دو سالی پيش از اين، در واپسين روزهای ماه بهمن آخرين ياد مان
زنده ياد «دكتر امير حسين آريان پور» بر گزار شد. به خاطر
آوردم آن روز را و نيز سياه نوشته های جرح و تعديل شده ام را
در جريده شهيد!، «ياس نو». در هشتم ماه اسپند، هشتادمين سالروز
تولد آموزگار آموزگاران ديار فراموشی.
بيست و ششم بهمن ماه 1382، تالار اجتماعات دانشكده علوم
توانبخشی. جمعيت چندصد نفره از ياران، و همراهان، دوستداران و
مشتاقان معلم انسان ساز، در عصر سرد بهمن ماه گرد هم آمدند تا
به ياد او ساعاتی را در كنار يكديگر بگذرانند و از آن يارسفر
كرده بگويند كه تا واپسين دم از آموختن بازنايستاد. او كه
دانشپژوه بود و دانشگستر. هم او كه به گواه شاگردان پر شماره
اش با بيان رسا، مطالب پيچيده علمی را ساده و روان توضيح
میداد و چنان شور و شوق غريبی در كلاسهای درس ايجاد میكرد
كه اثر آن تا به امروز ادامه دارد. ضمن ارايه درس، كراراً
به مسايل اجتماعی و راه حل آنها گريز میزد. حضور در كلاس
آريان پور اختياری بوده و چيزی به نام «حاضر و غايب» وجود
نداشته! او به امتحان كردن و نمره دادن نيز وقعی نمی نهاده و
معتقد بوده بايد طوری درس داد كه هر كس در كلاس حضور دارد، فی
المجلس مطالب را فرا گيرد، بر سر شوق آيد و خود آنرا دنبال
كند...
در حوزه آموزش عالی مدرن ايران به گواه صاحب نظران امر دكتر
آريان پور يگانه معلمی است كه دسپوتيسم رايج در اين عرصه را
كنار زد و برای اولين بار در دانشگاههای ايران ديالوگ و ارتباط
دو سويه را ميان استاد و دانشجو جانشين وضع سابق كرد!
بانوی روز نامه نگار، دوست و شاگرد ممتاز كلاس آريان پور به
خاطر میآورد آن روزها را كه استادش هفته ها و هفته ها كلاس را
تنها به تبيين و كنكاش در يك واژه اختصاص داد.
واژه ايی كه آريان پور هفته ها بر سر آن وقت گذاشته:
«شناخت!»... مراسم يادمان دكتر اميرحسين آريان پور در سالن
بزرگ تالار اجتماعات دانشكده علوم توانبخشی رأس ساعت 5
بعدازظهر با شعار «روز ما فرداست، فردا روشن است.» آغاز شد.
حال و هوای مراسم آن سال همچنان مانند سالهای پيش ترش پرشور و
حرارت بود، اما بسياری از آنان كه پشت تريبون رفتند و خواستند
كه از استاد سخن بگويند، آن نگفتند كه میبايد! چه بسيار
بودند، يارانش و همفكرانش كه در جای خود نشسته، بیآنكه سخنی
بگويند، هچنان نظارهگر بودند و چه بسيار آنان كه از برخی
سخنان سخنرانان دلآزرده شدند. پيش از آغاز مراسم، فرصتی دست
داد تا با دكتر خسرو پارسا، جراح حاذق مغز و اعصاب و نويسنده و
مترجم برجسته كشورمان از آريان پور بگويم و از خلأ عدم حضورش.
دكتر پارسا گفت: «به گمان من بايد سالها سپری شود تا خاطره و
آموزههای دكتر آريان پور خود را بيشتر بنماياند. او از معدود
كسانی بود كه مسائل را با ديد كاملاَ علمی ارزيابی و تجزيه و
تحليل میكرد، بیهيچ پيرايهای، بیهيچ سازشكاری، سعی میكرد
در هر شرايطی از همه امكانات خود بهره گيرد و حرفش را بزند،
او حرف خود را میزد، شما خوب میدانيد كه همين مسأله موجب
واردآمدن فشارهای زيادی بر او شد، در بدریهای بسيار! از معدود
افرادی در جامعه ايرانی بود كه هيچ گاه در برابر استبداد كوتاه
نيامد!، تا آخرين دم ايستاد، حرف خود را زد و شاگردانش را
مستقيم و غيرمستقيم پرورش داد.
خرد ورزی آريان پور، روشن بودن نقطه نظر ها و گفته ها، فروتنی
چشمگير او و برخورد رفيقانه اش حتی در موارد اختلاف نظر برايم
گوارا بود...
مراسم میرود كه آغاز شود، در حالی كه هنوز همه حضار وارد سالن
نشده و در جای خود مستقر نشدهاند، به سراغ ديگر يار استاد،
دكتر محمدرضا باطنی زبان شناس و محقق شهره میروم، و با او از
جای خالی آريانپور در روزهای همه خاكستری میگويم. «من شاگرد
دكتر اميرحسين آريان پور بودم، و اين مربوط است به زمان تحصيلم
در دانشسرای عالی كه امروزدانشگاه تربيت معلم شده است، دلسوز
بود و از بهترين استادان آنجا. ويژگی بسيار برجسته اميرحسين
آريان پور از همان روز نخست اين بود كه با رئيس دانشسرای عالی
بر سر مسائل سياسی اختلافات شديد پيدا كرد و ماجراهايی را كه
متعاقب آن برايش به وجود آوردند... هيچ گاه زور را تحمل نكرد و
زير بار تحميل آن نرفت. در همه زمانها، چه ديروز و چه
امروز!... زبان فارسی مديون اميرحسين آريان پور است. دانشجويان
زيادی را پرورد كه هر كدامشان امروز برای خود يلی شدهاند.
آريانپور، بیشك، از ماندگارترين چهرههای فرهنگ ايرانی در همه
زمانها خواهد بود!».
در گوشه ديگر سالن و در ميانه همهمه آمد و شدها به سراغ رفيق،
همراه و هميار استاد، همابهبهانی (آريان پور) رفتم و با او نيز
از روزهای بدون آريان پور گفتم. همسر استاد میگويد: «هيچگاه
فكر نكردهام كه ايشان نيستند، ايشان همواره برای ما زنده
هستند، حتی كلمه زندهياد را هم هرگز برای ايشان به كار نبرده
و نمیبرم، هميشه میگويم، آقای آريان پور! حضور او همواره
بوده، هست و خواهد بود.
...
شيوا دولتآبادی كه گردانندگی مراسم را بر عهده داشت اعلام
برنامه میكند، پس از سخنان دولتآبادی، فيلمی از زندگی
آريانپور در قالب فتورمان به نمايش درآمد. آريانپور جوان،
آريانپور قهرمان، آريانپور معلم، آريانپور حقيقتطلب،
طغيانگر و سرانجام تصوير او كه از پشت میبينيمش! او از ما دور
میشود و میرود، میرود تا دورها! و اين همه با موسيقی «فتح
بهشت»،
اثر شورانگيز آهنگساز برجسته جهانی، «ونجليز» همراه است. صحنه
هايی از قهرمانی هايش؛ در عرصه علم، ورزش و زندگی! آريان پور
جوان پيش از عزيمت به ايالات متحده و تحصيل در دانشگاه
پرينستون!(كه دوران سياه مك كارتيسم منجر به اخراج شدن او از
خاك ايالات متحده به دليل چاپ رساله ای درباره
ملی شدن نفت ايران شد!)
بنا به سنت خانواده خود ،از كودكی به ورزش بدنی گراييد.
در سال 1319 در مشهد به مقام قهرمانی وزنه برداری رسيد، در سال
1321 قهرمان وزنه برداری كشور شد(قهرمان دوم، بعد از قهرمان
اول، محمود نامجو).آريان پور در سال 1322 در مسابقات چند مليتی
بيروت، به مقام قهرمانی وزنه برداری خاور نزديك نايل گرديد...
...
در اينجای مراسم بود كه سالن يكپارچه تحتالشعاع ورود بانوی
سپيدمويی قرار گرفت كه با گامهايی آهسته و استوار از ميان
جمعيت عبور كرد و در رديف اول مدعوين جای گرفت.
«مريم
فيروز»
در ميان محاصره حلقه دوستداران وارد سالن شد. از اين سو و آن
سو به سراغ او میآمدند. جوان، ميانسال و كهنسال.
او كه چندی ديگر میرود تا يكمين قرن زندگی خود را جشن بگيرد،
همچنان سرزنده و شاداب، سر به سر اين و آن میگذشت، شوخی
میكرد، میخنديد، میايستاد، تأمل میكرد و دوباره حرف خود را
از سرمیگرفت.
نويد مصطفیپور، ويولونيست جوان قطعاتی را به صورت تكنوازی
برای حضار اجرا میكند. فيلمی ديگر از زندگی اميرحسين
آريانپور، كلاژی بسيار ديدنی، از سالهای زندگی او و حوادث
تماشايی سياسی و اجتماعی ميهنمان. و سخنان آريانپور در
بزنگاههای تاريخی اين سرزمين!... نگاهی بس تيز و هوشمندانه!
دوستان من! به راستی چه شد؟ چه شد آن همه آرزو، آن همه خيال،
آن همه آرمان، بر ما چه رفت در اين روزگار...».
سخنران بعد، دكتر يگانه است كه در اقدامی جالب ويژگیهای
استاد را كه در جدولی تنظيم كرده بود به ترتيب حروف الفبا
برشمرد و از همگان خواست تا در تكميل اين جدول وی را ياری
رسانند.
سخنران بعدی، «دكتر سعدی افشار» بود، سعدی افشار بیهيچ
مقدمهپردازی رايج يكراست رفت سراغ اصل مطلب! و گفتمان: «عادت
كردهايم!، ديگر عادت كردهايم، شايد همين اصطلاح شهيدپرور
برای ما بهترين توصيف باشد. كجا بوديد؟ كجا بوديد آن هنگام كه
استاد را ممنوعالقلم كردند؟!، آن روز كه در كتابخانه مركزی به
باد كتكش گرفتند؟! از خاطر بردهايد كه چگونه رسانه رسمی كشور
به زرينكوب در زمان حياتش تاخت و چه توهينهايی كه به او روا
نداشت؟ در آن روزگار لب فروبسته بوديم و هيچ نمیگفتيم. آداب
زيارت را خوب فراگرفتهايم!...»
قانعی فرد، مترجم جوان شعری از شفيعی كدكنی میخواند:
شهر خاموش من آن روح بهارانت كو؟
شور و شيدايی انبوه هزارانت كو؟
میخزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان،
نكهت صبحدم و بوی بهارانت كو؟
كوی وبازار تو ميدان سپاه دشمن
شيهه اسب و هياهوی سوارانت كو؟
زير سر نيزه تاتار چه حالی داری؟
دل پولادوش و شير شكارانت كو؟
سوت و كور است شب و ميكده ها خاموشند
نعره و عربده باده گسارانت كو؟
چهره ها در هم و دلها بيگانه ز هم
روز پيوند و صفای دل يارانت كو؟
آسمانت همه جا سقف يكی زندان است
روشنای شرر اين شب تارانت كو؟
برنامه بعدی، چنانكه از پيش اعلام شده بود، اجرای موسيقی با دف
و نی توسط جمشيد عندليبی و فرزاد عندليبی بود كه به دليل كسالت
جمشيد عندليبی اين برنامه اجرا نشد و به جای آن شيوا
دولتآبادی اعلام كرد كه «پری زنگنه» در ميان ماست و مايل است
كه چند دقيقه با حضار سخن بگويد، به محض شنيدن نام «پری
زنگنه»، سالن غرق در كف زدنهای پياپی شد. زنگنه با همراهی
دختری جوان در حالی كه مانند هميشه، عينكی تيره به چشم داشت،
از ميان جمعيت عبور كرد و در پشت تريبون قرار گرفت، او سخنان
خود را اينگونه آغاز كرد: «آريانپور همين جاست، او نرفته
است».
زمان استراحت فرارسيد، فرصتی دست داد تا در ميان همهمه جمعيت
به سراغ برخی چهرههای شاخص حاضر در جلسه بروم، به سراغ
«محمدعلی عمويي» رفتم و از او خواستم، حال كه مجال سخن گفتن از
يار ديرين برای او و بسياری ديگر از همفكران آريان پور در
يادمان فراهم نشد، از روزهای بدون آريان پور برای ما بگويد، او
گفت: «من يادآوری يكی از سخنرانان را بجامی دانم، دكتر
آريانپور همواره حضور دارد. غيبت او تنها از يك زاويه ديد
میتواند مايه تأسف باشد و آن تحولبخشی، پيشبرد و پويايی
نظرات اوست كه همواره در زندگی دكتر حضور داشت و از اين بابت،
آری، ما احساس غبن میكنيم...».
و اما بخش ديگری از مراسم كه بسيار مورد توجه قرار گرفت،
زمانی بود كه
دكتر حسين افشار به نمايندگی از «كانون نويسندگان ايران»،
پشت تريبون رفت، و از برخی افراد كه برای مراسم پيام فرستاده
بودند، نام برد.
هنگامی كه نوبت به افراد در بند كانون نويسندگان ايران
،«عليرضا جباري»(آن هنگام در بند بود) و خصوصاً « دكتر ناصر
زرافشان» رسيد، سالن ثانيههايی متمادی غرق در تشويق و كف
زدنهای پياپی حضار شد.
از ديگر چهرههای شاخص حاضر در يادمان سال 82 بايد به علی اشرف
درويشيان، سيمين بهبهانی، پرويز شهرياری، صبحی، و ... اشاره
كرد. درويشيان همچون سالهای اخير باز هم به يك عصا تكيه داده
بود. به باور او نام امير حسين آريان پور مترادف است
با:انديشمند اجتماعی و فلسفی، نظريه پرداز در مسايل جامعه،
اديب و زبان شناس،انسانی پيشرو با تفكر نجيب سوسيا
ليستی،شخصيتی شجاع و مستقل، مترجمی توانا و ... باری هم او
آريان پور است كه در كتاب «آيين پژوهش»،واگويه مان ميكند تاريخ
هر نسلی را به حل مسا له هايی خاص میگمارد!«نسل ما در سراسر
زمين با مساله هايی خاص رو به روست. از اين رو مردم، مخصو صاً
حقيقت پژوهان از تعهد وظايفی شامخ ناگزيرند» آريان پور تصريح
ميكند كه در عصر حاظر، علم مسئوليتی سترگ دارد، زيرا مسا له
هايی سترگ انسان ها را به مبارزه خوانده اند. بینوايی و
نادانی و بیداد، زندگی را دشوار گردانيده است...
هم اوست كه استوار در برابر استبداد و ارتجاع ايستاده و در
كتاب در «آستانه رستاخيز» خودسنت را به مثابه پلكانی میداند
كه هر نسلی بايد از پله های آن بالا رود و سپس برای بهبود و
ترقی وضع خود و بشريت، پله ديگری بر فراز آن بنا نهد. «حالا
اگر نسلی در يكی از پله ها يا حتی بالاترين پله توقف كند،
مسلماً از ايفای نقش اجتماعی خود باز خواهد ماند و چيزی به
مواريث نسل های پيشين نخواهد افزود»
و اما،آريان پور در طول زندگانی پر فراز و نشيبش هماره گوش به
زنگ صدای پای فاشيزم بود! او در «در آستانه رستاخيز» به روشنی
بر مصلحت خداوندان زر و زور انگشت مینهد و نيز «جامعه سنت
پرست»! «...خاصه خداوندان زر وزور با بت شكنان آزاد انديش در
میافتند و مناديان بهبود را سر كوب میكنند!» به باور آريان
پور اينان[ارتجاعيون و قشريون] با هر تجددی باهر بدعتی؛ با هر
نهضت جوانی میجنگند و هر مصلح پيشاهنگی را به چهار ميخ
میكشند! «نغمه ساز سنت پرستی در همه اقاليم و اعصار گوش هوش
بيدار دلان را خراشيده است. شوكرانی كه سقراط را به هلا كت
رسانيد، تيغی كه پوست از تن مانی بر كند،...تكفيری كه گاليله
را به زانو درآورد،آتشی كه برونو را سوزانيد از عواقب سنت
گرايی است. به راستی میتوان نو آوران جهان را اقليتی بسيار
رنجيده دانست! اقليتی بشر دوست كه همواره در عصر خود خطر ناك و
آسيب رسان شمرده شده و در دنيای به اين پهناوری،تبعيدی و
بيگانه و بیكس بوده اند!...»
آريان پور در كتاب «زمينه جامعه شناسي»، كه به گواه اهل فن
هنوز كه هنوز است تر وتازه نقطه نظراتی مانا را در زمينه علم
جامعه شناسی آموزشمان میدهد واگويه مان ميكند كه برای رفع
پريشانی جامعه های معاصر بايد اقتصاد جامعه را تابع مصالح
عمومی جامعه كرد و امكان سود جويی بیكران خصوصی و بهره كشی
انسان از انسان را از ميان برد.او عمده اهداف اين حركت صلح
خواهانه را چنين برمی شمرد«جلوگيری از بهره كشی انسان از
انسان، استقرار حكومت های ملی، سركوبی استعمار و امپرياليسم
اقتصادی معاصر، برقراری مناسبات متنوع انسانی بين ملت ها،
همزيستی مسالمت آميز دولت ها، خلع سلاح عمومی با نظارت
دستگاههای بين المللی و ...» باری، حرف بر سر همان اتوپياست
كه...
گفته اند، در يكی از مشهور ترين آثاری كه آريان پور با مدد
گيری از منابع فراوان غربی به رشته تحرير در آورده به علت
شرايط دشوار دوران رژيم سلطنتی ناگزير شده است در پشت سپر كتاب
«جامعه شناسي» آگبورن و نيمكوف كه اولی امريكايی و دومی روسی
بود، موضع بگيرد و نظريات اجتماعی خود را بيان كند.
كتابی كه زمينه ساز رويكرد جوانان به علوم اجتماعی،به ويژه
مقوله جامعه شناسی و كاربرد واژگان و گفتمانی جديد شد؛ گفتمانی
كه تا به امروز ابزار انديشه علمی و جامعه شناختی در ميان
انديشمندان و محققان ميهن ماست.اثری كه به عنوان يكی از كتب
درسی مرجع در خارج از كشور نيز همچنان مورد توجه است.در اينجا
به نام برخی از آثار او اشاره ميكنم:
1- آيين پژوهش
2- ايبسن آشوب گراي
3- بزرگ مردان تاريخ
4- تاريخ تمدن ويل دورانت(جلد سوم،ترجمه)
5- جامعه شناسی هنر
6- دو منطق: ايستا و پويا
7- در آستانه رستاخيز
8- روانشناسی از ديدگاه واقع گرايي
9- زمينه جامعه شناسي
10- سير فلسفه در ايران(ترجمه)
11- فرويديسم: با اشاراتی به ادبيات و عر فان
و فرهنگ چهار زبانه (فارسی، انگليسی، فرانسه، آلمانی) كه
گنجينه پر باری از واژه ها و معادل های فارسی را در برابر واژه
های خارجی فراهم آورده است.از واژه های مشهور آريان پور كه به
عرصه علوم اجتماعی و فلسفه و هنر راه يافته و حتی مورد استفاده
رسانه های گروهی قرار گرفت میتوان به واژه «مردم سالاري»(به
معنی دموكراسی)،«پويا» (به معنی ديناميك) و واژه های مختوم به
«گرايي» (برای ايسم اروپايی) و... اشاره كرد. بايد به اين
فهرست بلند بالا، بیشمار دست نوشته ها، يادداشت ها ،
روزنگارها، متون سخنرانی ها و... آريان پور را اضافه كرد كه
همچنان در جای خود باقی مانده و روز انتشار را انتظار میكشد!
(آريان پور در فاصله زمانی كوتاهی پس از انقلاب بهمن در سال 57
و متعاقب تحولات سياسی مشهود دهه 60 ، بار ديگر از تدريس در
دانشگاه باز مان و در خانه كار آموختن و آموزاندن را پی
گرفت...)
و اما پيش از پايان گرفتن ياد مان و تقريباً در نيمه آن بود كه
همزمان با نمايش فيلمی از زندگی اميرحسين آريانپور چشمها به
سوی ديگری نيز خيره شد، بانوی سالخورده، از جای خود برخواست،
جمعيت ديده از او بر نداشت و تا لحظه خروج او از سالن روی
برگردانده و نظارهگرش بود. آرام قدم برمیداشت روسری بزرگ و
شال مانندی كه به سر داشت از سر او سر خورده بود و تقريباً به
روی شانه ها افتاده بود، گيسوان سپيدش به تمامی عيان بود. او
در طول مسير، بارها متوقف میشد، احوالپرسی میكرد، روبوسی
میكرد و به راه خود ادامه میداد.
مراسم پايان گرفت و ما در طعم گس بعدازظهری زمستانی، در گهواره
پردرد يأس جنبيديم و رطوبت چشمانداز دعاهای هرگز مستجاب نشده
خويش را چون حلقه اشكی به هزاران هزار چشمان بینگاه آرزوها
بستيم. و اما ماحصل اين همه برای هم نسلی ها، هم آنان كه بيزار
از قبله اند و بت، در هر شكل و هر قاموس آن! درسهای ماندگار
آريان پور است. درس وارستگی، بیپروايی، بت شكنی، نوجويی و
نوآفرينی!
باری، همچنان در كار آموختنيم از حضور سيالش كه هيچ انديشمندی
را بت نپنداريم و هيچ انديشه ای را نهايی ندانيم! اميرحسين
آريانپور بر بستر سبزهها خفت با يقين سنگ! و ما در عتاب او
همچنان میشكفيم، در شتابش، در كتاب او و در دفاع از لبخندش كه
يقين بود و باور بود!...
|