ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

6 بهمن 1398

  pyknet100@gmail.com

 
 
 

بخش دیگری از یادداشت های رسول بداقی از زندان "فشافویه"

زندان "فشافویه"

به تقلید زندان  نازی های آلمان

 
 
 

 

 

بند ۲ در کناربند ما بود، دیواری سه متری بین هواخوری بند ما وهواخوری این بند بود، کسانی که اهل مواد و یا متا دون بودند، ازبند۳ مواد یا متادون می گرفتند.

 در زندان نردبان یا چیزی نیست که بتوان از آن بالارفت، دربند ما بچه ها برای گرفتن مواد پای دیوار می رفتند، مشتری ها و دوستان خودشان را آنطرف دیوار صدا میزدند، یک لیوان با خود داشتند، فروشندگان مواد بند۲ از آن سوی دیوار، یک سرشیلنگ سِرُمی را که از پیش تهیه کرده بودند، به این سمت دیوار پرت می کردند، از آن سوی دیوارمتادون را توی دهان می ریختند، بافشار دهان متادون را از راه شیلنگ به این سوی دیوار می فرستادند. متادون توی لیوان ریخته می شد.

سپس قیمت مواد را که بسته های سیگار بود،به آنطرف دیوار پرت می کردند.

می گویند نیاز پدرابتکاراست، این کار بچه های مواد زندان مرا به یاد بچه های مواد زندان گوهر دشت کرج می انداخت.

در زندان، به آدم های موادی، سهمیه ی  متادون می دهند،هرمعتاد روزی چندسی سی متادون سهمیه داشت، زندان به همه ی موادی ها متادون نمیداد، آنهایی که این سهمیه را نداشتند مجبور بودند، از دیگران خریداری کنند.

مامور بهداری زندان، باید متادون را خودش توی حلق زندانی صاحب سهمیه می ریخت، زیرا اگر مامورمتادون راتوی ظرف ریخته و تحویل میداد، نگران این بود که متادون درآنجا خرید و فروش بشود.امامی گویند، قفلی را که یک انسان می سازد بدست انسانهای دیگر باز خواهد شد.

در زندان ساعت ۲۰ داروهای "تحت نظری" را تحویل زندانیان می دادند، کسانی که داروی "تحت نظری" داشتند را با بلندگو برای گرفتن دارو به زیر هشت (افسرنگهبانی) فرامی خواندند، در زندان داروهای خاصی هستند که زندانی باید همیشه مصرف کند، بهداری هرگز داروها را یکجا به زندانی نمی داد، بلکه افرادی که پزشک برای آنان دارو تجویز کرده باید هرشب  ساعت ۲۰ با یک لیوان آب به زیر هشت رفته و همانجا جلوی چشم دکتر دارو را می خوردند.

صف متادون از صف دیگر دارو بگیرها جدا بود، ماموران  بهداری بایستی خودشان سهمیه ی هر معتاد را توی حلق او می ریختند، مبادا آنرا به فروش برسانند، اما معتادها زرنگ تر از ماموران بهداری بودند، پس ازاینکه دارو توی حلق معتاد ریخته می شد، فرد معتاد از قورت دادن آن خودداری می کرد، کمی خود را از حضورمامور بهداری کنار کشیده و متادونی را که درحلق خود داشت، توی لیوانی که در دست همراه او بود میریخت، سپس آنرابه دیگران می فروخت، گرچه خریداران هم می دانستند که این متادون یکبار در حلق کسی ریخته شده است، اما با این اوصاف باز متادون را خریده ومی خوردند.

 

در زندان تهران بزرگ بدن و لباسهای هر کدام از اعضای اتاق درهفته یک روز توسط رئیس اتاق-که خودش هم زندانی است- درهواخوری پس از آمار صبح چک می شد، یعنی اعضای اتاق در هواخوری به صف می ایستادند، لباسهایشان رامی کندند، رئیس اتاق برای رعایت نظافت به بدن و لباسهای آنها نگاه میکرد، زندانی خودش درز و دوز لباسهایش رابه رئیس اتاق نشان می داد، هر کدام که کثیف بودند، یاشپش داشتند، به سمت حمام راهنمایی می شدند.

باری..... درزندان تهران بزرگ هیچ گوشه ی خلوتی برای نیم ساعت مطالعه نبود، کتابخانه هم نداشت، آنجا گرفتن نام ونشان از کتابخانه مانند، سراغ گرفتن گل نیلوفر در کویربود.

درراهروی هر سالن یک تلویزیون گذاشته شده بود، که زندانی ها برای تماشای تلویزیون در راهرو می نشستند.

قانون زندان، قانون پادگان و سرباز خانه است، شب ساعت ۲۲خاموشی  ساعت ۶ بیدار باش است، دو نوبت ساعت ۸ و ۱۷ صف آماراست‌.

ساعت ۲۲ زندانیان کف خواب (زندانیانی که تازه وارد زندان شده و تختخواب نداشتند.) پتوهایشان را کنارهم درکف اتاقها وکف راهرو پهن کرده و چسبیده به هم به صورت کتابی می خوابیدن!

"ناظر شب" از دو سرسالن روی صندلی نشسته و مراقب آنان بود.

ناظران شب و ناظران روز که بوسیله ی وکیل بند معرفی شده بودند، وظیفه داشتند، درسالن مراقب نظم و انضباط زندانیان باشند، اماهمیشه به سود خود از این موقعیت سوءاستفاده می کردند. از ویژگیهای این آدمها معمولا استخوانهای دراز، گوشت و عضله ی انبوه و معمولا عقل کم بود.

بالاخره ما نزدیک دو ماه دراین شرایط زندگی کردیم، در این دو ماه من ۱۱ نامه نوشتم، طبق قانون "مرخصی متصل به آزادی" رئیس زندان و  قاضی ناظر بر زندان  می تواند زندانی زیر۶ ماه را به حکم خودش آزاد کند. هفته ای چند زندانی زیر نام همین، قانون آزاد می شدند‌ اماپاسخ ۱۱ نامه ی من هرگز به دستم نرسید.

دوست نداشتم فروزان به ملاقات من بیاید،اما بالاخره از خانمم خواستم، یکبار برای تحویل درخواست، به زندان بیاید، ازطرف خودش درخواست مرخصی متصل به آزادی مرا به قاضی ناظر بر زندان تحویل دهد. فروزان یکبار به زندان آمد، درخواست آزادی مرا به شورای زندان تحویل داد، پس از دو روز بلندگوی سالن مرا صدا زد. من از زندان تهران بزرگ آزاد شدم، تا باردیگر درسال۱۳۹۷به قرن یک بازگشتم.

--------------

شماره های گذشته:

http://www.pyknet.net/1398/03dey/24/page/zendan2.htm

http://www.pyknet.net/1398/03dey/25/page/zendan3.htm

به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet @pyknet


 پیک نت 26 ژانویه 2020

 
 

اشتراک گذاری: