاحات و نگهداشت " خط مقاومت " استفاده کنند و در نقش میانجی گر ظاهرشوند. بنظر می رسد حاکمیت کشورمان همانگونه که با " جنبش سبز " رویارو شد، تصور کرد با انتقال تجربیات سرکوبگرانه اش به رژیم بشار اسد و حمایت از این رژیم می تواند به سرکوب " بهارعربی " جاری در سوریه یاری رساند اما جغرافیای سیاسی متفاوت ایندو کشور به رغم پیگیری سیاست واحد شرایط متفاوتی را در ایندو کشور رقم زده است. هرچند حاکمیت جمهوری اسلامی راه به غایت اشتباهی را در برخورد با " جنبش سبز " در پیش گرفت اما مردم معترض ایران بدلیل تجربه انقلابی که داشتند دیگر در پی انقلاب کردن و اسقاط نظام نبودند بلکه در پی انجام اصلاحات به شیوه ای مدنی و مسالمت آمیز بودند و از اینرو با اوج گیری سرکوب به خانه ها پناه بردند تا زمان مساعد فرارسد، اما در سوریه اینگونه نبود و مردم معترض پس از تحمل بیش از چهاردهه حکومت دیکتاتوری خاندان اسد و نادیده گرفتن خواست اصلاحی شان، درپی انقلاب و اسقاط نظام برآمدند و روشن است که کشورهای دیگری که مترصد استفاده از این وضعیت بودند برای بهره گیری به میدان آمدند و مسبب وضعیت مصیبت بار کنونی شده اند. اگر حاکمیت جمهوری اسلامی به جای برخورد انکار آمیز و نگاه توطئه آلود، خواسته های " جنبش سبز "  را به رسمیت  می شناخت، نه تنها پیشتاز تحولات جاری در کشورهای عربی شناخته می شد بلکه می توانست مهر خود را بر" بهار عربی " بزند و راهگشای سوریه بسوی اصلاحات و حفظ " خط مقاومت " باشد اما حیف و صد حیف که اشتباهات پی در پی حاکمیت کشورمان در این مدت باعث شده است کار بجایی برسد که امروز مقامات عالی و حتی برخی مراجع بگویند که پس از سوریه نوبت ایران است!

اینکه گذر از سیاست خارجی تنش زدای خاتمی با بهترین موقعیت ایران در سال 84 و ورود به سیاست خارجی تهاجمی در دوره احمدی نژاد چه بلایی بر سر این موقعیت آورده است، مجالی دیگر را می طلبد اما قطعا تحولات جاری در دنیا پیرامون پرونده هسته ای و همزمان رخدادهای منطقه، باید حاکمیت جمهوری اسلامی را به تجدید نظر در سیاست های داخلی و خارجی وادارد تا پس از سوریه نوبت به ایران نرسد. اگر مقامات کشورمان امروز به این نتیجه رسیده اند که راه نجات سوریه از جنگ داخلی انجام اصلاحات و گفتگوی داخلی بین معترضان و حاکمیت است چرا این نسخه را برای کشور خودمان نمی پیچند تا سخنشان اعتباریابد؟ و بقول معروف :" کل اگر طبیب بودی – سرخود دوا نمودی". و امیدوارم این مقامات روزی به اصلاحات روی نیاورند که همچون سوریه دیگر فائده ای نداشته باشد!
روشن است که « خاورمیانه جدید » درحال تولد است و تغییر در « سوریه » را باید زایمان آن دانست که کشورهای غربی بهمراه همپیمانان منطقه ای در حال قابلگی آن هستند، و طبعا تبعات این تحول یقه ی ایران را خواهد گرفت، و برحاکمیت کشورمان است که با تحلیلی واقعبینانه از شرایط راهی را درپیش گیرند که ایران را از گزند طوفانی که در منطقه براه افتاده است، مصون دارد و بتواند نقش و جایگاه مناسب کشورمان را دراین « خاورمیانه جدید » حفظ نماید، در غیراینصورت روزها و ماه های سختی پیش روی حاکمیت مستقرخواهد بود و مسئولیت تاریخی بزرگی بنامشان ثبت خواهد شد.(این مقاله که قبلا در سایت های دیگر نیز منتشر شده، برای انتشار در پیک نت اندکی خلاصه شد)

پیک نت 11  شهریور

 
 

اشتراک گذاری: