علی محمد افغانی : كتاب شادكامان دره قرهسو به خاطر
يك كلمه ”بوسه” دچار تعويق در چاپ شد؛ در حاليكه مگر
در تاريخ ادبيات و شعر ما بوسيدن كم آمده است؟ حتا در
رمان “زنبق دره“ اثر بالزاك كه واقعا اثر معروفی است،
همه داستان براساس همين واژه شكل میگيرد. رمان “دكتر
بكتاش” كه سه سال تمام را برای نوشتن آن به كتابخانه
دانشكده علوم پزشكی میرفتم به خاطر يك چنين واژههايی
تاكنون اجازه چاپ ندادند و بعدها خمير شد.
من هيچ گاه به وزارت ارشاد نرفته بودم؛ جز يك بار؛ آن
هم به خاطر كتاب ”بوتهزار”. آن زمان كه خاتمیوزير
ارشاد بود گفتند به جای واژه ”خرمقدس” كه در كتاب آمده
است، بگذار ”خشك مقدس” يا چند مثل عاميانه بود كه اگر
ما بخواهيم امثال عاميانه را سانسور كنيم، ديگر چيزی
برايمان نمیماند. پس كتاب ماند و چاپ نشد. خودم راضی
نبودم كتاب با حذفهايی چاپ شود. بعد آقای لاريجانی
(رييس سابق راديو و تلويزيون و نامزد احتمالی رييس
جمهوری) آمد و ظاهرا دستوری از جايی صادر شده بود كه
درباره كتابهای فلانی مو را از ماست بكشيد و ديدم كه
كتابم را به چند نفر كه يكی از آنها از وزارتخانه
ديگری بود، داده بودند كه بخوانند و يكصد و پنجاه مورد
ايراد گرفتند. آن موقع هم با چاپش موافقت نكردم، زمان
مهندس ميرسليم (عضو رهبری حزب موتلفه) هم كه ديگر هيچ،
كتاب را مثل يك پاره آجر میگرفتند و يك گوشه
میانداختند. تا اينكه مهاجرانی آمد و كتاب بوتهزار
من بعد از هشت سال توقف، مجوز چاپ گرفت.
افغانی
در ادامه درباره ارتباط نويسنده و سياست میگويد:
نويسنده خود فردی از اجتماع است خواه ناخواه تحت تاثير
آن قرار دارد؛ بهويژه سياست كه در مواردی آنچنان بر
فضای جامعه حاكم میشود و آن را تهديد میكند كه مخل
آزادی بيان و انديشه میشود. آنجاست كه مثلا شاعری در
محكوم كردن دستگاه حكومتی میسرايد؛ همانطور كه برخی
شعرهای پروين اعتصامیرضاشاه را عصبانی كرده بود.
اين داستاننويس در بيان تاثير فضای سياسی بر آثار
ادبیمیگويد: زندهياد دهخدا كه در كانون انقلاب
مشروطه بود و نقش مؤثری در تحول آن داشت، با تسلطی كه
بر زبانهای بيگانه داشت، میتوانست داستانهای بسياری
را به سبك رمانهای اروپايی ترجمه كند و بنگارد. اما
برای اينكه به قول نسيم شمال: گربه شاخش نزند، به كار
سترگ فرهنگنويسی پناه برد و الحق آن را به بهترين نحو
انجام داد. نويسندهای مثل صادق هدايت هم آنچه نوشت،
برای روح خودش بود و نمیتوانست آنها را در دوران سياه
رضاشاهی به چاپ برساند و تنها بعد از شهريور 20 و رفتن
اين ديكتاتور بود كه كم كم او را شناختند.
پس آن زمانه، زمانه جنجال و شتابزدگی بود و شتابزدگی
آفت هنر است و هر نويسندهای كه فريب هياهو را بخورد
يا خود عمدا به اين هياهو دامن بزند يا به دنبال شدتش
باشد، دير يا زود متوجه اشتباهش خواهد شد.
وی افزود: اينك پس از انقلاب دوم ايران، وضع ادبيات
تغييراتی داشته و ضربهها و مصيبتهای جنگ، آوارگی،
هجران و اسارت يا جابهجايی گروهها از منطقهای به
منطقه ديگر، همگی میتوانند سوژهای در چارچوب خاص
اجتماعی خود برای قلم تيزبين نويسنده متعهد داستانی
باشند. ميدان ادبيات خالی نيست؛ ولی همه دير آمدهاند
و زود میخواهند بروند، از روی دست هم كپی برمیدارند
يا اينكه وجود درخت مانع میشود جنگل را ببينند.
افغانی در ارزيابیسانسور كتاب گفت: در نوشتههايم، كم
و بيش به سياست پهلو زدهام؛ مثلا در رمان شوهر
آهوخانم در توصيف واقعه مسجد گوهرشاد كه آن را كربلای
خونين ديگری نام نهادهام. معتقدم بهعنوان يك
نويسنده، حق سانسور ندارم؛ چون وظيفهام نوشتن است و
نويسنده میتواند اختناق و سكوت را بكشند.
زمانی بعد از نوشتن رمانهای ”شوهر آهوخانم” و
”شادكامان دره قرهسو” به دليل مشكلات معيشتی، از
نوشتن دست برداشتم و به كار آزاد پرداختم و حتا از طرف
دستگاه وقت آمدند كمكم كنند و آدرسم را خواستند. به
آنها گفتم در بازار دلال هستم و جايی ندارم. خيلیها
در روزنامهها نوشتند فلانی دلالی را به نوشتن ترجيح
میدهد. بله، البته من دلالی را به نوشتن برای دستگاه
ترجيح میدادم؛ به نوشتنی كه بخواهم به وسيله آن خودم
را به حكومت نزديك كنم كه هيچ وقت هم نزديك نشدم. در
اين دو كتاب به شدت دستگاه را كوبيدم، هرچند
میتوانستم آنها را در حد يك داستان اجتماعی نگهدارم.
علیمحمد افغانی معتقد است: مميزی اگر مسائل سياسی را
ملايم مطرح كرده باشی، كاری به كارت ندارد؛ اما اگر با
گوشه و كنايه نوشته باشی، دورش را خط میكشند و تو هم
نمیتوانی حرفی بزنی؛ چون اختيار دست آنهاست و تازه
اين مميزی در هر چاپ صورت میگيرد. گاهی فكر میكنم
ديوان حافظ را هم شايد چون مربوط به گذشته است، زياد
سانسور نمیكنند.
افغانی افزود: از همه اينها كه بگذريم، كتاب و
كتابخوانی اعتبار گذشتهاش را از دست داده است. حتا
كسی بر سر قبر او فاتحه نمیخواند. كتابیكه مثل آب
تصفيه شده تهران از چند صافی گذشته و پشت ويترين
كتابفروشی ظاهرا شده، هيچ معلوم نيست تا كجا همان چيزی
باشد كه به قلم نويسنده آمده و ناشر بيچاره هم اگر
هزار سوگند بخورد كه كلمهای از آن سانسور نشده است،
كسی باور نمیكند.
وی در ادامه تصريح كرد: يادم میآيد حاجاحمدآقا،
فرزند امام خمينی در مصاحبهای كه پرسيده بودند امام
اوقات فراغت را در نجف چگونه سپری میكردند، گفته بود:
روزنامهها را میخواندند و كتاب ”بينوايان” و ”شوهر
آهوخانم” را. بعدها خودم حضورا نزد احمدآقا رفتم و
درباره بسياری مسائل صحبت كرديم كه حاصل آن چاپ خواهد
شد. همچنين مطلبیدرباره سانسورهايی كه از كتابهايم
شده است، دارم كه آنها را هم منتشر خواهم كرد. |