پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

پيک هفته

آرشيو هفتگی

در رابطه با پيک هفته


 

 

 

 

 

 
 

 

 



صيغه
حرفه من است!

 

فرزانه ابراهيم زاده

گنبد طلائی زير نور خورشيد می‌درخشد. از توی پلاستيك چادر سياه را در می‌آورم تا بر سر بياندازم. قبل از آن تلفن همراه را كه از گردنم آويزان است به داخل جيب كوچك مانتوام می‌گذارم. صدايی از پشت سرم می‌شنوم. :ببخشيد. برمی گردم زنی جوان است. صورت سفيدش در قاب چادر مشكی قرار دارد. می‌گويم بله؟ می‌گويد ببخشيد می‌تونم با تلفن شما تماس بگيرم .

لحظه‌ای ترديد می‌كنم و به چشمانش نگاه می‌كنم. لحظه‌ای بعد تلفن را از گيره اش باز می‌كنم و به طرفش می‌گيرم. چند قدم دور می‌شوم تا به راحتی تلفن بزند. مردم از كنارم رد می‌شوند. به كارهايم فكر می‌كنم : امروز بايد كتاب راهنمای مشهد دكتر شريعتی را فيش برداری كنم. يادم باشد آن قسمتی كه درباره حمله روس‌ها به حرم را نوشته با كتاب‌های ديگر مطابقت كنم. راستی يك تماس با بچه‌ها بگيرم ببينم جلسه ديروز سايت چی شد. قرار بود در باره شرايط ضمن عقد حرف بزنند.

دوباره آن صدا را می‌شنوم: ببخشيد چه طوری شماره می‌گيرند؟

می گويم شماره اتون چنده ؟ می‌گويد.

 شماره را می‌گيرم و دكمه سبز را فشار می‌دهم باز تلفن را به دستش می‌دهم. لحظه‌ای بعد صدايش را دوباره می‌شنوم: «دفتر حاج آقا ... .ببخشيد می‌تونم با حاج آقا صحبت كنم؟ ... يك سئوال شرعی دارم.»

بی اراده حس كنجكاويم تحريك می‌شود : يك سئوال شرعی . خودم را مشغول مرتب كردن چادر می‌كنم و گوش می‌دهم. : سلام حاج آقا می‌خواستم يك سئوال بپرسم.

....

راستش من حدود شش، هفت ماه پيش صيغه شدم.

...
صيغه دوازده ماهه . راستش اون مرد بعد دو ماه گذاشت رفت. من را بدون هيچ نفقه‌ای رها كرد.

...
پيش حاج آقا .... ايشان صيغه خواندند.

...
مشكل اينه كه الان يك آقای ديگری هستند كه می‌خواهند من را صيغه كنند. می‌خواستم ببينم من چه بايد بكنم.

....
درسته حاج آقا اما اون آقا هيچ آدرسی نگذاشت.

....
چه می‌دونستم حاج آقا گفت می‌خواد بعد از يك مدت عقد دائم كند.

...
حالا من چه بايد بكنم.

....
چرا خيلی گشتم اما پيداش نكردم.

...
من خودم نمی تونم صيغه را فسخ كنم. خوب اون آقا چهار ماهه كه رفته و در اين مدت هيچ ارتباطی بين ما نبوده .

...
بله تكليف من چيه ؟

...
بله آخه دير می‌شه

....

بله ... بله

....

ايشان می‌تونن كمك كنند

....
بله

نمی دونم صيغه نامه‌ای در كار نبوده فكر نمی كنم.

....

البته ايشان قطعا بهتر می‌دانند.

....

متشكرم حاج آقا

عرق سردی وجودم را پر كرد. حرف هايی كه می‌شنيدم تازه گی داشت. نه اين كه مسئله صيغه تازگی داشته باشد. يعنی موضوع عجيبی نبود. اما حالا زنی در مقابلم است كه صيغه بود. نگاهش می‌كنم. هيچ فرقی با من ندارد. عصبانيم : نكند تلفن آن حاج آقا caller id داشته باشد؟ نكند ... عجب احمقی هستم آخه برای چه تلفنم را دادم . اگه حاج آقا ... چه حماقتی كردم. » صدای زن را دوباره می‌شنوم : ممنون خانم . با خشم گوشی را از دستش می‌گيرم و می‌گويم : برای چنين كارهايی از تلفن شخصی مردم استفاده نمی كنند. چيزی به اسم تلفن عمومی هست كه برای اين جور كارها است.

حس می‌كنم لهش كردم. لحظه‌ای در چشمانم می‌نگرد و می‌گويد ببخشيد . هيچی نمی گويم و می‌خواهم بروم باز صدايش را می‌شنوم: خانوم ببخشيد من نمی خواستم ناراحتتان كنم. چه كنم كسی را ندارم سواد هم ندارم اين شغل منه . ...

بقيه حرفهايش را نمی شنوم.

 اين شغل منه صيغه شدن ... آب سردی به روی سرم می‌ريزند. يكدفعه به خودم می‌آيم . برمی گردم ديگر نيست. من چه كردم . اين همه وقته كه دارم شعار فمنيستی می‌دهم شعار كمك به همه زن‌های بی‌پناه. من چه كردم... در كلامش عدم صداقت نبود اما من كاری را كردم كه ... . از خودم و واكنش نامعقولم شرمگينم. به گوشی تلفنم نگاه می‌كنم. دستم روی دكمه خاموش و رفتنش می‌رود.

(سايت زنان ايران)