ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

18 مهر ماه  1397

  pyknet100@gmail.com

 
 
 

مصاحبه میرمحمود موسوی- 2

فریاد مردم نا امید از اصلاحات

در خیابان ها شنیده می شود!

 
 
 
 
 

 

همانگونه که در مقدمه انتشار بخش اول مصاحبه میرمحمود موسوی (برادر میرحسین موسوی) وعده دادیم، خلاصه بخش دوم مصاحبه ایشان را منتشر می کنیم.

 

ما در سال‌های گذشته در سیاست منطقه‌ای‌مان اشتباه ها و خطاهای جدی داشتیم و همین اشتباه ها مستمسکی شده است برای دیگران تا از آنها به عنوان اهرم فشار علیه ما استفاده کنند. اینها یک به یک قابل بررسی است. اگر بپذیریم که مقداری از شعارهای خیابانی فاصله بگیریم و ارزیابی واقع گرایانه داشته باشیم دیگر فرافکنی نمی‌کنیم و مشکلات‌مان را چه در منطقه و چه خارج از آن به گردن این و آن نمی‌اندازیم. تا زمانی که این نقد صورت نگیرد ما خطاهای خودمان را به واقع متوجه نمی‌شویم. اما متأسفانه در حال حاضر به بهانه همیشگی وضعیت بحرانی که ۴۰ سال است در آن هستیم، ممکن نیست به اصلی‌ترین مسائل خودمان بپردازیم. زیرا این مسائل صرفاً در خدمت تهییج افکار عمومی قرار گرفته‌اند و این رویکرد البته مختص و محدود به ایران نیست. این مسأله مبتلا به همه کشورهایی است که از فقدان شفافیت رنج می‌برند. اگر شفافیت باشد و رسانه‌ها و احزاب آزادانه فعالیت کنند استفاده از این مسائل در جهت انحراف افکار عمومی آسان نخواهد بود.

شما می‌بینید یک موضوع مثل هسته‌ای پیش می‌آید برای سال‌ها شعار این است که انرژی هسته‌ای حق مسلم ما است. بعد دستگاه تبلیغاتی میکروفون را برابر یک فرد عادی و شریف جامعه مثل یک روستایی یا یک راننده که کارش این نیست و توقع هم نمی رود مسأله زندگی‌اش این باشد می‌گیرد تا بگوید انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست و با این کار این شعار را به یک گفتمان عمومی تبدیل می‌کند. بعد در یک زمانی مذاکرات هسته‌ای صورت می‌گیرد و منجر می‌شود به توافقی به نام برجام. باز یک عده به آن می‌تازند یک عده از آن دفاع می‌کنند. اخیراً در جایی این سؤال را مطرح کردم که آیا همه کشورهای دنیا به برجام نیاز دارند؟ یا اصولاً چرا ما برجام داریم؟ سابقه نشان می‌دهد هیچ یک از طرفین نه جناح اصولگرا و نه اصلاح‌طلب حاضر نیستند که همه ابعاد موضوع هسته‌ای را بیان کنند.

شما هم اجتناب می‌کنید از پاسخ دادن به سؤالی که خودتان مطرح کرده‌اید؟

من می‌توانم بیان کنم اما متأسفانه بشکه‌های لجن در این مملکت همیشه دم دست یک عده‌ای است که حقیقت را لجن مال کنند. بنابراین فایده‌ای ندارد که من حقیقت را بگویم. یک عده‌ای هستند که همه حیات‌شان وصل به این بشکه‌هاست و اگر هر روز در تیتر رسانه‌هاشان این لجن‌ها را پرتاب نکنند نمی‌توانند به حیات خود ادامه بدهند. خب من قصدی ندارم با چنین کسانی که به پشتوانه قدرت هم وصل هستند دربیفتم. دلیل و فایده ای برای این کار نمی بینم . البته اگر فایده ای داشت شاید این کار را انجام می‌دادم اما فایده‌ای ندارد. بوق‌ها و بلندگوهایی که در این مملکت در دست این گروه اندک هست قابل قیاس نیست با بلندگوهایی که در دست کسانی است که واقعگرا هستند. این کشتی نابرابری است میان یک سنگین وزن و یک پر وزن

- در دنیای واقعی می‌بینیم که امریکا، روسیه یا انگلیس مثل هر کشور دیگری در جهت منافع خودشان کار می‌کنند. این ما هستیم که باید هوشیار باشیم و در جهت منافع ملت خودمان حرکت کنیم. این هم ممکن نیست مگر اینکه با کمک عقل حرکت کنیم و نه با کمک احساس. باید بر اساس عقلانیت جمعی منافع خودمان را محاسبه کنیم. برجام یکی از مثال‌های نادر بروز این عقلانیت جمعی بود. نقطه مثبت برجام اتفاق نظر نادری بود که بین جریانات مختلف پدید آمد. زیرا همه متوجه شدند اگر این کار را نکنند مشکلات کشور بسیار جدی و خطر ناک می‌شود. منتها وقتی به مدد برجام از آن وضعیت فاصله گرفتیم دوباره همان داستان قبلی پیش رفت. من با این جمله که بگوییم برجام ما را نجات داد یا نداد اصلاً موافق نیستم. به عبارت دیگر برجام نتوانست ما را نجات دهد چون ریشه اصلی مشکلات کشور مربوط به برجام و پیش و پس از آن نبوده و نیست.

این وضعیت محصول مسائل داخلی ما است. ۱۰ تا برجام را هم به نتیجه برسانیم تا وقتی مشکلات داخلی خودمان را داریم این مسائل حل نخواهد شد. مگر نه این است که برجام زیر نظر رهبری اداره شد و وزارت امور خارجه ایران با اطلاع کامل رهبری کار را جلو برد و تأیید گرفت و قدم بر داشت. پس چه شد که بعد از آن روزنامه‌هایی که منتسب به نظام هستند در مقابل برجام ایستادند؟ چه شد که وقتی ترامپ از برجام خارج شد صداهایی از برخی به گوش رسید که اظهار شادی کردند؟ آیا کسی می‌خواهد به این سؤال‌ها پاسخ بدهد؟ متأسفانه ما مسائل‌مان ریشه دار تر از این حرف ها است . تا زمانی که ما در داخل این مشکلات کلان و این دسته‌بندی‌های کلان را داریم که با منافع مالی بشدت پیوسته است و منافعی را برای عده‌ای به شکل عجیب و غریبی تهیه می‌بیند امکان ندارد که در صحنه سیاست خارجی بتوانیم نتیجه چشم گیری داشته باشیم.

من اراده سیاسی برای حل مسائل نمی‌بینم. تفکراتی در کشورما وجود دارد که به واسطه ریشه‌های تاریخی‌اش اعتقاد به حقوق مردم ندارد و مردم را به عنوان رعیت نگاه می‌کند. از چنین تفکری نمی‌توان انتظاری غیر از شرایط بحرانی حاضررا داشت. البته ادامه این تفکر در لایه‌های مختلف حاکمیت هزینه‌های زیادی ایجاد می‌کند.

حرکت‌هایی که ما گاهی در اینجا و آنجا می‌بینیم علامت آن است که این بدن التهاب دارد. اما متأسفانه در طول تاریخ چه در ایران و چه در کشورهای دیگر صاحبان قدرت میل ندارند این التهاب‌ها را ببینند و به آن بپردازند. زیرا پرداختن به این مسائل یعنی از دست رفتن منافع غیرمشروع که برخی صاحبان قدرت رویش ایستاده اند و نمی‌توانند از آن دل بکنند.

- امید اجتماعی آنقدر صدمه دیده که خیلی سخت است آن را به وضع عادی بر گردانیم. امید اجتماعی در مقایسه با طول ۴۰ سال گذشته وضعیت خوبی ندارد. کشور از نظر اقتصادی وضعیت نامناسبی دارد. از نظر سیاست خارجی مشکلات فراوان است. از طرف دیگر هم ترامپ و دوستانش شمشیر بسته‌اند و هر روز یک تهدید خارجی متوجه کشور است. مجموع این مسائل امنیت روحی و روانی را از جامعه گرفته است. اگر هم مسئولان حکومت صحبتی می‌کنند از سوی جامعه گفتار درمانی تلقی می‌شود و فایده‌ای ندارد. اکثریت افراد جامعه از نظر اقتصادی در طبقات پایین دسته‌بندی می‌شوند. اینها می‌خواهند تأثیر این گفتارها را در سفره خود ببینند و چون نمی‌بینند امید و اعتمادشان روز‌به‌روز کمتر می‌شود. وقتی در جامعه شما یک جمله مثبت می‌گویید یا از تصمیمی دفاع می‌کنید بلافاصله طرف معترض می‌شود وبا شما برخورد می‌کند

در اوایل دهه ۷۰ شمسی تفکراتی مبتنی بر بازخوانی انقلاب و جنگ و… مطرح شد. برآیند آن بازخوانی‌ها این بود که به نظر می‌رسید رضایت لازم در جامعه موجود نیست و تشخیص درستی بود. این تشخیص چندان جدی گرفته نمی‌شد تا دوم خرداد ۷۶ که نارضایتی‌ها خود را در صندوق‌های رأی نشان داد. این دیگری که رأی گرفت چندان شناخته شده نبود. ولی این حرف جامعه معنا داشت که تغییر می‌خواهیم. با روی کار آمدن دولت اصلاحات گفتمان جدیدی مطرح شد که مبتنی بر حقوق شهروندی و لزوم احترام به مردم بود. این بود که مردم امیدوار شدند. اما بتدریج حرکت‌هایی در مقابل این جریان صورت گرفت که تغییر را متوقف کرد. در مرحله بعدی این وضع از ۸۴ تا ۹۲ تبدیل به فاجعه شد. بنابراین نه تنها تغییر مطلوب در جامعه ایجاد نشده بود بلکه وضعیت بدتر از گذشته هم شد. پس از آن مردم باردیگر با توجه به مجموعه ادبیاتی که توسط اصلاح‌طلبان مطرح می‌شد جلو آمدند و بین دو انتخاب موجود که از قبال نظارت استصوابی پیش رویشان بود به طرفی رأی دادند که امید ایجاد کرده بود. بنابراین رأی‌ها شبیه رأی‌هایی بود که در ۷۶ داده شد، یعنی نه گفتن به آن شخصی که ادامه حاکمیت قبلی بود.

آنچه ما در مجموعه ارزیابی سال‌های اخیر می‌بینیم این است، اصلاح‌طلبان در سال‌های ۷۶ و ۷۷ گفتمان جدیدی مطرح کردند و افق روشنی نشان دادند و در مردم شوق ایجاد کردند که پای صندوق رأی بیایند. مردم هر روز امیدوارانه روزنامه می‌خریدند و روزنامه‌ها تیراژ میلیونی داشتند. در سال‌های اخیر هم مردم منتظر بودند که بالاخره تغییر را در حوزه‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مشاهده کنند؛ اما مشاهده نکردند. چرایی این نشدن چندین عامل دارد که من به دو عامل اصلی‌اش اشاره می‌کنم. یک عامل این بود که آن سدی که در مقابل تغییر است محکم در جای خودش ایستاده. دوم آنکه آن کسانی هم که قرار بود تغییر را به وجود بیاورند حتی توانایی سال ۷۶ را ندارند. آن سد محکم‌تر و قوی‌تر شده و حرکت رو به تغییر هم ضعیف تر. به این ترتیب ما به این نقطه رسیده‌ایم. به‌نظر می‌رسد که مجموعه اصلاح‌طلبان در همان ماشینی که در ۷۶ به راه افتاد مانده‌اند و در همان جا متوقف شده‌اند. به‌دلیل همین ایستایی، اصلاح‌طلبان توانایی ارائه راهی که مردم را از وضعیت فعلی بیرون بیاورد، ندارند.

یک به‌دلیل دیواری که در مقابل‌شان است؛ دو به‌دلیل اینکه خودشان در چارچوب تفکرات دهه ۷۰ مانده‌اند. در این وضعیت نیروهایی که لکوموتیو‌های حرکت جامعه به حساب می‌آیند هر دو در جای خودشان ثابت‌اند چه آنها که خواستار ایستایی‌اند و چه آنها که می‌خواهند تغییر ایجاد کنند. این ایستادن ایجاد ناامیدی می‌کند چرا که مردم نمی‌خواهند بایستند. مردم می‌خواهند به سمتی حرکت کنند که مشکلات‌شان حل شود و وقتی کسی نیست خود دست به کار می‌شوند. حرکت‌هایی که در ماه‌های گذشته در خیابان دیدیم همین حرکت‌های بی‌سر هستند. درست است که به قول آقای روحانی اولین حرکت در یک شهری که می‌دانیم کدام شهر براه می‌افتد (رئیس جمهوری از روی احتیاط اسم شهر مشهد را نمی‌آورد.) اما بعد از آن دیگر سر و رهبریت سیاسی ندارد. این فقدان رهبریت سیاسی سبب می‌شود که آنها نتوانند خواسته هایشان را و راه رسیدن به این خواسته‌ها را بدرستی دنبال کنند. آنها فقط می‌توانند داد بزنند، آتش بزنند و به زندان بروند. این حداکثر کاری است که می‌توانند انجام دهند و این برای جامعه سازنده نیست.

نمی‌خواهم این را خیلی قطعی بگویم اما من خوشبین نیستم به اینکه سیاسیونی که در گذشته در طول این دو سه دهه سهم و نقش داشتند و حرف‌های خوبی هم مطرح کردند بتوانند در آینده کاری صورت بدهند. بیشتر امیدم این است که چهره‌های جدیدی پیدا شوند که مطابق خواسته روز و از بین جوانتر‌ها پا به میدان بگذارند.

مجموعه اصلاح‌طلبان در همان ماشینی که در ۷۶ به راه افتاد مانده‌اند و در همان جا متوقف شده‌اند. به‌دلیل همین ایستایی، اصلاح‌طلبان توانایی ارائه راهی که مردم را از وضعیت فعلی بیرون بیاورد، ندارند. یک به‌دلیل دیواری که در مقابل‌شان است؛ دو به‌دلیل اینکه خودشان در چارچوب تفکرات دهه ۷۰ مانده‌اند.

باید بپذیریم که ما در آنچه درمشکلات پیرامونمان مشاهده می‌کنیم بی تأثیر نیستیم و در به وجود آمدن مشکلات سهم داریم همان طور که در پیدا کردن راه حل برای آنها نیز سهم داریم و باید در یافتن راه حلی برای مشکلات منطقه مشارکت کنیم.

متأسفانه در طول تاریخ چه در ایران و چه در کشورهای دیگر صاحبان قدرت میل ندارند این التهاب‌ها را ببینند و به آن بپردازند. زیرا پرداختن به این مسائل یعنی از دست رفتن منافع غیرمشروع که برخی صاحبان قدرت رویش ایستاده اند و نمی‌توانند از آن دل بکنند. من نوعی نمی‌توانم بپذیرم که فردا خودرو آنچنانی‌ام را سوار نشوم. اگر می‌توانستم این را به خودم بقبولانم آن وقت می‌روم پای درد دل کسی می‌نشینم که الان سفره‌اش خالی است. اما چون نمی‌توانم رویم را می‌چرخانم تا درد او را نبینم مگر معدود مواردی برای نمایش ساده زیستی.


به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet @pyknet


 پیک نت 18 مهر

 
 

اشتراک گذاری: