پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 
پيک هفته

آرشيو هفتگی

در رابطه با پيک هفته


 

 
 

 

 
 

 

 

 

 
 
 
 
 


8 زن
در 8 مارس


 

   

 

1- اهل نيجريه است. پناه جو بوده و مرا از اداره ی سابقم می‌شناسد. در يكی از خيابان های فرعی كه به جنگل روبروی خانه من می‌رسد خودفروشی می‌كند.اجازه ی اقامتش تمديد نشده و حالا هم با اين كار سياه، بدون مجوز، كنترل پزشك و با قيمت نازل روزگار می‌گذراند.

چند وقت پيش برحسب تصادف مرا در مترو ديد. لبخندزنان نزديك شد. گيس بافته ی زردش را عقب زد و بلند خنديد. رج سفيد دندان های درشتش كه پيدا شد گفت: چند ماه ديگر كه كار كنم پول كافی برای فرزندانم فراهم می‌شود. پيش مادرم و همسايه ها هستند. قول داده ام برگردم. باور كنيد برمی گردم.

2 - آلبانيايی ست. روزها خدمتكار سالن غذاخوری بيمارستان عمومی شهر است. آخر هفته ها هم خانه ی اين و آن را تميز می‌كند. هميشه می‌خندد اما صورتش به دستمال مچاله می‌ماند. نمی‌ شود باور كرد كه سی ساله ست. می‌گويد اگر تا سال ديگر بچه دار نشود همسرش او را ترك خواهد كرد. می‌خواهد سيگارش را ترك كند تا بتواند بيشتر پس انداز كند.
برای دومين لقاح مصنوعی پول زيادی لازم دارد.

3 - سوماليايی ست. دختر كوچكش را در بغل می‌فشارد و دست دختر بزرگ تر را محكم گرفته است. می‌گويد كه به هر قيمتی شده بايد بماند. اگر برگردد مادربزرگش هر دو دختر را ختنه می‌كند. مثل خود او. مثل مادرش. مثل خواهرهايش.

اشك می‌ريزد و می‌گويد: می‌دانی حتی بيهوشت هم نمی‌ كنند. خودت از درد و خون ريزی بی‌هوش می‌شوی.

4 - اتريشی ست. پدر و مادرش كارگر كارخانه بوده اند. خودش از شانزده ساله گی كار كرده است. سيگار پشت سيگار آتش می‌زند. چشم راستش كبود است. گردنش پر از لكه های بنفش است. می‌گويد: تقصير خودم شد. تهديد كرده بود كه ناهارش را سر ساعت يك بعد از ظهر آماده كنم. نكردم، عصبانی شد. دستمال گردن می‌بندم اما صورتم را ، صورتم را هيچ جوری نمی‌ شود درست كرد؟

5 - مسلمان بوسنی ست. خانواده اش طردش كرده اند. عاشق يك صرب شده است. يك زن صرب. چند ماهی ست با هم زنده گی می‌كنند. می‌گويد دلم برای مادرم پر می‌كشد اما پدرم به همه گفته كه من مُرده ام. گفته دختر هم جنس گرا مثل دختر مرده می‌ماند.

 6 - ايرانی ست. عروس پُستی، از اين ها كه عكس داماد را ديده و پسنديده و عقد كرده است. می‌گويد سنش را می‌دانستم اما خبر نداشتم دو بار پيش از اين ازدواج كرده است. گفته بود يك فرزند دارد حالا فهميده ام سه تا هستند. شناسنامه ی ايرانی كه ندارند. با مادر لهستانی شان زندگی می‌كنند اما همسرم بايد خرجشان را بدهد. ترياك می‌كشد. دست بزن هم دارد. نفس بلند كه می‌كشم می‌گويد می‌دهم ديپورتت كنند. راستی خانم اين حكم ترك خاك يعنی چه؟

7 - افغان است. سه فرزند دارد و چهارمی را آبستن است. دائم پرس و جو می‌كند كه كلاس زبان بهتری پيدا كند. دست كم تا زايمانش هنوز وقت درس خواندن دارد. دلش می‌خواهد معلم كودكستان بشود. به من نگاه می‌كند و می‌گويد: دنيای ديگری پسند می‌كنم. اين كه ما ديديم بيخی ناخوش بود.

 8 - در اصفهان به دنيا آمده است. حالا پانزده سال می‌شود كه در وين زيست می‌كند.
دو گذرنامه و دو حق شهروندی دارد. كار می‌كند و يك آپارتمان پنجاه و چند متری دارد. موهايش را اگر رنگ نكند نصف شان سفيدند. سيگار هم زياد می‌كشد. زيادتر از آن فكر می‌كند. گاهی به خودش. بيشتر به دنيای پيرامونش.

با خودش می‌گويد: امروز روز جهانی زن است. نبايد فراموش كنم. بايد چون آيينه به اين زنان نگاه كنم و نقش رنجشان را برای جهان واگويم.