افخمی جبهه ايست. يعنی کار سينما را از جبهه جنگ عراق
شروع کرد. از آنجا که مکتبی بود، وقتی جنگ تمام شد رفت
توی جبهه اصلاحات و در مجلس ششم مشارکتی شد، يا بود.
بعد از مجلس ششم، دوباره به جبهه سينما برگشت و از
آنجا که جنگی در مرزها نبود، تصميم گرفت از جبهه های
خيابانی و محله ای فيلمی بسازد. پيش از او مسعود
کيميائی، به وقت خودش بهترين فيلم را از داستان "داش"
و "کلاه مخملی” و نسل جديد "موتوری” آن ساخته بود:
قيصر.
فيلمی که از زير کلاه مخملی "ناصرملک مطيعی” بيرون
آمده بود و او زمين را بوسيد و ميدان را به نسل جديدی
داد که روی موتور می نشست و کت چرمی می پوشيد. قيصر،
همان داستان وست سايد بود، اما به سبک ايرانی اش، و
الحق خوب هم ساخته شد. افخمی و کيميائی حالا با هم
تفاهم کرده اند که يک دفعه ديگر "قيصر" بسازند، اما با
نسلی ديگر و فضائی که در محلات تهران امروز، با محلات
تهران 30 سال پيش خيلی فرق می کند. بهروز وثوقی ديگر
نه چابک است و نه پر وزن. به همان سن و سالی رسيده که
وقتی قيصر ساخته ميشد، ملک مطيعی رسيده بود. اين يکی،
به آسانی آن ديگری، زمين را خواهد بوسيد و به نسل جديد
خواهد گفت: بفرما!
|