پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 
پيک هفته

آرشيو هفتگی

در رابطه با پيک هفته



 

 

 
 

 

 
 

 

 

 

 
 
 
 
 

دردنامه بهرام بيضائی
در شبهای دهگانه شعر1356
اين آقايان
مقلدان آن آقايان اند
!
   
 

من را معرفی كردند بعنوان سازنده دوتا فيلم و احتمالا نويسنده يا كارگردان چند تا نمايشنامه. احتمالا بايد اين را توضيح داد كه تمام كسانيكه معرفی ميشوند كارهای نكرده شان بيشتر ازكارهای كرده شان است. يك زمانی ما قراربود كه متخصص دركارسينما بشيم يا دركارتئاتر. درحال حاضر فكر می‌كنم كه متخصص در كارهای ديگری هستم...

 كارسينما و تئاتر كاريست كه با يك گروه اجرا سروكاردارد. احتمالا كار نوشته، كه يك زمانی خود من كارنوشته ای مي كردم، با يكی سروكاردارد و يك گروهی كه مي خوانند، تصميم مي گيرند، توصيه ميكنند، مي خواهند و غيره. كارسينما يك كمی بيشتر ازاينها و كارتئاتر همچنين يك كمی بيشتر ازآنها.

دركارتئاتر عده زيادی، گروههای مختلفی هستند كه كار را می‌بينند و گروههای مختلفی هستند كه يا بطور مستقيم يا بطورغيرمستقيم روی كارشروع مي كنند به ظاهرشدن. آخر سراين سئوال پيش ميآيد برای كسی كه كاررا شروع كرده بود:  چقدركاری كه داره اجرا ميشه، همانيست كه من ميخواستم بكنم؟

خوب، جواب اين سئوال يك مقداری بستگی داره بخود اشخاص، يك مقداری بستگی داره به اين كه چگونه تحمل كرده، يا چگونه يك مسير پيدا كرده، يا چگونه  دست آخرمنصرف شده و رفته منزل نشسته.

شما يك زمانی صحبت ميكنيد، فقط راجع بيك دستگاه نظارت، من اصلا راجع بآن نمي خواهم صحبت كنم. من راجع به گروههای نظارت نامرعی ميخواهم صحبت كنم كه حتی يك كمی خطرناكترند، بدليل اينكه چهره مشخص ندارند، درمورد دستگاه نظارت مي دانيد با چه كسی و با کی طرفيد، درمورد اين گروهها نمي دانيد با كی و با چی طرفيد.

شما مي دانيد وقتی كه يك تئاتر سرانجام تصويب شد،- سرانجام به تمرين درآمد داستانی است جدا، كه راجع بهش صحبت خواهم كرد-، سرانجام موقعی كه قابل ديدن شد، يك عده ای می‌بينندش، آن عده احتمالا و بالاخره بعد ازمقداری درگيری به شما اجازه مي دهند كه اجراش كنيد، اما همين اجرا هم در ساير نقاط مملكت قطعيت و اعتبارندارد. بمحض اينكه نمايشنامه از خوزه قضائی تهران خارج می شود، شما با آدمهای محلی با نفوذ و مغزهای محلی سرو كار داريد.

من يادم است  چند سال پيش برای کار تئاتری رفته بودم سنندج. يادم است آنجا دو گروه تئاتری بود كه هردو منحل شده بودند. پرسيدم چرا؟ گفته شد كه داشتند نمايشنامه " بام ها و زيربام ها" را كارمی كردند، سرانجام رئيس فرهنگ و هنر محل نمايشنامه را توقيف كرده بود. گروه بكلی ازهم پاشيده بود، برای اينكه سخت است كه در سنندج يك گروه درحدود 15 نفردورهم جمع بشوند، باتوجه باينكه حقوق نمی‌ گيرند، با توجه باينكه فقط شوق و شعفی است و غيره، نمايشنامه ای را كه فكر مي كنند درتهران اجرا شده و لابد مجازاست، در محل كارمي كنند. بعد ازسه ماه، چهارماه كه درگيری های خانوادگی وغيره هم چاشنی آنست، سرانجام يك كسی مي آيد و آنرا ممنوع مي كند.

من رئيس فرهنگ و هنررا ديدم، ازش پرسيدم چرا؟  برای اينكه نمايشنامه در تهران اجرا شده و اجازه گرفته، گفت: اما اینجا من فكر ميكنم نبايد اجرا بشود. دليل خواستم. گفت كه من اينجوری فكرميكنم. تدريجا مجبورشدم يك بحث ابلهانه ای را بكنم. برایش توضيح دادم:

بر خلاف آنچه شما فكر مي كنيد، درحال خدمت نيستيد. فكر مي كرد چون با همسايه شمالی دوست شده ايم، ديگر نمايشنامه  " بام ها و زيربام ها" نبايد اجرا شود. خيلی عجيب بود. چون تا چند وقت پيش از آن " بام ها و زيربام ها" به اين دليل توقيف شده بود كه ما با همسايه شمالی دشمن بوديم، حالا درست واروی همان دليل را مي آورد. خلاصه نتوانستيم همديگر را قانع كنيم. او بزودی بنظرم وكيل شد ) خنده حضار( و آن گروه تئاتر هم ازهم پاشيد.

گروههای  ديگری را هم ديدم كه ازهم پاشيده بودند. گروه براساس يك جور تشنگی بوجود مي آيد، عده ای كه احتمالا توی شهرستانها ازحوالی بعد ازظهر وغروب يك چيزی شروع مي كند آنها را بخورد چون كاری نميشود كرد، چون درانجا احتمالا غيرازيك كتابخانه محدود، هيچی توی اين شهرستان نيست، چه كاری ميشود كرد غيرازاينكه آدم كه درتمام روز كتاب خونده بالاخره بياد بيرون و با يك جمعی درهم بياميزد. يك كاری را كه يك كاردسته جمعی است انجام بدهد.خوب قاچاقچی كه نمي شود شد، يا درست نيست يا احتمالا بعضی فكر نمي كنند كه حتما بايد قاچاقچی شد.

سرانجام يك دستگاهی درتهران تصميم گرفت كه گروههائی را در شهرستانها بوجود آورند كه تحت نظارت آن كاركنند، كم و بيش گروههائی كه حالا درشهرستان هستند گروههای تحت نظارتند، خوب اين اتفاق عينا الان درتهران هم هست، شما درتهران هم نميتوانيد الان کار تئاتری كنيد و به يك جا وابسته نباشيد.

الان بعنوان آخرین تجربه، چهار پنج ماهه كه دارم روی یک تئاتری كار مي كنم، ازآغاز نوروز تا الان. خيلی جديد است. پنج ماه تمام كوشيدم يك تئاتر را اجرا كنم، اما  تئاتر مستقل غيرممكن است. نكته همین است. اينست كه با واقعيت معاصر تطبيق کنیم. واقعيت هم مثل سكه ایست كه هرلحظه بخواهند خرجش می کنند. يكی ازمثال های عمده تاريخ ايران است. شما كم و بيش نميتوانيد يك كاری، تئاتری يا فيلمی، چيزی درباره تاريخ ايران بنويسيد كه واقعيت را بگويد.

درطول سالها، گفته شده كه ما تاريخ درخشان داشتيم، ما ملت غيوربوديم، گفته شده كه ما با هم برادر بوديم، و خيلی چيزهای ديگر. اما تاريخ متاسفانه اصلا اين را نشان نمي دهد، تاريخ نشان نمي دهد كه ما اينهمه ملت غيوربوديم، تاريخ يك كمی به عكس اين را نشان ميدهد، تاريخ نشان ميدهد كه ما دربرابر همه حمله ها كم و بيش همديگررا تنها رها كرده ايم. تاريخ درتمام طول نوشته ها و اسناد مختلفش بما نشان ميدهد كه ما در تمام قرون ماليات داديم و درتمام قرون كاركرديم و يك بيت المال بوجود آمد كه درست موقعی كه بما حمله شد اولين پادشاه، يا اولين امير، آنرا برداشت و دررفت و ما را دربرابر مهاجم تنها گذاشت ) كف زدن حضار(.

تاريخ درموقع حمله مغول اين را نشان داد، تاريخ درموقع حمله غوريان، درمورد حمله تيمور، درمورد حتی افغانها كه ملت كوچكی بودند، جزئی ازايران بودند و درمورد اعراب اين را نشان داد كه ما چگونه دسته دسته همديگر را دربرابر هم تنها گذاشتيم. خوب احتمالا اين يك واقعيت است كه شما نبايد بگوئيم، حتی وقتی داريد درمورد زمان معاصرصحبت می‌كنيد. چه کسی سرانجام برای ما توضيح ميدهد اين تاريخ را؟

مسئوليت این نيست كه هروقت صرفه کرد آن را بكار ببريم. موقعی كه من به يك تاريخی تكيه دارم كه فقط با واسطه ازآن اطلاع دارم، احتمالا خودم را ممكنه يك آدم ديگری بشناسم. جزيك باردیگر و ازنو اين تاريخ را خواندن هيچ سلاحی بكارمن نخواهد آمد. برای نوشتن، برای گفتن شعر

...  گفته شده كه تاريخ ما درخشان است، متاسفانه دعای كورش يا داريوش ...  كه يك زمانی كردند اتفاق نيافتاد. یعنی اينكه خداوند سرزمين ما را از خشكسالی و دروغ حفظ نکرد.ما دچار خشكسالی هستيم و دچاردروغ. اگر گفته شود كه تئاتر كارنكن، ازيك طريق ديگری من باقی خواهم ماند. اگرگفته شود كه سينما كارنكن، ازيك طريق ديگری من دوباره زنده خواهم شد. اگر تاريخ دوباره مطالعه مي شد، لااقل اين تجربه برای زمان حاضر دراختیار ما بود.) كف زدن حضار( .

خوب، چيزی كه من راجع به واقعيت داشتم مي گفتم، درباره نظارت پنهانی داشتم ميگفتم، داستانی است يك كمی ادامه دار.

داستان اينست كه به هر حال، سرانجام وقتی تئاتر می‌آيد روی صحنه، درهمان لحظه حتی مي شود ورش داشت، درهمان لحظه با وجود اينكه شما اجازه دردست داريد، هنوز تامين نداريد، درهمان لحظه مي تواند يك وكيل مجلس، يا يك سرهنگ شهربانی بهش بر بخورد، درهمان لحظه مي تواند به كانون پزشكان بربخورد، درهمان لحظه مي تواند بهر كسی كه تو خيابان رد ميشود بربخورد، هركس درهرلحظه مي تواند آنرا تغيير دهد. بنابر اين تمام اجازه هائی كه وجود دارد، تمام آنچه كه روی كاغذ است، چيزهای قطعی و نهائی نيستند. عينا این اتفاق درمورد سينما هم هست. سينما هم، درواقع نمي شود كاركرد، مگر درزير يكی ازبيرق ها، -احتمالا شما فقط درتلويزيون- می توانید كار كنيد. يا در فرهنگ و هنر. آن چيزی كه اين وسط به اسم سينمای خصوصی وجود داشت و باعث شد درجوارش يك سينمای نسبتا بهتر بوجود بيايد، بكلی ازميان برداشته شد.

برايتان ياد آوری می‌كنم كه ما هرگز تجربه هيچ تئاتری را درزمان خودش بدست نياورديم. تئاتر هائی كه ما نوشتيم هرگز یا اكثرا به صحنه نيامد يا چندين سال ديرتر در يك شرايط دشوارتر بروی صحنه آمد. تئاتر من وقتی آمد كه من ديگر به تجربه اش ديگر احتياج نداشتم، تئاتر خيلی ازآدمها اينطور شد. فيلم من هم همينطوری، من الان آخرين فيلمی كه ساخته ام چيزی است كه مي خواستم دهسال پيش بسازم.

مهم اينست كه درزمان اتفاقات چقدر عكس العمل دیدید و سعی كرديد آن چيزی را كه خودتان ميخواستيد باشيد. درواقع نتيجه دراين لحظه عبارت ازاين است كه خيلی ازآدمها درحال كاركردن تئاتر نيستند، درحال كاركردن سينما نيستند، نوشته ای را مي شود درمنزل نوشت، ميشه چند سالی نگه داشت، ميشه دستی دركرد، ميشه خيلی ازكارهای ديگر باهاش كرد و بالاخره همین چيزهائی می شود كه جلويش گرفته نشده. تئاتر و سينما را میتوانند ازطريق نظارت، ازطريق سرمايه جلويش را گرفت. كاری كه اتفاق افتاده. شما برای فيلم و تئاترتهيه كننده مي خواهيد. برای فيلم  وتئاتری مبلغی لازم است، خرجی لازم است، شما  مجبوريد نكاتيو را بخريد، مجبوريد كه لابراتوار برويد، مجبوريد دوربين داشته باشيد، قلم نیست که درجيب من باشد.

سرمايه قرارداده مي شود برای اينكه فستيوال ها بوجود بيآيند. برای اينكه جشنواره ها بوجود بيايند، برای  اينكه ازطريق آنها گفته بشود كه تئاتر و فيلم داره درايران حمايت مي شود! بسياری ازشما احتمالا دراين لحظه سئوال مي كنيد، که خب!  فيلم تو هم در يك فستيوال بوده و احتمالا فيلم بعدی تو هم  در فستیوال خواهد بود.

بله. چه بخواهم و چه نخواهم قضيه دراين است كه دراين لحظه هيچ شانسی برای كار كردن جز ازطريق شركت در يك چنين جاهائی باقی نمانده است. شما روزی كه بنطرتان ميآيد فیلمی بسازيد، همان روز درذهنتان امضاء هم كرده ايد که باید در يك فستيوالی راه پیدا کنید. دراين لحظه يكی ازاين دو راه را داريد: يا فكرنكنيد يا اينكه در آن لحظه، همانجا به امضاء شرکت دريك فستيوال فکر کنید.

خب! این وضع خوشايند نيست.من ازسال پنجاه تا الان 3 تافيلم ساختم، در سال 50 يكی، درسال 53 يكی والان درسال 56 هستيم يكی.

فيلمهائی كه وقتی شروع شدند پيش ازپنج شش ماه كارنداشتند. شما دوسال و نيم مي دويد تا يك سرمايه ای را جمع كنيد، ازيك دستگاه هائی رد شويد. سرانجام كار بوجود می آوريد، اما وفتی، سرانجام مي رويد پشت دوربين بيشتر ازيك توده زباله نيستيد، يك چيز بكلی خرد شده، مچاله شده، ازميان رفته. چيزی که دو سال پيش فکر كرده بوديد، حالا ديگر بنظرتان جذاب نیست. درآن لحظه شما فكرمي كنيد اصلا چرا بايد كار كرد؟ تازه درآن لحظه شما هنوز نمي دانيد اين فيلم خواهد آمد يا نه. هر جلسه كاربنظر ميآيد كه آخرين جلسه است، هرفيلم بنظر ميآيد كه آخرين فيلم است. بهمين دليل است كه درهنر معاصر تئاتر و سينما يك جريانی بوجود آمده كه تئاترها و فيلم ها را تا حدودی مسخ مي كند و آن عبارت از اينست كه شما هرچی داريد درتئاترتان ميگوئيد و هر چی داريد درآخرين فيلمتان ميريزيد، چون اميد نداريد يك فيلم بعدی، يا يك تئاتر بعدی خواهيد داشت. بهمين دليل است كه تئاتر ها ممكن است ازساختمان خودشان خارج شوند، فيلم ها تاحدودی ازساختمان خودشان خارج شوند. درنتیجه شما صاحب يك هنر كمپلكسه هستيد، صاحب يك هنر گره دار هستید.

 هيچوقت نميتوانيم بدونيم دريك شرايط ديگه چه ميكردم يا آدمهای ديگه چه ميكردند، نكته مهم اينه كه بنظر ميآيد برای يك تئاتر بهتر، تماشاچی بهتر لازم است. عده ای كه شما اينجا هستيد كافی نيست. احتمالا يك جمعيت وسيعتر لازمه، برای يك سينما بهتر تماشاچی بهتر و بيشتر لازمه. تماشاچی بهترو بيشتر درواقع الان درپای تلويزيون هاست. تماشاچی بهتر و بيشترداره فيلم فارسی را كه اينهمه مسخره ميشه ميبينه، ازطريق تلويزيونها.

جريان فرهنگی كه موفق شد همه اين نسل را بصورت واسطه، بصورت دلال زمين، دلال پيكان، بسازو بفروش و غيره و غيره دربياره ميتونست يك گروه يا يك قشريا يك نسل فرهنگی خوب بوجود بياره، ميتونست فضائی بوجود بياره كه توش تحقيق بدون  ترس انجام بشه، كه در آنصورت شما يك نسخه درست تاريخ لااقل دراين زمان ميداشتيد، كه شما ميتوانستيد يكبار بيك تاريخ اعتماد كنید، بهش رجعت كنيد، و بدونيد كجا ايستاده ايد.

ميتونستيد شما يك تحليل درست ازعرفان داشته باشيد، ازنقاشی داشته باشيد و ازهر جريان فرهنگی و هنری قبلی. متاسفانه ما بدون پشتوانه اين چيزها، درحاليكه بنظر مياد بكلی با گذشته قطع ارتباط كرده ايم، به غلط  و بنا درست، نه ازطريق درك شخصی و رد كردن آن، بلكه ازطريق اينكه مطلقا چيز قابل اعتمادب در دسترسمان نيست پیش می رویم.

نكته مهم اينه كه دركنارهرجهادی يك جهاد فرهنگی و فكری هم لازمه و احتمالا اگر واقعيت درجائی به دروغ  گفته ميشه، ما واقعيت را بدروغ بيان نكنيم، چيزی كه متاسفانه اتفاق ميافته. درمطبوعات، دررسانه های گروهی.

ما هم ازنويسنده نمي خواهيم واقعيت را بگه، ما هم علاقمنديم كه نويسنده، آنچه را كه مصلحته بگه، منتها مصلحت ما فرق ميكنه، اما ما هم به يك ترتيب مرز برای نويسنده تعيين مي كنيم. اين هر دو نادرست است، آنچه كه دستگاه و دولت و دستگاه نظارت تعيين ميكنه و آنچه كه ما بعنوان عكس العمل تعيين ميكنيم هر دو غلط است. درست اين نيست كه ما بخواهيم كه نويسنده آنچه را كه ما ميخواهيم بگه، درست اينه كه بگذاريم نويسنده آنچه را كه فكر ميكند بگه و ما هم خودمون شخصا فضائی بوجود بياوريم كه توش بتوانيم آنچه را كه فكر ميكنيم بگيم.

نخواهيد كه يك هنرمند درپشت سرگروه و قافله بياد، اون احتمالا قراره كه جلو بره، اون احتمالا قراره نيازهائی را بگه كه آنموقع ميدونه. من فكر ميكنم كه باين نوع طرز فكر متعلقم. اين احساس را بكنيم كه كلمات، معيارها، اصطلاحهائی كه بكار ميبريم كمی فرسوده شده اند. اگر قرار است ك دستگاه دولتی هم از مسئوليت بگه وما هم احساس مسئولیت بكنيم، من يك كمی بآن مسئوليت مشكوكم. اگر قراره كه اونهم به آزادی صحبت بكنه و ما هم، من يك كمی راجع باين آزادی مشكوكم.  متشكرم

 كف زدن ممتد حضار