پرستوی فراری از بهارم
يك امشب ميهمان اين ديارم
چون ماه از پشت خرمن ها برآيد
به ديدارم بيا چشم انتظارم
مرا گفتی كه دل دريا كن از دوست
همه دريا از آن ما كن ای دوست
دلم دريا شد ودادم به دستت
مكش دريا به خون پروا كن ای دوست
تن بيشه پر از مهتابه امشب
پلنگ كوه ها در خوابه امشب
به هر شاخی دلی سامان گرفته
دل من در برم بیتابه امشب
من و تو ساقه يك ريشه هستيم
نهال نازك يك بيشه هستيم
جدائی مان چه بار آورد؟ بنگر!
شكسته از دم يك تيشه هستيم
|