می خوام بگم:
تو اينقدر خوبی كه آدم باورش نمی شه كه واقعی باشی! يا اينكه
باز اشتباه میكنم؟!
اينقدر اشتباه كردم كه ديگه باور كردنش برام سخته ! تقصير خودم
نيست. هميشه با اميدواری جلو رفتم ولی آخرش مايوس شدم. سرم به
سنگ خورد. اما باز از رو نمی رم. بهش گفتم آدم هايی كه دوستشان
داشتم هميشه آخرش ...! بار آخر گفتم اما تو فرق میكنی! تو
ديگر نه! اما ديدم او هم ... سرابی بيش نبود!
گرفتار زن بودنم هستم! زن بودن آنقدرها هم خوب نيست! خيلی زود
ياد گرفتم كه دائم به فكر اين باشم كه چطور از خودم محافظت كنم،
چون در معرض ديدم نه در معرض ديد (!) بلكه در معرض نگاههای
حريص آنانكه زن نيستند! و تو را میپايند! و نه تو را،
بلكه زنانگی ات را!
آنچه به چشم میآيد و آنچه به چشم نمی آيد! همينقدر هست كه
نگاهها را به سويت جلب میكند و خيلی هم زود عيان و جلوه گر
میشود! زودتر از آنكه خودت هوشيار شده باشی! امان از اين
نگاههای نافذ و وهم انگيز! و تمام تلاش تو اين میشود كه
تشخيص دهی موقعيتها را ! كجا میتوان رفت و با كه میتوان حرف
زد! با كه میتوان صميمی شد و از كه بايد فاصله گرفت! بايد
خيلی زود كدهای رفتاری را ياد بگيری! غفلت موجب پشيمانی است! و
البته پشيمانی معمولاٌ زود به سراغمان میآيد! چرا كه
آموزگاران مجربی هم در كنارمان نداريم. به صحنه هل داده
میشويم، پيش از آنكه ديالوگ هايمان را از بر كرده باشيم!
اصولاٌ قرار است سر صحنه ياد بگيريم ! بايد مسئوليت چگونگی
ايفای نقشی را كه بر عهده مان گذاشته اند خود بر عهده گيريم.
اگر خطايی رخ دهد مقصر ماييم! تقصيرات طرف مقابلمان نيز بر
عهده ماست! اين را بايد از پيش میدانستيم، قواعد بازی اين است
و البته ما در طراحی اين قواعد بازی نيز سهمی نداشته ايم.
اشكالش در اينجاست كه معمولاٌ طرف مقابلمان نقشش را ماهرانه تر
ايفا میكند، چرا كه كاركشته تر است! با صحنه و قواعد صحنه
آشناتر است و خيلی زود ميدان را بدست میگيرد.
بازی میكند و بازی میگيرد،
آنچنانكه خود میخواهد و ميلش میكشد! اين چنين است كه
تراژدیها شكل میگيرد و ما قهرمان
تراژدیها میشويم!
چقدر از اين بخش از سخنان شيوا ارسطويی (در مصاحبه اش با مجله
زنان) خوشم آمد :
.......قهرمان تراژدی آدمی است كه تمام صفتهای متضاد را با هم
دارد؛ هم خوب است هم بد, هم درستكار است هم رياكار, هم خجالتی
است هم جسور, هم با حياست هم بیحيا. آدمی است كه جسارت دارد,
بیگدار به آب میزند, و چون بیگدار به آب میزند هميشه با
مشكل روبهرو میشود, تاوان میدهد. قرار است نقش قهرمان
تراژدی روی صحنه اجرا شود و تماشاگر با ديدن او تزكيه شود, درس
عبرت بگيرد. اما نكتة جالبی كه نظريهپردازها در بحث تراژدی
كشف كردهاند اين است كه اين آدمی كه نشسته و قهرمان تراژدی را
تماشا میكند، ضمن آنكه او را سرزنش میكند, ته دلش تحسينش هم
میكند. ضمن آنكه از او میترسد, دوستش هم دارد. قرار است با
ديدن او تزكيه شود و گناههای او را مرتكب نشود, اما ناخودآگاه
آرزو میكند كه كاش شهامت او را داشت. در واقع, قهرمان تراژدی
مرتكب گناههايی میشود كه انسان پرهيزگار جرئت ارتكاب آنها را
ندارد. ولی ميل به گناه در انسان وجود دارد و نمیتوان منكر آن
شد. كسی كه, بهقول شما, جسارت دارد و از تجربههای جسارتآميز
نمیترسد معمولاً مذموم است ولی جذاب است. مثل شخصيت تراژدی كه
بهشدت جذاب است.
|