فاجعه سلطه ارتجاع مذهبي-بازاري
بر سرنوشت انقلاب 57 از دل آن
توطئهای بيرون آمد كه
هزاران زندانی سياسی را در
زندانهای جمهوري اسلامی به
كام خود كشيد و آيتالله منتظري
را بدليل مخالفت با اين جنايت از
قائم مقامی رهبری جمهورياسلامي
تا كنج خانهاش به عزلت كشاند.
آنها كه آن جنايت را سازمان دادند
بدقت ميدانستند كه اگر چند سد
اساسی از سر راه خيانت به انقلاب
و به بيراهه كشاندن آن برداشته
نشود سلطه بر رهبری جمهوري
اسلامي، پس از درگذشت آيتالله
خمينی ناممكن خواهد بود. قتلعام
زندانيان سياسي، بركناری آيتالله
منتظري، تغيير قانون اساسی و
گنجاندن ولايت مطلقه فقيه در آن
و يافتن رهبری كه در چارچوب
تصميمات و منافع طبقاتی آنان
عمل كند، اجزای اين توطئه بود.
هر رويدادی در دهسال اخير و بويژه
در 5 سالی كه از انتخابات دوم
خرداد ميگذرد، بيش از پيش اين
گمان اوليه را به يقين تبديل ميكند
كه انفجار حزب جمهوری اسلامي،
انفجار نخست وزيري، ترورهائی كه
برجستهترين چهرههای روحاني
طرفدار انديشههای آيتالله
خمينی را به كام مرگ كشاند همگي
پيش زمينههائی بودند كه با قتلعام
زندانيان سياسی و به بند كشيده
شدن آيتالله منتظری در خانه اش
كامل شدند و فاجعه سلطه ضعيفترين
حلقههای شركت كننده در انقلاب
بهمن 57 را بر سرنوشت اين انقلاب
ممكن ساختند. حلقههای ضعيفی كه
به بزرگترين قدرت مالي-پولی در
جمهوری اسلامی تبديل شدند و
فاچعه پشت فاجعه آفريدند. سران
بازار، كه بسرعت به
بزرگترين تجار نه تنها ايران
بلكه منطقه تبديل شدند، خود را
همسو با روحانيونی ساختند كه با
آنها در چپاول كشور همسنگر شدند.
در اين ميان، سازمان مجاهدين خلق
فريب خورده ای بيش نبود
ونيست، چرا كه هدايت كننده آن
گمراهی بزرگ، خوشه چينان امروز
جمهوری اسلامی بودند. بيگمان،
آن اسنادی كه زينتبخش صفحات
تاريخ جمهوری اسلامی خواهند شد،
نشان خواهند داد كه ترور
روحانيونی نظير آيتالله مدني،
آيتالله دستغيب، آيتالله
صدوقی از سوی همان كسانی سازمان
داده شد كه ترور سعيد حجاريان،
به بند كشيده شدن عبدالله نوری و
در حبس خانگی نگهداشتن آيتالله
منتظری را سازمان دادند و براي
آن فتوا صادر كردند. اين اسناد
نشان خواهند داد كه امثال حجتالاسلام
هاشمی نژاد، حجتالاسلام
محلاتی و آيتالله قدوسي
قربانی همان حادثه آفرينيها و
توطئههای سازمان يافتهاي
شدند كه در ادامه آن آيتالله
يزدی جانشين آيتالله اردبيلي
در قوه قضائيه و حجتالاسلام
عليزاده و سلف وی رازيني
جانشين كسانی چون موسوی خوئينيها
شدند. سرلشكر
فلاحيان را همان دستهای آلوده
به توطئه و حادثه سازی به دام
مرگ كشيد كه سر لشكر صياد شيرازي
را به كام مرگ كشيد، گلولهاي
كه به شقيقه حجاريان شليك شد،
همان گلولهايست كه شقيقه آيتالله
مطهری را شكافت تا آيتالله
مصباح يزدي
به جانشين وی تئوريسين
انقلاب به بيراهه كشانده شده
شود، فروهر و مختاری و پوينده
قربانی همان فتوائی شدند كه
صدها زندانی سياسی در سال 67 در
زندانهای ايران قربانی آن
شدند.
تاريخ جمهوری اسلامی با اسناد
معتبر اين جنايات نوشته خواهد
شد، همانگونه كه تاريخ خيانت به
انقلاب 57 مستند به همين توطئهها
تحرير خواهد شد.
آنها كه از خون احمدخمينی (يادگارامام)
هم نگذشتند تا سلطه خويش را بر
جمهوری اسلامی تثبيت كنند،
بدين آسانی دست از ثروت و قدرت
بر نخواهند داشت و به همين دليل
است كه بايد همچنان در انتظار
ادامه جناياتی از شمار آنچه در
بالا ذكر شد بود. آنان كه برای سلطه
بر سرنوشت انقلاب 57 از روی پُل
خونينی كه دو ساحل جنايت و خيانت
را به هم پيوند ميدهد عبور
كردهاند برای حفظ اين قدرت
و ثروت و سلطه، اگر ضرورت يابد،
نه فقط مذاكره و مناسبات، بلكه
كفش سربازان امريكائی را هم در
خيابانهای تهران واكس خواهند
زد! خود فريبی است اگر تصور شود
آنها، اگر موقعيت خويش در
حاكميت را پايان يافته تلقي
كنند انفجار مجلس ششم را همانند
انفجار حزب جمهوری اسلامي
سازمان نخواهند داد. مافياي
اقتصادي-حكومتی جمهوری اسلامي
خود را آماده اين جنايات كردهاست.
نه تنها خود را آماده كرده، بلكه
آن را برای بازشدن گوش رهبر و
ديگران با ايماء و اشاره بيان هم
ميكند!
جنجال جديدی كه بر سر سخنراني
آغاجری راه انداختهاند،
ادامه همين خيانت و جنايت و نجات
سلطه خويش بر كشور است. اگر اين
بهانه هم كارساز نشود و پايان
يابد، توطئه سر از روزن ديگري
برخواهد آورد. مگر محمدسلامتي
دبيركل سازمان مجاهدين انقلاب
اسلامی هم سخنرانی كرده بود كه
كيفش را ربودند و خودش را با
چاقو زدند؟ مگر بهزاد نبوی به
مرجعيت و اسلام توهين كرده بود
كه به دادگاهش فراخواندند؟ مگر
تاجزاده هم گفته مردم ميمون
نيستند كه مقلد كسی باشد و به
اين دليل محاكمهاش كردند و از
وزارت كشور بيرونش كشيدند؟ مگر
خوئينيها عليه اسلام و مرجعيت
چيزی در روزنامه سلام نوشته بود
كه روزنامه اش را بستند و خودش
را محاكمه كردند؟
ماجرا آنقدر تكرار شد، كه نه تنها
نسل انقلاب، كه نسل بعد از
انقلاب هم با آن آشنا شدهاست.
سخنرانی اين و آن و دفاع از اسلام و
مرجعيت بهانه است مسئله نجات
حاكميت خويش است. ازصدر مشروطيت
تا امروز، هرحاكميتی كه به قصد
خيانت به كشور تن به ادامه جنايت
داده تا بر مسند قدرت باقی بماند
چند صد نفری را مسبب بحران
اجتماعی و محرك مردم ناراضي
تشخيص داده و نقشه برای سر
آنها كشيدهاست. ماجرای مجاهدين
انقلاب اسلامي نيز همين است.
سلطه يافتگان بر سرنوشت انقلاب
و جمهوری اسلامی بر اين تصورند
كه با بريدن سر اين سازمان
موقعيت متزلزله خويش را نجات
خواهند داد. از جمع
جبهه دوم خرداد، ابتدا اين سر
بايد از تن جدا شود تا سپس سرهاي
ديگر را بتوان در اين جبهه از تن
جدا كرد.
موتلفه اسلامی و گروه های همسو با
آن، بعنوان كانون تمام حوادث
خونين و توطئههائی كه يك
انقلاب تاريخی را به مرحله
فاجعه بار كنونی رساندهاست،
امروز و ديروز به اين نتيجه
نرسيدهاند آنها برای تثبيت
سرمايهداری تجاری بر حاكميت،
مخالف خونی دولت ميرحسين موسوي
بودند، همانگونه كه مخالف آيتالله
بهشتی و رجائی بودند. آنها با
انقلاب مسئله دارند و با
اصلاحاتی كه بوی انقلاب و كوتاه
شدن دست آنها از قدرت را بدهد.
اگر مجاهدين انقلاب اسلامی مركز ثقل
چنين اصلاحاتی در جنبش كنوني
است پس بايد سر آن از
تنه جبهه دوم خرداد جدا شود.
آنها افسوس ميخورند چرا
همان زمان كه اسدالله لاجوردي
عزم و اراده قتلعام رهبران اين
سازمان را داشت چنين نكردند.
همان زمان كه آيتالله خمينی در
انزوا و بيخبری مانده و احمدخميني
به نام و امضای واقعی و جعلي
پدرش جادهصاف
كن بزرگترين توطئههای سالهاي
آخر حيات آيت الله خمينی شده
بود.
اسدالله لاجوردی در وصيتنامهاش
با صراحت نوشت و بر اين غفلت
افسوس خورد كه چرا آنها را در آن
بلبشوی سالهای آخر حيات آيتالله
خمينی قتلعام نكردهاست. خود
او دستش به اين جنايت نرسيد و
همراه اطلاعاتی كه داشت نزد
احمدخمينی فرستاده شد، اما
وصيتنامهاش برای حاجحبيبالله
عسگراولادی برای اجرای اين قتلعام
باقی ماند. آنچه موتلفه
اسلامي، اكنون و به بهانه
سخنرانی آغاجری دنبال ميكند،
اجرای همان وصيتنامهاست.
وصيتنامهاي، كه تصور ميكنند
با اجرای آن، گريبان خويش را از
دست يك جنبش رها خواهند كرد.
مرور آرشيو مطبوعات سال های اخير
فرصت پنهانشدن پشت صحنه سازيها
را نميدهد. برای آشنائی باز هم بيشتر
با فشار سنگينی كه بمنظور فراهم
ساختن زمينه يورش به مجاهدين
انقلاب اسلامی به جامعه و به
روحانيون اصلاح طلب وارد ميآيد،
مصاحبه حاجحبيبالله
عسگراولادی را كه پنج ماه پيش در
نشريه "شما" ارگان
مطبوعاتی اين جمعيت منتشر شده
منتشر ميكنيم. او در اين
مصاحبه با صراحت كامل در باره
آنچه امروز به صحنه آورده شده
سخن ميگويد و حتی بيان ميكند
كه طرح و استدلال ( تحت عنوان
آهنگ) خود را برای يورش به
سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي
ارائه دادهاست. بنابراين،
صحنه آرائيهای امروز و به بهانه سخنرانی هاشم آغاجري
طرح و سخنی نو نيست. همانگونه كه
مخالفت آنها با ميرحسين موسوي
در جريان انتخابات 76 حرف و سخن
نو و تازهای نبود. آنها با
انقلاب و كوتاه شدن دستشان از
اركان حكومتی مسئله دارند.
ديروز موسوی نخست وزير بود،
امروز آغاجري، يك روز آيتالله
بهشتی بود، روز ديگر رجائی و...
( مصاحبه پنج ماه پيش عسگراولادي
دبيركل موتلفه اسلامی را در
همين شماره ميخوانيد)
|