"قارچ سمی” پيش از آنكه فيلمی در خور بحث برای تعيين ارزش هنری
آن باشد، گزارشی است مصور، كه از چند صحنه اجتماعی تهيه شده
است. چيزی شبيه گزارشهای خبری تلويزيونهای پر بيننده، كه
اغلب ديدنی ترين برنامه اين تلويزيونها نيز هست. يا آن گزارش
هائی كه تركيبی است از فيلم مستند خبری و صحنههای بازسازی شده
يك رويداد.
بنابراين، انتخاب "قارچ سمی” برای نمايش آن در پيك هفته،
انتخابی هنری نيست، بلكه انتخابی اجتماعی است، با دو دليل و
هدف:
1-
نشان دادن تصوير از آنچه به اسامی و عناوين مختلف در
خبرتحليلهای پيك نت منتشر میشود.(مافيای قدرت- بيت رهبری-
حاكميت استحاله شده- خائنين به انقلاب 57- حكومت اوباش- نسل
سوخته انقلاب- انقلابيون مضحك پس از انقلاب و...)
2-
اشاره به اين كه چرا زمان نمايش اين فيلم روی اكران عمومی
بسيار كوتاه بود و بايگانی اش كردند و سازنده آن كه ملاقلی پور
باشد كيست و اكنون در كدام ايستگاه سينمای اجتماعی ايران
ايستاده است.
يك-
داستان فيلم كه در واقع سوژه و خميرمايه گزارش است، همان
داستان مافيای قدرت وثروت در جمهوری اسلامی است كه رحم به
نزديك ترين همكاران خود هم نمی كند و آنجا كه از خطش خارج شوند
بايد قيد جان و آبروی خود را بزنند. نگاه كنيد به سرنوشت
كرباسچی، عبدالله نوری، برخی پايه گذاران سپاه پاسداران نظير
حاج داوود كريمی، سرنوشت آيت الله منتظری كه در تاريخ تشييع در
ايران برای هميشه ثبت شده، سرانجام دانشجويان خط امام،
سربربالين ابدی نهادن احمد خمينی، سرانجام بسياری از اعضای
شورای اوليه انقلاب نظير ابراهيم يزدی، دكترپيمان، مهندس سحابی
و ديگران و ديگرانی كه در جمع آنها آيت الله طالقانی و آيت
الله مطهری را نيز بايد گنجاند.
ملاقلی پور با انتخاب "دومان" در "قارچ سمی” كه شباهت بسيار به
عباس عبدی رهبر گروه دانشجويان خط امام دارد، همين را خواسته
بگويد و در اين انتخاب برای رساندن اين پيام بسيار هم موفق
است. شركت و مسائل مالی آن در اين فيلم، تداعی كل جمهوری
اسلامی را میكند، همانگونه كه ظهور غم انگيز منشی شركت در
نمايش تلويزيونی اعتراف و پرونده سازی برای بازيگر از خط مافيا
خارج شده(بازيگری كه شبيه عبدی است) تمام اعترافهای سياسی-
تلويزيونی را تداعی میكند و پرونده سازیهای امنيتی را.
شتاب ملاقلی پور برای تهيه گزارش قارچ سمی و توسل به هر
بهانهای برای گنجاندن صحنه هائی از واقعيات دردناك در جمهوری
اسلامی گاه چنان است كه ببيننده در ابتدا نمی تواند دليل
مونتاژ كاری صحنههای پراكنده را به هم در اين فيلم هضم كند،
اما وقتی آن را با آنچه در جامعه و حاكميت جريان دارد مقايسه
میكند، فورا انگيزه وی را نه تنها درك كرده، بلكه او را تائيد
هم میكند. صحنه زندان رفتن عبدی، اعتياد در زندان و رابطه
مافيائی سردستههای مواد مخدر در ميان زندانيان با زندانبانان
از جمله اين صحنه هاست، بويژه كه شكل و شمايل و حتی پرخاش
"شكنجه گر" درسكانسی از همين صحنه، جنبه سياسی بودن كل ماجرا
را بخوبی میرساند.
فصل ديگری از اين "فيلم گزارش" مربوط است به نسل جوان و
بیآرمانی كه در شمار 20 ميليون، جمهوری اسلامی در دامان خود
پرورانده است. در ميان اين نسل و خارج از زندان نيز اعتياد و
سرگردانی، بیرحمی، سقوط اخلاقی وبی آرمانی همانگونه شيوع داده
شده است كه در زندان. آنها كه در زندان اند، فقط چند سال زودتر
از ديگرانی كه هنوز بيرون اند به زندان افتاده اند. شايد
ماجرای عاشقانه اين فيلم ناچسب ترين بخش اين گزارش باشد، كه
هست، اما اگر اين ماجرا و زيبائی "حجار" نبود هم میشد مردم را
به سالن سينما كشاند و نشان داد آنچه را در صحنههای ديگر
ملاقلی پور نشان داده است؟
دو- برای يافتن دليل اين كه فيلم را چرا زود جمع كردند و اجازه
اكران مجدد هم به آن ندادند نيز چندان كار دشواری نيست. صدر
شركتی كه سمبل كشور و جمهوری اسلامی است و برای همه تعيين
تكليف میكند، حتی بینياز به عمامه و چفيه فلسطينی بر گردن،
همان اندازه شبيه رهبر كنونی جمهوری اسلامی است كه هنرپيشه اول
فيلم شبيه عباس عبدی است. وقتی در يك كلام میگويد: "امثال
او(عبدی) را نبايد در زندان كتك زد، بلكه بايد استقلالشان را
گرفت" جان كلامی گفته شده كه 15 سال است راهنمای عمل امثال
قاضی مرتضوی، احمد خوش كوش، سعيد امامی، پورمحمدی و دهها و
دهها انسان نمای ديگر در زندان هاست.
قارچ سمی گزارش يك نسل سوخته است. نسلی كه جنگ با عراق را فقط
نديد، بلكه در آن دوستان خود، خانواده و اعضای بدن خود را از
كف داد(هاشمی آغاجری) و اكنون در اسارت مدعيانی ميدان مين
نديده آن جنگ است. نسلی كه برای انقلاب، نان و پنيری در جيب
گذاشت و از اسلام شهر پياده خود را به خيابان شاهرضائی كه بعد
از انقلاب نامش شد "خيابان انقلاب" رساند و اكنون متهم به
برانداری و تشويش اذهان عمومی و اقدام عليه امنيت كشور است:
عمادالدين باقی ها، اكبر گجنی ها، حجاريانها و... تا میرسد
به امثال حاج داوود كريمی كه سرانجام و برای ابد لب فرو بست.
از پايه گذاران اوليه سپاه پاسداران و از فرماندهان ارشد جنگ
در كردستان كه خيلی زودتر از ديگران فهميد كلاه گشادی بر سرشان
گذاشته اند. گفت و اعتراض كرد، چنان كه زندانی و شكنجه شد و پس
از سالها كه از زندان سپاه بيرون آمد شكسته و آماده مرگ بود.
آن بسيجی و فرمانده جنگی كه در گزارش "قارچ مسموم" دچار جنون
شده، يكی از حاج داوودهای سپاه و بسيج جمهوری اسلامی است.
اگر فيلم درهمان لحظه خروج عبدی در هم شكسته از زندان پايان
میيافت هيچ چيز برای رساندن پيام فيلم از دست نرفته بود. اما
ظاهرا ملاقلی پور اصرار داشته اين گزارش را فيلم كند و هر
فيلمی مانند هر داستانی آغاز و پايانی بايد داشته باشد.
بينندهای كه با اين شرح فيلم آن را ببيند، تصور میكنيم مانند
ما هيچ نيازی به سكانس آخر احساس نكند؛ بويژه صحنه تيراندازی و
ترياك كشی پايان فيلم كه ضعيف ترين بخش اين گزارش است.
از مخملباف تا ملاقلی پور
رسول ملاقلی پور از نسل فيلمسازان مسلمان- به معنای
ايدئولوژيك- جمهوری اسلامی است، كه همچنان بر آرمانهای انقلاب
پافشاری میكنند و به آيت الله خمينی وفادار باقی مانده اند.
فيلمسازانی كه سرنوشتهای گوناگون يافته اند و هر كدام به شكلی
و در قالبی اين وفاداری و اعتقاد خود را نشان ميدهند. او بچه
امام زاده حسن درجنوب تهران است. از همان نسلی است كه سال 57
صبح زود از خانه میزدند بيرون تا پيش از ظهر جلوی دانشگاه
تهران باشند تا از انقلاب عقب نمانند.
با انقلاب 17 ساله شد. به حوزه هنری رفت كه تازه تشكيل شده
بود و رهبر آن برعهده محس مخملباف بود. عاشق فيلمسازی بود و
پس از مدتی كه نتوانست از حوزه امكانات بگيرد، روزی يك دوربين
از حوره دزديد و به آن راهی جبهه جنگ عراق شد تا فيمبردار جنگی
شود. فيلم هايش را از تلويزيون نمايش دادند و اين آغار كاراو
شد.
تمام فيلمهای او يا در باره جنگ است و يا مسائل مربوط به جنگ.
ابتدا در مورد خود جنگ فيلم میساخت؛ بعد از پايان جنگ او كه
با فرماندهان جبهه آشنايی و دوستی جنگی – جبههای داشت، خيلی
زود متوجه آوار تصفيه در سپاه و بسيج و خانه نشينی فرماندهان
از جنگ بازگشته شد و پروبال گيری ميراث خواران جنگ شد. همين
است كه در تمام فيلمهای او، به نوعی اشاره به اين آوار و
نابودی نسل مذهبی انقلاب و جنگ میشود.
فيلم
را میتوانيد از
اينجا برسايت ايران ام تی وی ببينيد
|