اين روزها در باره ضرورت وفاق و وحدت ملی مطالب متنوعی در
مطبوعات و بويژه مطبوعات وابسته به مخالفان اصلاحات و نقش آفرينان بحران همه جانبه
حاكم بر جامعه منتشر ميشود. در بطن همه استدلالهائی كه در اين زمينه ارائه ميشود،
خطراتی برجسته مي شود كه بر مبنای آنها تماميت ارضی كشور از خارج تهديد ميشود.
خطر خارجی و دخالت نظامی در امور داخلی ايران يك واقعيت رو به تكامل
است و با بهرهگيری از همه امكانات و ظرفيتهای موجود در جامعه بايد جلوی آن را
گرفت. اين خطر گام به گام به مرحله عمل نزديك ميشود. تاكنون رياست جمهوری امريكا
در اين ارتباط سخنان تهديد آميزی را بر زبان راندهاست، اما تئوری پرداز اين تهديدها
تنها رياست جمهوری امريكا نيست و تهديدها تنها از دهان او شنيده نميشود. معاون
رياست جمهوری امريكا، استوارتر از خود رييس جمهور بر اين استراتژی پايميفشارد،
همانگونه كه وزير دفاع امريكا بر آن تاكيد می كند و مشاوران او با صراحت بيشتري
كشورهای اروپائی را به همگامی با امريكا فرا ميخوانند.
در آخرين اظهار نظر يكی از مشاوران ارشد وزير دفاع امريكا، با صراحت
كامل اروپائيها در برابر دخالت نظامی امريكا دعوت به سكوت ميشوند. “جورج
فريدمان“ ميگويد:« در حمله احتمالی به ايران ملاحظه اظهارات اروپائيها را
نخواهيم كرد»
مفسر روزنامه “فرايتاگ“ چاپ آلمان در تفسير اين اظهارات مشاور وزارت
دفاع امريكا، از قول وزير خارجه انگلستان مينويسد:«كشور های شيطانی مطمئن باشند،
كه ما در شرايط لازم حتما از سلاح اتمی استفاده خواهيم كرد.»
در واپسين تهديدها، سخنرانی وزير دفاع امريكا در پايگاه هوائي
“بگرام“ در افغانستان و در برابر فرماندهان و نظاميان امريكائی-اروپائی كه در
برابرش صف كشيده بودند را نبايد نشنيده انگاشت. او كه برای اولين بار رقم نظاميان
مستقر در افغانستان را فاش ساخت و از آمار هفت هزار نظامی امريكائی در افغانستان
سخن به ميان آورد گفت:« افغانستان يك آغاز خوب بود، حالا زمان آن رسيدهاست كه ما
نگاه خودمان را متوجه عراق كنيم!»
بنابراين، حتی بر مبنای واقعيت خطر خارجی وفاق و وحدت ملی يك ضرورت
است، اما پرسش اساسی اينجاست كه وفاق و وحدت بر مبنای كدام تفاهم و با چه كس و
كساني؟
آنها كه نقش اساسی را در پاشيدگی وحدت ملی و تقسيم جامعهايران به
خودی، بيخودی، باخودی، غير خودی داشته و با همين تقسيم بندی موجب قتل و جنايت و
غارت كشور توسط خوديها شدند ميتوانند با لباس ملی بر سر ميز وحدت ملی بنشينند؟
آنها كه كشور را غارت كردهاند، با آنها كه قرار است از وطن دفاع كنند، قادر به
وحدت و وفاقاند؟
سادهلوحياست كه به اين سئوال پاسخ مثبت داده شود؛ و اتفاقا توده
مردم ايران هم با ترديد كامل به اين دعوت مينگرند.
بنابراين، تصفيه در صفوف آن جبهه ای كه بحران عظيم كنونی را بر كشور ما تحميل كرده، نخستين ضرورت برای باور عمومی به آغاز روند وحدت ملی است. سخن
بر سر باور عمومی و ملی است و نه باور اين جناح و يا آن جناح از جبهه حكومتي
طرفدار اصلاحات نسبت به يكديگر. از اين مرحله به بعد است كه وحدت ملی، برخلاف
ترفندی كه مخالفان اصلاحات بكار گرفته اند، نه در چارچوب معامله در هرم حكومتی،
بلكه در بطن صفوف اجتماعی مطرح می شود و اين يعنی برخورد ريشهای به يك ضرورت
تاريخي.
در غير اينصورت، اين دعوت به وحدت و پافشاری بر
ضرورت آن، حتی با وجود خطر رو به تكامل خارجی، به يك بازی سياسی تبديل خواهد شد كه
عمق اجتماعی نخواهد يافت و طبعا اعتباری هم بر آن متصور نخواهد بود. اين همان بازي
است كه اكنون سه سال است برای تصفيه صفوف اصلاح طلبان حكومتی از صادقترين جريانات
و رگههای اصلاحی آن، تحت پوشش ضرورت حذف تندرو ها و راديكالهای دو جريان حكومتي
دنبال می شود و عملا زخم عميق موجود بر پيكر وحدت ملی جامعه ما را عميقتر كردهاست. اين
همان بازی كهنهايست كه رضاخان با سران عشاير( حتی با شيخ خزعل) كرد، اسدالله علم
با بهمن قشقائی و قوامالسلطنه بسيار موذيانهتر با مليون ايران كرد و اتفاقا
شعار اين آخری نيز همان بود كه امروز روزنامه رسالت آن را تكرار ميكند:«كشتی بان
را سياستی ديگر آمدهاست»، غافل از آنكه بحث نه بر سر سياست بازی، بلكه بر سر
پذيرش واقعيت گريزناپذير تحولات عميق اجتماعی و تصفيههای دامنهدار حكومتی است.
آنها كه دستشان به خون آلودهاست، سفره مردم را خالی كرده اند، دهانشان به دروغ
باز شدهاست، غارت كردهاند و حكومت، زبانشان خنجر بوده است، ميعادگاهشان شكنجهگاه
و نقطه شليك گلولهشان پيشانی اين و آن بايد بروند حتی اگر محاكمه و تعقيب قانوني
آنها را ملت ايران ببخشد. نخستين گامهای وفاق ملی، در اين مسير آغاز ميشود، گرچه
مردم ايران بهای در هم كوبيدن مقاومت آنان را نيز مجبور شود بپردازد!