قاسم جبلی، نخستين خواننده آهنگهای نيمه عربی، نيمه فارسی
است. آهنگ ترانه هائی كه میخواند اغلب برگرفته از تم موسيقی
عربی بود و شعرها فارسی، خودش هم جنوبی بود. زمانی كه دو
ايستگاه راديوئی در ايران با نامهای "راديو تهران" و "راديو
نيروهوائی” برنامه پخش میكردند، صدا جبلی از راديوی دوم پخش
شد. راديوئی كه محدوديتها و ضوابطش كمتر از راديو تهران بود و
پس از كودتای 28 مرداد، تا سالها به راديو كودتا مشهور بود.
آنچه او میخواند، در آن زمان، نوآوری بود و رقيب آهنگهای
عربی كه از راديو قاهر و بغداد پخش میشد و مردم برای شنيدن
آهنگهای شاد موج راديوهای خود را روی آنها تنظيم میكردند.
صدايش را برای راديو تهران و سپس راديو ايران ممنوع كردند و
راديو نيروهوائی كه بسته شد صدای جبلی ديگر از راديو پخش نشد.
میگفتند به اين دليل كه ثريا (همسر شاه) به صدای او علاقه و
نسبت به خود او سمپاتی دارد!
بعدها از سبك و روش او ديگرانی هم تقليد كردند: تاجيك با ترانه
"رودكارون"، آغاسی، نظری و حتی "معين" كه اكنون شهره ترين
خواننده اين سبك است.
در غروب تابستان يكی از آن سالها كه سرپل تجريش ميعادگاه بود،
و تلويزيونی دركار نبود تا مردم با چهره خوانندگان تصنيف هائی
كه در كوچه پس كوچه میفروختند آشنا باشند، به لودگی، يكی از
گردوفروشهای ابتدای خيابان سعدآباد را بلند كرد و خودش روی
چارپايه او نشست. چند تلمه به چراغ زنبوری وسط سينی فال
گردوها زد و سپس با صدائی كه تا آنسوی پل میرسيد خواند:
مغز گردوی تازه
نقل آورده
ياسه
دو قران
گروه ميدم
پولای حلال
هركس در هر كجای پل كه لميده بود و يا كمين كرده بود و چشم
میچراند خودش را رساند به سينی گردوئی كه جبلی پشت آن نشسته
بود و شعر بالا را تكرار میكرد. سينی خالی شد و دخل گردو فروش
پر و پيمان. گردو كه تمام شد، مردمی كه اطرافش حلقه زده بودند
رهايش نكردند تا چند دهان خواند. جوانی بود سيه چرده، صورتی
گوشتی با موهائی فرفری!
لوندی كرده و شيرين كاشته بود. بعدها كه راديو نيرو هوائی
تعطيل شد و راديو تهران شد راديو ايران، قاسم جبلی شبها در
تئاترهای لاله زار میخواند. تا سالها.
دو هفته پيش كه مردم راه افتادند و رفتند سر قبر دلكش در امام
زاده طاهر، جبلی هم در ميان آنها بود. پير، اما هنوز سرزنده و
بذله گو.
از روی نوار قديمی كه برای پيك هفته فرستاده اند، يكی از
آهنگهای قديمی اش را كه اجرای آن، حداقل به 30 سال پيش بر
میگردد، انتخاب كرده ايم كه میشنويد. مگر نه اينست كه نبايد
گذشته را فراموش كرد و ميان امروز و ديروز پل زد؟! |