تاجيكستان كه از اتحاد شوروی جدا شد، خيلی از
روحانيون ايران بر اين تصور شدند كه حالا، با سقوط
دولت قبلی دراين جمهوری مسلمان نشين، يكباره همه
مردم به سمت جمهوری اسلامی سينه خواهند زد! از
اينسوی مرز سر كيسه را برای مساجد شيعه در آنسوی
مرز شُل كردند. چند هياتی آمد و چند هيات هم رفت.
برای مسابقه قرائت قرآن سالانه كه جمهوری اسلامی
مبتكر آن شده بود، برای تاجيكستان هم دعوتنامه
فرستادند. اين موج كه خوابيد، كم كم ورق به
گونهای ديگر برگشت:
گروههای موسيقی تاجيكی راهی ايران شدند.
مسلمانانی كه زن و مرد با هم میخواندند. از اين
طرف هياتهای ادبی – بويژه شعر- راهی دوشنبه شدند
و از آن طرف دانشجو و طلبه به ايران آمدند. آنها
كه از ايران رفته بودند تا تاجيكهای همزبان با
ايرانیها را ببينند از آن همه نام و نشان و تاثير
ادبيات ايران بر ادبيات تاجيكستان در حيرت شدند و
آنها كه به قم و مشهد آمده بودند، تاب اينهمه حلال
و حرام و بكن و نكن را نيآوردند.
شد آن دريچه به روی نسل جوان ايران باز، كه تاكنون
بود شهرتش در آواز.
نسل جوان ايرانی، در دوشنبه ميدان ابوالقاسم
لاهوتی، سالن تئاتر و نمايش لاهوتی، مجسمه و پارك
لاهوتی و... را تازه كشف كردند. تاجيكستان و
لاهوتی!
نه در نظام شاهنشاهی امان داده بودند مردم بدانند
لاهوتی كيست و در تاجيكستان چه ارج و منزلتی دارد
و نه در سيمای جمهوری اسلامی فضائی برای غير
خودیها و نيمه خودیها باز بوده تا بدانند لاهوتی
كيست.
در پارك لاهوتی مجسمهای از او يافتند در حال
نوشتن شعری بر يك ستون سنگی. خيابانی يافتند بنام
رودكی.
نسل جوانی كه از ايران رفته بودند شايد همانجا از
خود پرسيدند: اگر رودكی مطرود است و نامش از تالار
آن در تهران بايد برداشته میشد، پس چرا مسلمانان
تاجيك چنين نكرده اند؟ پارك لاهوتی در خيابان
رودكی دوشنبه است!
نصرت الله نوح
شاعر و شعر شناس خوش حافظه ايرانی، درباره ديدارش
از تاجيكستان مینويسد: تاجيكها لاهوتی را خيلی
دوست دارند. او برای اولين بار دستگاه چاپ را به
دوشنبه آورد. نمايشنامه نوشت و اجرا كرد. تصنيف
ساخت، روزنامه و كتاب چاپ كرد. او شايد نخستين
مهاجری باشد كه در كشور شوراها به وزارت فرهنگ و
آموزش عالی رسيد. تاجيكها میدانند كه او شاعر
انقلابی ايران است كه از چنگ استبداد و مرگ گريخته
و خود را به تاجيكستان رسانده بود.
زمان شاه كه نام و آثارش ممنوع بود. پس از انقلاب
دوباره ديوانی از او انتشار يافت كه خيلی زود جمعش
كردند و بجای آن تا توانستند ذكر مصيبت و دعای
كميل و ... منتشر كردند.
او متولد 1305 هجری در كرمانشاه بود و در 18 سالگی
نخستين غزل آتشين او در نشريه "حبل المتين" منتشر
شد. در انقلاب مشروطه در صف فدائيان قرار گرفت. در
سال 1335 توسط ژاندارمری غيابا به اعدام محكوم شد.
به عثمانی گريخت. سه سال بعد به ايران بازگشت و در
كرمانشاه روزنامه "بيستون" را منتشر كرد. پس از
شكست موتلفين در جنگ اول، بار ديگر به تركيه
بازگشت و اين بار مجله ادبی دو هفتهای "پارس" را
منتشر كرد. در اين دوره اشعار زيادی در باره زن و
حجاب و آزادی سرود و منتشر ساخت:
" ننگ باشد كه تو در پرده و خلقی آزاد
شرم باشد كه تو در خواب و جهانی بيدار
ترك چادر كن و مكتب برو و درس بخوان
شاخه جهل ندارد ثمری جز ادبار"
لاهوتی سپس به مشروطه خواهان آذربايجان پيوست و
فرمانده قيام تاريخی تبريز شد. قيامی كه آغاز
پيروزیهای پياپی مشروطه خواهان شد. روز سوم
جمادالثانی در راس قوای ژاندارمری وارد تبريز شد و
مخبرالسلطنه هدايت، استاندار آذربايجان را در
ژاندارمری توقيف كرد، اما روز 10 جمادل الثانی
قوای مياندوآب به فرماندهی سرتيپ ظفرالدوله مقدم
به تبريز رسيد و روز يازدهم جنگ در گرفت. غروب
همان روز ژاندارمها كه فرمانده آنها ابوالقاسم
لاهوتی بود شكست خوردند. لاهوتی با عدهای ديگر به
اتحاد شوروی مهاجرت كرد و بعدها راهی تاجيكستان شد
و به وزارت رسيد. (بخشی از اين اطلاعات از كتاب
ارزنده "از صبا تا نيما" برگرفته شده است.)
آتش اگر چه سوخت تن ناتوان من
گل كرد عشق و ماند به عالم نشان من
تاريخ جنگ رنجبران را برو بخوان
خواهی اگر خبر شوی از داستان من
در جبهه مبارزه عمرم تمام شد
دوران تيغ و آتش و خون بُد زمان من
سر داده ام به توده زحمت، از آن سبب
سوگند میخورند رفيقان به جان من
قبر از برای من چه ضرورت است چون بود
دلهای پاك فعله و دهقان مكان من
خود اين كه سوختم، ننمودم شكايتي
كافی بود ز راه وفا امتحان من
انصاف نيست، مرده مخوانم، كه زنده است
پيغام من به ملت شيرين زبان من"
|