پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 
پيک هفته

آرشيو هفتگی

در رابطه با پيک هفته


 

 
 

 

 
 

 

 

 

 
 
 
 
 

 

 

 


وبلاگ نويسی
پايان و نه آغاز
عصر طلائی فردگرائی
   
 

 

از چند سال پيش همزمان با گسترش‌اینترنت پديده جديدی هم بنام "وبلاگ" بوجود آمد.‌این وبلاگ‌ها در واقع فضايی است كه افراد در آن مي‌توانند انديشه‌ها و احساسات و پيام های خود را مطرح و از طريق‌اینترنت با همه جهان مبادله كنند. نيروهای مترقی سراسر جهان در تلاش برای گسترش و استفاده از‌این امكان فنی و پديده شگرف سهمی‌به سزا داشته و دارند.

در كشور ما گسترش وبلاگ همزمان شد با مرحله خاصی از نبرد جامعه برای تحولات و آزادی و دمكراسی و مقاومت سرسختانه مافيای حكومتی دربرابر آن.‌این وضع دارای مشخصات زير بود:

1-  وجود انبوه جوانانی كه در جامعه ای بسته و تحت كنترل و تحقير تشنه آزادی و كرامت بودند و هستند و هزار سخن و آرزوی ناگفته بر روح و روان آنان سنگينی ميكرد،

2-    فروپاشی ابهت و ترس از دستگاه های امنيتی در نتيجه پيامدهای دوم خرداد،

3-    نياز به پخش اخبار و گزارش‌ها در شرايط جامعه ای سياسی شده،

4-    ظهور مطبوعاتی كه در كشاكش آزادی، افشاگری، سانسور، توقيف و فشار به حيات ادامه مي‌دادند،

5-  وجود انبوه رونامه نگاران و جوانانی كه فرزند جنبش دوم خرداد بودند و به‌این مطبوعات و رسانه‌ها جذب شده بودند،

6-  پيدايش و گسترش يك سلسله سايت های‌اینترنتی در‌ایران و خارج از‌ایران كه عمدتا در موضع مخالف با حكومت قرار داشتند و تشديد فشار به مطبوعات در داخل گرايش به آنان را افزايش مي‌داد،

7-  و بالاخره مافيای حكومتی و صاحبان سرمايه های بادآورده تجاری كه برای پايان دادن به مبارزه مردم برای تحول و دمكراسی برنامه ريزی مي‌كردند.

 

در‌این فضا و در بحبوحه‌این كشاكش و نبرد برای تحولات، امكان نوين فنی و ارتباطی "وبلاگ" بوجود آمد و در شرايطی كه هنوز هيچكس نمي‌توانست پيامدهای ان را پيش بينی كند، گسترش يافت.‌این فضا در مرحله نخست به شكل های مختلف به رشد سريع وبلاگ ياری رساند.

نخست جوانان و همه كسانی كه در آن سال‌ها حق سخن و فرياد از آنان ستانده شده بود، در شرايطی كه ابهت دستگاه اطلاعاتی و امنيتی حكومت فروريخته بود بسوی وبلاگ جذب شدند و توانستند بدون ترس و با استفاده از آزادی نسبی‌كه دوم خرداد بوجود آورده بود خواست‌ها و نظرات خود را بيان كنند. شرايط جامعه سياسی شده نيز به بخش عمده‌این وبلاگ‌ها جنبه خبری سياسی مي‌داد.

از سوی ديگر با تشديد فشار مافيای حكومتی بر مطبوعات و توقيف و تعطيلی آنان، بخشی از روزنامه نگاران و كاركنان‌این مطبوعات نيز به صف وبلاگ نويسان مي‌پيوستند. به همراه آنان بخشی نيز كه به عنوان خواننده برای‌این مطبوعات مطالبی‌مي‌فرستادند به وبلاگ روی آوردند.

در همين حال سايت های‌اینترنتی خارج از كشور كه از يكسو داغی حوادث‌ایران آنان را بدنبال خود مي‌كشيد و از سوی ديگر بدليل دوری از‌ایران بالطبع با مشكل كمبود خبر و گزارش و مطلب روبرو بودند به استقبال مطالب و نوشته های‌این وبلاگها و نويسندگان آن رفتند و از آنان بهره گرفتند.

تركيب و تاثير‌این عوامل بر يكديگر ديناميسمی‌‌را بوجود آورد كه از يكسو وبلاگ را بشدت گسترش داد و از سوی ديگر به آن در اوضاع و احوال خاص‌ایران كاركردی در مجموع مخرب داد.

اين جنبه مخرب چند بعد داشت:

اول – جوانان و روزنامه نگارانی كه از مطبوعات رسمي‌محروم ميشدند بجای‌اینكه بايستند و برای ادامه كار حرفه ای مبارزه كنند، به‌اینكه مقالات خود را در وبلاگ های شخصی منتشر كنند راضی شدند و بسنده ‌كردند. در نتيجه مبارزه جمعی و حرفه ای برای آزادی مطبوعات لطمه خورد.

دوم – سايتهای‌اینترنتی خارج از كشور به دلايلی كه در پيش گفته شد به انتشار مطالب وبلاگ‌ها و نويسندگان آن روی آوردند. در نتيجه برای وبلاگ نويس‌این توهم پيش آمد كه مطالب او حتی در ابعادی وسيعتر از روزنامه های رسمي‌كشور مطالعه ميشود. در نتيجه نقش مطبوعات و ارزش كار جمعی و حرفه ای مطبوعاتی دست كم گرفته شد.

سوم – علاوه بر‌این، انتشار دوباره مطالب بعضا سحطی و ابتدايی وبلاگ‌ها و نويسندگان تازه كار آنان در سايتهای مهم‌اینترنتی و خوانندگان ظاهرا چند ده هزار تنی كه‌این مطالب داشتند نوعی توهم و خودبزرگ بينی بی‌‌پشتوانه و توخالی را در بخشی از‌این وبلاگ نويسان و نويسندگان جوان بوجود آورد كه همراه با  انگيزه "خود مطرح كردن" و اسم و عكس چاپ كردن كه ويژه جوامع استبدادی وعقب ماندگی اجتماعی و فرهنگی است بصورت بزرگترين بلای نسل جوان و كار حرفه ای مطبوعاتی درآمد.

چهارم – در‌این شرايط چند روزنت مانند پيك كه از يكسو حاضر به انتشار هر مطلبی‌در هر سطحی و بدون حك و اصلاح نبوده و نيستند و از سوی ديگر متكی به خبرها و گزارش های دريافتی از داخل بودند از هردو سو زير فشار قرار گرفتند. خودبزرگ بين شده‌هایی كه يك شبه ره صدساله رفته بودند و "سردبيرخودم" * شده بودند و مطالبشان بدون‌اینكه واوی در آن جابجا شود در ديگر سايتهای‌اینترنتی منتشر مي‌‌شد؛ توقع همين برخورد را از "پيك نت" داشتند. از سوی ديگر منابع خبری "پيك" كه گزارشهای آنان با در نظر گرفتن اصول روزنامه نگاری و امنيتی منتشر مي‌شد، به انتشار اخبار و گزارشهای خود بصورت خام و حساب نشده در وبلاگ‌ها روی آوردند و عملا كارايی آن را از بين بردند.‌اینان توجه نداشتند كه اگر نويسنده يك مطلب خود شهرت و نام نداشته باشد اعتبار نوشته او در اعتبار جايی است كه آن را منتشر مي‌كند. بدينسان بخشی از اخبار و گزارشهايی كه انتشار آن‌ها در جايی ديگر مي‌توانست حتی در سطح ملی تاثير گذار باشد عملا در وبلاگ‌ها دفن و نابود شد و نويسندگان آن نيز با ديدن نتايج اندك كار خود پس از مدتی مايوس و نااميد شدند.

پنجم – مافيای حكومتی در مبارزه ای كه برضد تحولات داشت پس از يك دوره ترديد خيلی زود‌این جنبه های مخرب را تشخيص داد و به سهم خود در گسترش آن تلاش كرد. برای وبلاگ نويس نوعی حاشيه امنيتی بوجود آمد. روزنامه نگاران مطبوعات توقيف شده به وبلاگ نويسی تشويق و حتی رانده شدند. مطالبی‌كه يك دهم و يك‌صدم آن مي‌توانست موجب احضار و بازداشت روزنامه نگار و كشاندن مدير مسئول به دادگاه و بستن روزنامه باشد، در وبلاگ شخصی نوشته مي‌شد بدون آنكه حكومت واكنشی نشان دهد. مافيای حكومتی ضمنا حساب كرده و مي‌كند كه بدينوسيله بهانه و اسناد لازم را خواهد داشت تا در موقع مناسب و در صورت لزوم به حساب‌این افراد برسد.

فيلترينگ سايتهای سياسی بنوبه خود توجه به استفاده از امكان وبلاگ را برای دور زدن از فيلتر بيشتر كرد و از سوی ديگر مانند شمشير داموكلس برسر وبلاگ نويسان قرار گرفت تا نوشته های خود را هر چه بيشتر با خواسته های جناح قدرتمند حكومت سازگار كنند. بتدريج قانونی نانوشته خودزنی و توبه از شركت در جنبش دوم خرداد و در عوض، انتقاد از ا صلاح طلبان را شرط داشتن آرامش و حاشيه ای امنيتی مي‌كرد. پديده ای كه به آفت بزرگ جنبش دانشجويی و بخش مهمي‌از وبلاگ‌های وابسته به ان تبديل شد.‌این جنبش كه در موقع لازم خودداری را نياموخته بود يا نتوانسته بود، اكنون نااميد از اصلاح اوضاع،  نگران‌اینده شغلی خود پس از پايان تحصيلات دانشگاهی آن هم در چشم انداز حذف احتمالی اصلاح طلبان از دستگاه دولتی و نظام اداری بود و راه چاره خود را بيش از پيش در تيغ كشيدن بر اصلاحات و طرفداران آن مي‌ديد. در حاليكه شور و شوق اوليه فروكش مي‌كرد؛ گرايش به محافظه كاری و هماهنگ شدن با سياستی كه حساسيت مافيای حكومتی را برنيانگيزد و يا دوری از سياست يه وبلاگ‌ها راه يافت. از‌اینجاست كه همزمان با گسترش ياس و انفعال دوران نشيب وبلاگ‌ها نيز آغاز مي‌شود. 

بدينسان ما به مرحله كنونی وارد شديم. شور اوليه يواش يواش جای خود را به تلخكامي‌و حسرت ميدهد. سايتهای‌اینترنتی به مطالب منتشره در وبلاگها اهميت چندانی نشان نمي‌دهند. اگر هم نشان دهند فيلتر امكان بازتاب آن را در جامعه نمي‌دهد. اكثر وبلاگ‌ها بيننده ای ندارند. از طريق خواندن مطالب همديگر و  لينك دادن به هم سعی ميكنند با‌این واقعيت يا مبارزه كنند، يا آن را تخفيف دهند يا پنهان كنند. دسته ای حرفی برای گفتن ندارند و دسته‌ای ترجيح مي‌دهند سخنی نگويند. برخی وبلاگ‌ها بتدريج نه هر روز كه هفته به هفته و گاه ماه به ماه روزآمد مي‌شوند، بسياری نيز برای هميشه خاموش شده اند.

اما ما‌این دوران را از سر نگذرانده‌ایم كه فقط تلخی آن بر جانمان نشيند. تجربه ای هم بدست آورده‌ایم كه اگر آن را درست درك كنيم و بكار بنديم‌این دوران بی‌حاصل نبوده است.

 تجربه اول درك ارزش و اهميت كار جمعی در قياس با كارهای فردی است. صدهزار وبلاگ از نظر تاثير گاه معادل با يك نشريه چندصفحه ای دانشجويی يا يك سايت سياسی نيست، آن را با روزنامه سراسری اصلا مقايسه نمي‌كنيم. تجربه "كاپوچينو" كه توسط چند وبلاگ نويس بوجود آمد نشان داد وقتی پنج نفر دور هم جمع مي‌شوند و يك كار جمعی انجام مي‌دهند چگونه اثر آن صدها و هزاران برابر همان كاريست كه تك تك آنان انجام مي‌دادند. آموختيم كه وبلاگ فردی بايد در كنار كار جمعی و مكمل آن باشد تا تاثيری داشته باشد واگرنه بدليل بی‌اثری و بی‌خاصيتی فقط ياس و نااميدی و كناره گيری را خواهد آورد. 

تجربه دوم‌این دوران ضرورت آموختن از دانسته‌ها و آموزه های نسل های پيش از ماست. تصور‌اینكه كسی چون به كامپيوتر دسترس دارد و تايپ كردن را ياد گرفته پس مي‌تواند از فردا سردبير خودش بشود و يک شبه روزنامه نگار شود، مثل‌این مي‌ماند كه كسی كه نه سناريو نويسی ميداند، نه فيلمبرداری بلد است، نه از بازيگری سررشته ای دارد به صرف‌اینكه يك دوربين فيلمبرداری خريده است بخواهد از فردا كارگردان خودش باشد. با اولين باد مطبوعات آزاد بساط همه‌این سردبيرهای خودفرموده جمع خواهد شد و آن كسانی در عرصه روزنامه نگاری‌ایران باقی خواهند ماند كه ارزش يادگيری و انتقال تجربه حرفه ای و اجتماعی را درك كردند. اما در ميان همين كسانی كه در كوره راه بی‌راهنمای وبلاگ كورمال مي‌روند افراد بااستعدادی وجود دارند كه اگر آماده يادگيری باشند مي‌توانند در‌اینده اثرگذار شوند.

تجربه سوم درسی است كه بايد مسئولان سايتهای‌اینترنتی از‌این دوران بياموزند. بی‌مسئوليتی در قبال نويسنده، خواننده و سرنوشت سياسی و فرهنگی كشور تحت عنوان "دمكراسی و بيطرفی” قابل توجيه نيست. انتشار هر مطلبی‌حتی بدون خواندن و گرفتن غلطهای تايپی و املايی "دمكراسی” محسوب نميشود. حق حك و اصلاح جزو حقوق اوليه مطبوعاتی است. ما‌این حق را در پيك اعمال می‌كنيم و آن را برای همه مقالات رسيده محفوظ ميدانيم. اما اكثر مسئولان سايتهای‌اینترنتی يا حوصله‌این كار را ندارند يا صلاحيت آن را، يا حاضر نيستند برای آن وقت بگذارند و يا نگران از دست دادن نويسندگان و در نتيجه بينندگان خود هستند. به همين دليل ما ديگران را مكلف به استفاده از‌این حق نمي‌دانيم. اما حداقل توقع و خواست مسئولين سايتهای‌اینترنتی از فرستندگان گزارش و مقاله بايد آن باشد كه مطالب بطور زنجيره ای برای همه جا فرستاده نشود. نبايد اجازه داد كسانی كه فقط سودای مطرح كردن خود در سر دارند و حاضر نيستند به حداقل اصول دمكراتيك و همكاری جمعی تن دهند، در فضای رقابت و بی‌مسئوليتی سايتهای‌اینترنتی، عرصه را بدست گيرند.

 --------------------------------

 * مفهوم" سردبير خودم" را از آقای حسين درخشان و نام سايت‌ایشان وام گرفته‌ایم. اما در كاربرد و نقد‌این اصطلاح به هيچوجه مقصودمان طعنه زدن به‌ایشان يا نوشته‌ها و سايت وی نيست. ما به مسئله در ابعادی ديگر و وسيعتر توجه داريم و اصطلاح "سردبير خودم" را برای بيان نظر و ديدگاه خود گويا و مفيد يافته‌ایم.