1- يك نيشابوری،
چند سال پيش نفر اول در مسابقه قرائت قرآن در استان خراسان شد و كارش بالا گرفت.
اين برادر نيشابوری آن موقع كه در مسابقه قرائت قرآن شركت كرد ريشی انبوه و نامرتب
داشت، اما بعدها ريشش كم و موهايش بلند و مجعد شد! نامش “منتظري“ بود ولی هيچ قرابتي
با خانواده آيتالله منتظری نداشت و اهل نجفآباد هم نبود. برخلاف نجفآباديها و
بويژه بيت آيتالله منتظری و خانوادهاش كه در دهه دوم جمهوری اسلامی بخت حكومتي
از فراز شهر و كاشانهشان رخت بربست، در اين دهه همای بخت و اقبال و ثروت بر سر
منتظريهای خراسانی نشست!
برندگان قرائت قرآن، با برندگان بی عاقبت مسابقات كشتی و
فوتبال و بوكس و اين نوع قهرمانيها قابل مقايسه نيستند. اين برندگی و اين بخت، از
آن بختهای نان و آبدار است، البته اگر برنده دست و پائی هم داشته باشد، كه منتظری
نيشابوری داشت، گرچه نه باندازه حاجآقا آهنگران كه حالا نوچهها و
دست پرودههايش مرسدس بنز ضد گلوله سوار ميشوند و خودش برخلاف آن سالهای اول
انقلاب كه در هر نماز جمعه گلو پاره ميكرد و شعار توی دهن مردم ميگذاشت، گهگاه و
آنهم برای بزرگان قوم چند دقيقهای پشت ميكرفن نماز جمعه و يا سخنرانی رهبر حاضر
ميشود و چند دهن شعار آن مقام را مهمان ميكند!
قهرمان نيشابوری قرائت قرآن( منتظري)، بعد از برندگی با
برادران اهل اطلاعات خراسان نزديك و در محفل آنها حضور به هم رساند. اين محافل در
كنار همه كارهای ديگری كه ميكردند، كار اقتصادی هم ميكردند و برادر منتظری اين
كار را به بقيه آن كارهائی كه محافل اطلاعاتی خراسان ميكردند ترجيح داد. دستي
بالا زد و با حمايت اين محافل وارد تجارت شد و پس از چند سال قهرمان بازار خراسان
شد. چكی كه او امضاء ميكرد، انگاری مديركل بانك مركزی امضاء كردهاست. ماشاء الله
ماشاءالله خوب به جيب زد و جيب محفلی ها را هم پُر كرد. در اوج شهرت قرآن خوانی و
اعتبار بانكی ناگهان ناپديد شد و ديگر كسی ندانست در كجاست! مثل بقيه سربازان
گمنام امام زمان كه غيب ميشوند و ظهور ميكنند!
2- حجتالاسلامي
بنام منتظری از اهالی نيشابور، كه اتفاقا او هم هيچ نسبت نصبی و يا سببی با
خانواده آيتالله منتظری ندارد، در همان دوران كه آيتالله منتظری خانه نشين شد و
دو فرزند حجتالاسلامش مغضوب، به جمع مشاوران “رهبر“ پيوست و شد يكی از معاونان
حجت الاسلام نيازی در دادسرای نظامي. پس از چندی علاوه بر مشاورت و معاونت، مدرس
دانشگاه آزاد اسلامی هم شد و ضمنا به جمع معاونان برادر جاسبی رئيس اين دانشگاه آزاد و
عضو رهبری موتلفه اسلامی پيوست.
حجتالاسلام نيشابوری در سر جمع اين پست و مقامها چند
ميليارد بدهكاری ببار آورد. چه ميكرد كه بدهی آن سر به چند ميليارد تومان زد
معلوم نشد. از آنجا كه لباس روحانيت به تن داشت و با قرآن و پول و تجارت سروكار،
دادگاه ويژه روحانيت احضارش كرد! اين بدهكار، از آن بدهكارهای معمولی نبود كه مثل
شهردار تهران به دادگاه معمولی احضار شود.
حرف و نقل پيرامون اين بازداشت و معاملات و مذاكرات اين
منتظری با حجتالاسلام محسنی اژهای دادستان دادگاه ويژه روحانيت زياد است از
جمله اينكه اژهای ميگويد «هشتصد ميليون من را بگو چكار
كردی؟ هرجای دنيا كه پول مرا به حسابم واريز كنی پروندهات را ميبندم.» داد؟ نداد؟پروندهاش بسته شد؟ نشد؟
چه كسی از كارهای مهم پشت صحنه خبردار ميشود كه
مردم نيشابور بشوند؟
3- يك منتظری ديگر هم از ميان اهالی نيشابور همای بخت حكومتي
سرشانهاش نشست. زحمت انقلابي را از كارچاق كنی و سندسازی در ماموريتهای خارج از
كشور شروع كرد. بعد از مدتی يك كتاب منتشر كرد تحت نام “آموختههای زندگي“. اين
آموختهها هيچ قرابتی با آموختههای معلولين معمولی و شيميائی جنگ نداشت. مخاطبان
كتاب جوانهای مسلمان بودند، اما نه از آن جوانهائی كه برای جنگ با ارتش صدام
حسين روی مين رفتند، بلكه از آن جوانهائی كه حالا و بعد از جنگ در محلهها و برای
مردم كوچه و بازار بسيجی شدهاند و پول و پلهای هم تلكه پلكه ميكنند. بعد از
مدتی، مثل دو منتظری نيشابوری ديگر وارد تجارت شد و يك شركت تجاری در امارات متحده
تاسيس كرد. البته باز كردن دفتر در امارات متحده به اين آسانی ها و بی پشت و پناهيها
هم نبود كه هر كس از خانهاش قهر كرد بتواند يك دفتر در دوبی و ابوظبی و امارات باز كند.
در يكی از سفرهای كاري-تجارياش به تهران، در فرودگاه مهرآباد دستگير شد و مثل فرج
سركوهی ناپديد. بعد از مدتی دوباره پيدا شد و پرقدرتتر و پر حمايتتر از پيش دفتر
تجارياش را در امارات گسترش داد. هم تجارت و هم خردهكاريهای دست و پا گير
اطلاعاتی!
يكی از اين سه منتظری
اين هر سه نيشابوری، يعنی او كه قهرمان قرائت قرآن شد، دومي
كه مشاور رهبر و سومی كه ساكن امارات متحده عربی با هم برادرند. نه برادر دينی،
بلكه برادر واقعی.
از ميان اين سه برادر يكی شان اين اواخر در جزيره خارك، نه
مسافرخانه، بلكه يك هتل ساختهاست، هتل آبرومندی هم ساختهاست! آنقدر آبرومند كه
ناگهان- بدون هيچ طرح و برنامه قبلي- شركت نفتی “توتال“ فرانسه آن را كرايه كرد!
هم فرانسوي ها در آن اتاق رزرو ميكنند و هم غير فرانسويها. ايرانيها هم اتاق
رزرو ميكنند، اما نه هر ايرانی، از آن ايرانيهائی كه با فرانسوي ها و ديگر مهمانهای
اين هتل بلدند مذاكره و معامله كنند!
ميبينيد؟ بيخود سر و صدا ميكنند كه با منتظری فلان رفتار
شده، آب و غذا و دارو را به رويش بستهاند پسر جانبازش را به زندان بردهاند،
اسم آن يكی پسر شهيدش را نميآورند. همه اينها تبليغات ضد انقلاب است، والا همه
منتظريها كه در جمهوری اسلامی يك سرنوشت ندارند. منتظری
داريم تا منتظری!
|