مردم
با نهادهائی كه از درون آنها انتصابها بيرون ميآيد و منصوبين آنان كه در مقابل
خواست و اراده عمومی جامعه ميايستند موافق نيستند و سرانجام نيز اصرار بر حفظ اين
نهادها و تاخت و تاز منصوبين به چالش اصلی در جنبش كنونی خواهد انجاميد اما،
بحث پيرامون اين نهادها و منصوبين، امروز از اين نقطه، كه نقطه پايان است شروع نميشود
بحث امروز از اينجا شروع ميشود كه
تفاوت
اين آيتالله با آن آيتالله در چيست كه يكی عضو شورای نگهبان ميشود و ديگری خانه
نشين و يا حاشيه نشين
چند
ده آيتالله آشنا به سياست و قانون اساسی و زير و بم حوادث 23 ساله اخير در ايران
و در حوزههای دينی حضور دارند كه در مجامع مذهبی گفته ميشود آيتالله جنتی حتي
در فقه و اصول و درس خارج هم به پای آنها نميرسد چرا او بايد دبير بلاتغيير شورای نگهبان قانون اساسی بماند و آن
ديگران حاشيه نشين و خانه نشين
اينهمه
فرمانده از جبهههای جنگ بازگشته و بسياری از آنها نيز در شورای فرماندهی سپاه
بودهاند، چرا بايد چندتنی مانند ذوالقدر، افشار و رحيم صفوی ميداندار شوند و حكم
ترور افسر صاحب نفوذی مانند "صياد شيراز" از درون يكی از حسينيههاي
تيمی بيرون بيآيد؟
چرا
از جمع متلاشی شده اما باقی مانده از انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی، بايد رهبران
جمعيت موتلفه اسلامی سكاندار قدرت در جمهوری اسلامی باشند؟
چرا
آنهمه خطيب و جانشين امام جمعه تهران بايد خانه نشين شوند و از آن جمع آيتالله جنتی،
هاشمی رفسنجانی و آيتالله يزدی بنام مردم چك بيمحل بكشند؟
چرا
آنها كه منفور مردمند و در هر انتخاباتی دست رد بر سينهشان خورده بايد صدر نشين
مجمع تشخيص مصلحت نظام باشند؟
چرا
متهمين به صدور فتوای قتلهای زنجيرهای، هدايت كنندگان دادگاه قرون وسطائي
"روحانيت"، آقاهائی كه آقازادههايشان در ليست غارتگران قرار دارند و
آنها كه دستشان به خون آلودهاست بايد عضو مجلس خبرگان رهبری باشند؟
چرا اكثريت قريب به مطلق روحانيون و آيتاللههای صاحب اختيار و نفوذ
در دوران حيات آيتالله خمينی يا از صحنه راندهشدهاند و يا اگر در اين سالهاي
اخير و به موجب آرائی كه در انتخابات آورده و به صحنه بازگشتهاند همچنان تحت
فشارند تا بازگردند به همان مكانی كه بعد از فوتآيتالله خمينی برايشان در نظر
گرفته شده بود؟
اين
كه ولايت فقيه بازتوليد سلطنت در ايران است و اساسا با همين هدف و منظور نيز به
كوشش امثال حسن آيت و ديگر رهبران حزب زحمتكشان بقائی بصورت توطئه آميز در مجلس
خبرگان تدوين قانون اساسی تنظيم و در قانون اساسی گنجانده شد، بحث بسيار جدی سياسي
در جمهوری اسلامی است، همانگونه كه بحث پيرامون مبانی فقهی و اسلامی ولايت فقيه،
يك بحث بسيار جدی در حوزه علوم مذهبی است؛ اما در لحظه كنونی، پرسشهای روشنگر و
آگاه كنندهای نظير آنچه در بالا طرح شد مطرح است اينكه معيارهای انتصاب در ده
سال گذشته چه بودهاست؟ چه مناسباتی چنين انتصابهائی را بدنبال آوردهاست؟ اين
انتصابها، خود به نوعی شبه كودتا نميماند كه پيش از درگذشت آيتالله خمينی زمينه
آن را فراهم ساختند و با پايان شكست آلود جنگ با عراق و بر باد رفتن روياي
"بسوی فتح كربلا" موقعيت را برای يورش كودتائی مناسب يافتند؟
آن
توازن نيروئی كه اجازه داد پس از درگذشت آيتالله خمينی و برای كشاندن انقلاب و
جمهوريت به ورطه كنونی "رهبر" برگمار شود و نه تنها برگمار شود، كه
اختيارات مطلقه نيز به اصل ولايت فقيه سنجاق شود، امروز برهم خورده است تمام قرائن
و شواهد نشان دهنده آنست كه آن جمعی كه زير خيمه ولايت مطلقه فقيه، پشت تمام
انتصابها و مقاومتهای خونين در برابر خواست و اراده مردم نشستهاند، خيال ندارند
اين تغيير توازن نيرو را ببيند و تسليم آن شوند تاريخ نشان دادهاست، آنكس كه تغييرات را نميبيند و نميپذيرد حذف
ميشود، چرا كه نيروی اجتماعی در فرد خلاصه نميشود كه با حذف آن بتوان در توازن
تغيير يافته نيروی اجتماعی تاثير گذاشت
|