خسته و خاموش
بوسههای باران
بر غربت آواز برگهای پياده رو مینشيند
ديگر صدای ساده سارها نمی آيد
در اتاق رنگها مرده اند
و من بیتعارف در حال پوسيدنم
و سايه ام را به ديوار میآويزم
دوباره میآيم
به دهليز بیرنگ تنهاييم
صدای ثانيههای دزديده
و صدای پوسيدنم را میشنوم
صلح جو
http://khakestar.blogspot.com/ |