از جمع فعالان و حاضران جنبش ملی دهه سی انگشت شماراني
هنوز در صحنه باقی ماندهاند. از ميان
مليون و مذهبيون بيشتر و از جمع تودهايها، كه چپ ديگری را از آن دوران نميتوان
شمارش كرد كمتر. اين حاصل جمع، هم ناشی از
سن و سالياست كه بر همه گذشته و هم نتيجه تلفاتی است كه تودهايهای نسل دهه سی در
جريان حوادث دهه شصت دادند. نامآوران و نامدارانی ديگر در صحنه نيستند و انگشت
شمارانی كه باقی ماندهاند، همچنان در محاق سانسور و كنترل امنيتی. در اين حصار نيز، در مقايسه با مليون و مذهبيون
ملی، محروميت همچنان بر تودهايها و چپهای غير مذهبی سنگينی ميكند.
در فراز و فرودهای شش سال گذشته، همه اين باقيماندگان،
هريك به فراخور اطلاع و آگاهی، حضور در حوادث و فضائی كه برايشان در مطبوعات وجود
داشته حرف و سخنی گفتهاند و منتشر كردهاند. گاه بعنوان خاطره و گاه بصورت گفتگو مصاحبه؛ و در سرجمع اين انتشارات
و گفتگوها، نقطه پرگال تجربه و هشدارباشها بر محور كودتای بيست و هشتم مرداد ميچرخيده
و بيم از تكرار دوباره آن در شكل و شمايلی ديگر.
طی نيم دهه اخير، نسل زخم خوردهای پا به ميدان گذاشته،
كه با دهه سی و جنبش ملی ايران در آن سالها يا با واسطه و يا بی واسطه آشنا شده
است. از دهان آنها شنيده و يا از قلم آنها
حوادث را خواندهاست.
اينها نيز با ارتجاع مذهبی درگيرند، همانگونه كه
نيروهای مترقی دهه سی با آن درگير بودند؛ با توطئههای بيت رهبری و بخشهائی از
نيروهای نظامی و فرماندهان آن درگيرند، همانگونه كه نسل دهه سی با توطئههای دربار
شاهنشاهی و نيروهای نظامی وابسته با آن درگير بودند؛ مبارزان دهه سی اعم از مذهبي
و ملی و غير مذهبی با مخالفان و خائنين بازمانده انقلاب مشروطيت و هموار كنندگان
جاده قدرت رضاخان ميرپنج درگير بودند؛ نسل زخم خورده نيم دهه اخير نيز با ياران به
ثروت و قدرت دست يافته و پشت به آرمان كرده دوران پيش و پس از انقلاب درگيرند...
مطبوعات تريبون اين نبرد است همانگونه كه در دهه سی چنين بود. چهرهها و قلمها در دو جبهه، اين نبرد را
بازتاب ميدهند. همانگونه كه در دهه سی و
جنبش ملی چنين بود. در آن دهه دكتر حسين
فاطمی در مقابله با احمد دهقان سرمقالههای روزنامه “باختر امروز“ را مينوشت و از
جنبش ملی دفاع ميكرد و سيد نابكاری بنام “ميراشرافي“ در روزنامه“آتش“ نفت بر
حريق كودتا ميپاشيد. در نيم دهه اخير
سعيد حجاريان در كسوت روزنامه نگار به صحنه بازگشته و آب بر آتشی ميپاشد كه حسين
شريعتمداری در روزنامه كيهان برپا ميكند. حيرت آور آنكه هم حسين فاطمی را به گلوله
بستند و هم سعيد حجاريان را. هم او از مرگ
جست و تا دم آخر متكی به عصا راه رفت و هم حجاريان نيمه فلج بر صندلی چرخدار به
راهش ادامه ميدهد. اين مشتی از خروار است.
دو نسل از رهبران و روزنامه نگاران: مبارزان و رهبراني
كه روزنامه نگار شدند و سياست و مبارزه را با قلم ادامه دادند و روزنامهنگاراني
كه مشق سياست و مبارزه را ابتدا در روزنامهها نوشتند..
سرگذشت مطبوعات يكصد سال اخير ايران، هرگز جدا از
سرگذشت انقلاب مشروطه، جنبشملی و خيزهای انقلابی نبودهاست؛ حتی “ميرجعفرپيشه
وري“ رهبری حكومت خودمختار آذربايجان نيز مديرمسئول و سرمقاله نويس خوش قلم
روزنامه “آژير“ بود. همچنان كه سيدضياء
انگليسی، رهبر پشت صحنه كودتای بيست و نهم اسفند و روی كار آمدن رضاخان هم مشق
سياست را ابتدا از روزنامهها شروع كرد. اين سيل قلمی كه اكنون و در نيم دهه اخير مطبوعات را با خود برده،
سرچشمهای خشك نشدنی دارد: قريحه سياسی و ذوق روزنامهنگاري
مردم ايران.
اين نبرد را بازتابی هم در مهاجرت هست؟ دركي
از آنچه آنجا ميگذرد، دراينجا وجود دارد؟
مينشينند و بر ميخيزند، اما وقتی با خانه
و زادگاه خويش بيگانهاند زحمت خود ميافزايند. كاروان در آنجا ميرود و در اينجا در گل مينشيند. توفانی در فنجان و اقيانوسی در تلاطم.!
|