پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

پيک هفته

آرشيو هفتگی

در رابطه با پيک هفته


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 

 

 


قصه‌های كوتاه- دردهای بزرگ
دهن كجی
مهدی گلسرخ تبار
 

اولش يك شيشه شكست و كسی ملتفت نشد، چند تا عابر سربلند كردند و دوتا پرنده از روی كابل برق پريدند و دوباره صدای بوق ماشين‌ها گوشها را پر كرد. چند لحظه بعد، از واحدی كه پنجره اش شكسته بود صدای هايی بلند شد، انگار يكی روی هرچه شكستنی بود چكش می‌كوبيد. پشت بندش صدای داد و فرياد بود، يكی نعره می‌زد و يكی جيغ می‌كشيد.

مردم پراكنده از پياده رو می‌گذشتند انگار سر نخی را دستشان گرفته باشند، می‌رفتند ته اش را بيابند دو نفر گوشه خيابان گوش خوابانده بودند تا سر از ماجرا در بياورند صدا‌ها نامفهومی‌زير و بم به گوش می‌رسيد. همه چيز مثل اين بود كه دو نفر با هم گلاويز شده اند.

دو نفر كنار خيابان عقب جلويی كردند، چند بار به شيشه شكسته پنجره اشاره كردند. هنوز توی فكر بودند كه تاكسی پيش پايشان ترمز زد. در يك چشم برهم زدن ديگر اثری از شان نبود.

يكی با دوچرخه می‌گذشت يكی با موتور ويرا ژ می‌داد. كسی يك جا بند نبود. زنی مچ دست بچه اش را چسبيده بود و او را دنبال خودش می‌كشيد. يكی از ديگری كبريت می‌خواست و يكی هم گاه و بی‌گاه از آپارتمان بالای پياده رو فرياد می‌زد و چيز نا مفهومی‌می‌گفت. بچه‌ای كه دستش در دستان مادر قفل شد بود، جلو مادرش دويد و گفت: مامان كيه ميگه كمك! مادر بی‌تفاوت گفت: ولش كن زود باش ديرمون شد!

نيم ساعت بعد سر و صدا‌ها خوابيده بود كه در خروجی ساختمان آرام گشوده شد. مردی آشفته بيرون زد. گرُ گرفته، با پيشانی خيس. هنوز در را به هم نكوبيده بود كه مبهوت، چشمش افتاد به ماشين نظامی ‌كه دم خيابان توقف كرده بود. چند نفر با يونيفرم‌های آن‌كادر و باتوم‌های ويژه اطراف ماشين پخش بودند. موجی از اضطراب صورتش را پوشاند. نفسش به شماره افتاد. خوب كه دقيق شد ديد دو تا دختر سيزده چهارده ساله زار زار گريه می‌كنند و حاضر نيستند سوار ماشين نظامی‌شوند. رنگ صورتشان به گچ ديوار می‌زد.

نفس عميقی كشيد و سينه اش را صاف كرد و از گوشه پياده رو روانه شد. خلاف جهتش. ماشين نظامی‌غرّش كنان به راه افتاد و ناپديد شد.

 خيابان همچنان شلوغ بود. دو تا پرنده روی كابل برق نشسته بودند و يك پنجره شكسته ميان ساختمان بالای پياده رو به همه دهن كجی می‌كردند.

پنجشنبه، 12 شهريور، 1383