جو كوكر يكی از برجسته ترين خوانندگان راك متولد 1944 شفيلد
انگلستان است. در 1961 كار اوازخوانی را در كافههای شفيلد
آغاز كرد. بعدا با كريس استانتون آشنا شد و كار مشترك و ثمربخش
آنان آغاز شد. به لندن رفت و در آنجا ترانه " ياری كوچكی از
دوستانم" را خواند كه به ترانه سال انگلستان تبديل شد و در
سراسر اروپا و آمريكا مورد استقبال قرار گرفت و به شهرت كوكر
انجاميد.
جو كوكر در همه فستيوالهای مهم راك به اواز خوانی پرداخت و طی
پنجاه و شش روز در چهل و هشت شهر برنامه اجرا كرد. اما او از
لوسآنجلس بدليل آنچه "سلطه تجارت بر هنر" میناميد بسيار
نااميد شد. در دهه هفتاد تقصير و تو آنچنان زيبايی ترانه
دوصدايی او با جنيفر وارنز بهنام "جايی كه به آن تعلق داريم"
از فيلم "افسر و آقا" او را به مراسم اسكار برد. در دهه 90
همراه با راجرواترز در برلين و همچنين برای بزرگداشت نلسون
ماندلا نيز كنسرت هايی اجرا كرد.
اعتياد به الكل و سرخورگیهای مختلف برای دورانی برخلاقيت هنری
جوكوكرسايه افكن شد. با اينحال صدای او همچنان يكی از برجسته
ترين صداهای دوران ما محسوب میشود. دو ترانهای كه در زير از
او میشنويد اولی بهنام "نخست مانهاتان را فتح میكنيم سپس
برلين را" از زبان مردی است كه بقول خود تغيير نظام از درون
را هدف قرار داده اما ظاهرا خود نيز به آنچه میگويد باور
ندارد و بيشتر میكوشد مخاطبانش را به آن بقبولاند. به پذيرش
اين كه كه میتوان "از درون" نخست "مانهاتان" مركز سرمايه داری
آمريكا را فتح كرد و بعد به سراغ برلين اروپا رفت. موضوع ترانه
دوم تضاد و تداوم و طغيان نسل هاست.
اول
"مانهاتان" را
فتح میكنيم
به يكنواختی محكوم شده ام
20 سال است.
جرم؟
می خواستم اين نظام را از درون دگرگون كنم
اكنون آمده ام
آمده ام تا انتقام بگيرم
نخست مانهاتان را فتح میكنيم
بعد برلين را
نشانی از بهشت
راهنمايم شد
داغی مادرزاد، بر پوستم
راهنمايم شد
زيبايی سلاح ها
راهنمايم شد
اول، مانهاتان را فتح میكنيم
بعد برلين را
من میخواهم كنار تو زندگی كنم
عزيزم
پوست تو
روح تو
لباس تو را دوست دارم
اما تو آن خطی را كه ميرود میبينی؟
از لابلای ايستگاه
به تو گفتم
به تو گفتم
به تو گفتم: من يكی از آنان بودم
سليقه شما را دوست ندارم تاجرپيشه گان
نفرت دارم
ازمخدرهايی كه با آن خود را لاغر نگه میداريد
نفرت دارم از آنچه بر سر خواهرم آمد
نخست مانهاتان را فتح میكنيم
بعد برلين را
*******
اين سرنوشت را
هرگز از ياد نبريد
پدر!
چرا هميشه آهنگهای قديمی ات را مینوازی؟
چرا آنها را با همان نغمههای قديمی میخواني
آنجا، در خيابان چيزی به پيش میرود
نقشهای تازه آمده است
آوازهای نو
در زندگی من خشم بسيار بود
پشيمان نيستم
من نيز، چون تو شورشی بودم
پس آهنگ خود را بخوان و هيچگاه فراموش نكن
هرگز از ياد نبريد
از پدرم شنيدم كه گفت
هر نسلی به راه خود میرود
با نيازبه طغيان
هرگز از ياد نبريد
نياز به ايستادگي
سرنوشت شماست
وقتی جنبش به راه میافتد
هرگز از ياد نبريد
مادر!
چرا هميشه با همان آهنگهای قديمی میرقصي
چرا با همان آهنگهای موزون میخواني
آنجا در خيابان چيزی پيش میرود
نقشهای تازه آمده است، آوازهای نو
در قلب من شور دختری جوان است
برای زندگی طولانی يك جفت
روزی
بهزودی
شكار لبخندی خواهی شد
پس ترانه عشقت را بخوان و هيچگاه فراموش نكن
هرگز از ياد نبريد
از پدرم شنيدم كه گفت:
هر نسلی به راه خود میرود
با نياز به طغيان
هرگز از ياد نبريد
نياز به ايستادگي
سرنوشت شماست
وقتی جنبش به راه میافتد
هرگز از ياد نبريد
اين بازی چيست برای آوازه و عشق
همه شبيه هم اند
در همين روزها
خواهيد گفت: عشق درمان است
چندان يقيين ندارم
هيچگاه فراموش نكنيد
هرگز از ياد نبريد
از پدرم شنيدم كه گفت:
هر نسلی به راه خود میرود
با نياز به طغيان
هرگز از ياد نبريد
اين، سرنوشت شماست
ايستادگي
وقتی جنبش به راه میافتد
هرگز از ياد نبريد
|