۲۳ سال
از اعدام برادرم گذشت. ۲۳ سال پيش در چنين روزی
مادرم از خواب بلند شد و گفت محمد حسن رو كشتند!..
كسی باور نمی كرد. مادر تعريف كرد كه بعد از نماز
صبحش كه به امام حسين و اصحابش سلام میگفت به حسن
هم سلام گفت و گفت میدونم كه داری راه حسين رو
ادامه ميدی. به تو هم سلام ميگم پسرم.. بعد به
خواب فرو رفت و در خواب محمد حسن رو ديد كه گفت
سلام مادر . من سلامت رو شنيدم .. من آزاد شدم ..
ديگه زندانی نيستم.. سلامت رو جواب میدم..
مادر از خواب بلند شد و گفت حسن رو كشتند!
با اينكه نوبت ملاقات نبود مادر وسايلی كه معمولا
در ملاقاتها میبرد، رو برداشت و راه افتاد رفت
به سپاه رشت. و گفت اين و سايل رو آوردم كه به
پسرم بديد. پاسدارها شوكه شده بودند. نمی دونستند
چی بگن. آخه بعضی هاشون از دوستان سابق حسن بودند.
خانواده ما رو میشناختند. میدونستند برادرهام در
همه راهپيمايیها در راه پيروزی انقلاب شركت
داشتند و چه شبها كه تا صبح با هم بيدار بودند.
بعد از انقلاب هم در كميته و سپاه و جهاد با
هم بودند. اما حالا در مقابل هم قرار داشتند.
وسايل رو از مادرم نگرفتند و گفتند نمی تونيم به
پسرتون اينها رو بديم. مادرم به منزل يكی از
بستگان رفت. اونا به واسطه يكی از اقوام كه در
دادگستری بود از اعدام حسن خبر داشتند و به محض
ديدن مادرم رنگ از رخسارشون پريد. مادر ديگه
اطمينان پيدا كرد.
تصاوير گنگی از جلوی چشمم عبور میكنند، وقتی كه
پدرم به خانه برگشته بود، و در هال خونه افتاد روی
زمين و گريه میكرد، من ۸ ساله بودم، مادرم اجازه
نداده بود كه من باهاشون به مراسم خاكسپاری برم،
به خواهر و برادرم هم گفته بود مثل روزهای عادی
برين مدرسه، اون موقعها هر وقت توی مدرسه بيكار
بوديم، معلما از من میخواستن كه برم يه سرود
بخونم! و من هم با هيجان يكی از سرودهای مجاهدين
رو میخوندم.. اون روز كه به مدرسه رفتم به دوستام
گفتم برادرم رو اعدام كردن..
من به كلاس سوم ابتدايی میرفتم. وقتی برگشتم خونه
پدرم رو ديدم كه گريه میكرد. اون صحنهها هيچوقت
از نظرم محو نميشه. فاميلها اومده بودند خونه ما.
كسی باورش نمی شد. آخه چرا؟ حسن فقط ۱۹ سالش بود.
همه دوستش داشتند. خيلی كتاب و قرآن میخوند. تو
درساش در سالهای تحصيلش هميشه موفق بود و در استان
جوايز زيادی گرفته بود. هنر نقاشی و خطاطيش هم خوب
بود. وقتی بازداشت شد مسلح نبود. اصلا زمانی
دستگير شد (۱۱ ارديبهشت) كه سازمانی كه هوادارش
بود وارد مبارزه مسلحانه نشده بود.
بعدها شنيدم كه وقتی كريمی دادستان دادگاه انقلاب
گيلان حكم اعدام صادر كرد، قاضی شرع رشت و لاهيجان
و ... حاضر نبودند حكمش رو امضا كنند. و اون رفت
از قاضی شرع چالوس كه دوستش بود ظاهرا امضا
گرفت!.. كريمی كه خودش در راه انقلاب در زندانهای
شاه سختیهای زيادی كشيده بود خيلیها رو اعدام
كرد و كارش رو حق و درست میدونست. اون سالها
سالهای عجيبی بود دورانی كه تازه از انقلاب گذشته
بود و همه ايديولوژيك بودند. و اين بهشون اجازه
میداد هر كاری بكنند!
از اون سال ۲۳ سال میگذره و شايد الان با فاصله
گرفتن از اون جو ملتهب بشه بهتر بررسی كرد كه چی
شد.. و چرا اونطور شد. خيلیها بدون هيات منصفه و
بطور غير علنی محاكمه شدند و خونهای زيادی ريخته
شد. و بذر خشم و كين كاشته شد و مادران و پدران
زيادی در غم از دست دادن فرزندانشون سوگوار شدند.
پدر و مادرم زود پير شدن،
هر چند سعی میكردند برای حفظ روحيه ديگر
فرزندانشون غم رو در چهره شون نشون ندن،
اما به راحتی میشد آثار اين غم رو فهميد. كودكی
نسل من هم جور خاصی بود. ما مجبور بوديم زود بزرگ
بشيم! انقلاب، اعدام ها، جنگ، محاصره اقتصادی،
صفهای طويل ارزاق عمومی و ... همه و همه بر
روحيات ما اثر گذاشت.
در برخی از وبلاگها میبينيم مادران جوان از
نوزادانشان مینويسند، وقتی يكی از وبلاگ نويسان
چند سال پيش از دنيا رفت، خيلیها با مادرش همدردی
كردند، ولی ۲۳ سال پيش به مادر من و بسياری مادران
ديگر كسی جرات نداشت تسليت بگويد!
محمد حسن رفت با تمام خاطراتش، با تمام لحظههای
كودكی اش كه میخنديد و بازی میكرد، به مادر كمك
میكرد، با تمام روزها و شبهايی كه پشت سرگذاشته
بود .. او رفت ولی يادش را به دل سپرديم و خاطرش
را جاودانه نگه میداريم.
مادران
زيادی بودند كه حتی ۵ فرزندشون اعدام شدند. و كسی
با اونا همدردی نكرد!
مادر موسی نقاش كه میگفت از ۱۲ فرزندش به خاطر
اينكه مجبور بود در مزارع برنج كار كنه ۱۱ تا
مردند و اون اميدش فقط به موسی بود كه با كارش
معاش خانواده رو تامين ميكرد.
هيچوقت از يادم نميره. زن ۷۰ سالهای كه بارها
مورد ضرب و شتم قرار گرفت. و به همراه ۱۶ مادر
ديگه (از جمله مادر من) به خاطر پی گيری پرونده
فرزندش ۱۶ روز در زندان میمونه و مورد توهين و
ضرب و شتم قرار میگيره.
هرچند الان تا در اين مورد حرفی زده ميشه عدهای
ميگن انقلاب فرزندانش رو میخوره و اين حوادث
طبيعی هست!! اما هيچ كس نميگه چه كسی بايد جوابگوی
اين جنايتها باشه؟؟!
جوانان زيادی در آتش خشم و كين سوختند. جاه طلبی،
زياده خواهی و .. باعث شد تا بهترين فرزندان اين
مملكت چه در جبهه(بعد از تداوم جنگ بعد از فتح
خرمشهر) و چه در زندانها كشته بشن و از طرفی جيب
برخی آقا زادهها و تازه به دوران رسيدهها پر
بشه! مجله
چشم انداز ايران
اخيرا بحث خوبی رو در مورد وقايع خرداد
۶۰ شروع كرده و تا حدی مسايل رو باز كرده و ميشه
با پی گيری اين بحث فهميد كه چه كسانی شروع كننده
حذف بودند و چه كسانی طرح برژينسكی در كنفرانس
گوادولوپ
را
اجرا كردند. به همه دوستان، مخصوصا نسل سومیها
توصيه میكنم اين بحثها رو دنبال كنند.
محمد حسن و هم نسلانش نسلی بودند كه صادقانه به
دنبال آرمان رهايی بودند. زندگیای ساده
داشتند
و انسانهايی خود ساخته بودند. انسان هايی كه برای
كشور ما در دوران بعد از انقلاب میتوانستند
مفيد باشند. يادمه در مراسم عروسی دختر خاله ام،
حسن شلواری تنش بود كه زيپش خراب بود و هر چه
اصرار میشد كه يك لباس مناسب بخره قبول نمی كرد و
در عوض پولش رو صرف نيازمندان میكرد. بعد از
شهادتش ما فهميديم كه به چه خانواده هايی مخفيانه
كمك میكرد . يادم نمی ره وقتی كه يك روز مهمان
داشتيم و مادرم چند نوع غذا اماده كرده بود و حسن
در اعتراض منزل رو ترك كرد و اون روز غذا نخورد!
شايد محمد حسن و امثالش در بين ما ديگه نباشند.
اما آرمان عدالت طلبی و آرادی خواهی همچنان زنده
است.
به ما اجازه برگزاری مراسمی داده نشد. و منزل ما
تحت نظر بود و حتی اقوام نزديك هم میترسيدند برای
تسليت گفتن بيان اونجا.
در روز تشييع جنازه حسن مادرم گريه نكرد تا از
خودش نقطه ضعفی نشون نده. میگفتن در دستان حسن
لوله خودكاری بود كه چهار تيكه شده بود و اين به
علت فاصله زمانی بين شليك تير خلاص و تيرهای
ديگری كه بر پا و سينه اش زده بودند و شدت درد بود
كه خودكار ۴ تيكه شده بود! روز ۲ مهر حسن به خاك
سپرده شد. و تعدادی از پاسدارها هم با روبان مشكی
بر سينه در اين مراسم شركت كردند. اجازه داده شد
كه هر جايی كه میخوايم دفنش كنيم و پول تير هم كه
مرسوم بود از خانوادهها گرفته میشد ( و چه
وقيحانه) از ما مطالبه نشد.
از اون سال ۲۳ سال میگذره. جوانانی كه اون موقع
به دنيا اومدند الان۲۳ ساله هستند و الان همون
مطالبات رو دنبال میكنند. كارنامه اين سالها بر
پيش روی ما گشوده است و كسانی كه حكم اعدام و قتل
صادر میكردند هر روز رسواتر.
من به مادرم تبريك ميگم كه فرزند برومندی رو تربيت
كرد و در راه آزادی فدا كرد و خونش هيچ وقت هدر
نخواهد رفت و سندی برای رسوايی ظالمان خواهد بود.
و مپنداريد كسانی كه در راه خدا كشته میشوند
مردگانند بلكه زنده اند و نزد خدای خود روزی
میخورند.
به علت عملكرد اشتباه و خيانتبار سران برخی
گروهها، نبايد از خون جوانان بیگناهی كه بدون محاكمه
و يا در محاكمه غير علنی بدون حضور هيات منصفه و
وكيل محكوم به اعدام شدند گذشت.
و من با صدای بلند فرياد میزنم (تا بازجوی خودم
هم بشنود)، حسن بیگناه اعدام شد و اگر هم گناهی
كرده باشد در مقابل گناه حاكمانی كه ترور و وحشت و
جنگ و چپاول ثروت ملی را گستردند نا چيز بوده است.
امروز اگر حاكميت تن به اصلاحات ندهد، فردا هزينه
گزافی را بايد بپردازد . من و خانواده ام در پی
انتقام نيستيم چرا كه معتقديم خشونت خشونت میآورد
و يك جا بايد جلوی اين خشونت را گرفت. اما معتقديم
اصلاحات
بدون رسيدگی به اين پروندهها و عذر خواهی رسمی
حاكميت و كناره گيری عاملان اين جنايات از قدرت
مفهومی نخواهد داشت.
اعتقاد ندارم كه همه كسانی كه اعدام شدند، معصوم
بودند، وليكن میدانم بسياری از بهترين جوانان
ميهنمان خونشان به ناحق ريخته شد، میدانم اعدام و
كشتنِ يك انسان به خاطر داشتن عقيده مخالف بسيار
زشت است، میدانم شكنجه افراد جنايتی بشری است،
میدانم خشونت خشونت میزايد... میدانم به فرض
آنكه مجاهدين اشتباه هم كرده باشند، هيچ توجيهی
برای اعدامِ هزاران نفر نمی شود و اين جنايت از
حافظه تاريخ پاك نشدنيست!
بار ديگر ياد برادر عزيزم محمد حسن طواف را كه در
راه
آزادي
شهيد شد، گرامی ميدارم. |