ايران

پيك

                         
 

سرانجام رضا خان قلدر را

به قلدرهای ج.ا يادآوريد!

                                      مهندس تولايی ـ نامه

 
 

زمانی كه رضاخان ميرپنج فرمان داد تا مردم از اداره تأمينات برای خريد راديو مجوز بگيرند، هرگز پيش بينی نمی كرد كه اين حكم حكومتی در دنيای روبه تحول آن روزگار، نه شدنی باشد و نه حتی به برجايی و ديرپايی بيش ترحكومت قدر قدرت و دولت قوی شوكت او بينجامد. سردار سپه به غلط چنين می پنداشت كه می تواند با صدور فرمان حكومتی، مانع از ورود امواج صوتی برآمده از بيرون مرزهای اقتدار او به درون جامعه ی تحت امرش شود. او البته به درستی از آگاهی و دانايی مردمی كه در معرض دريافت اين امواج راديويی قرار می گرفتند، هراس داشت؛ اما برای مقابله با اين هراس، تدبير و چاره ای نادرست برگزيد. قدر قدرتی و قوی شوكتی حكومت رضا شاه قلدر، نه تنها مانع ورود امواج صوتی برون مرزی مولود دانش و فن آوری آن روزگار به درون نشد، بلكه به فاصله مدت زمانی نه چندان دراز، دانش و فن آوری روبه پيشرفت، امواج و ذرات تصويری را نيز ملازم ركاب امواج صوتی گردانيد. طرفه آن كه؛ قصّه اين ناچارگی و نادرستی تدبير، چند دهه بعد در روزگار ما، در برخورد با ويدئو و سپس آنتن های ماهواره خانگی و اينك با اينترنت و سايت ها و نويسندگان اينترنتی و ... دوباره تكرار شد.

رضاخان مير پنج، خام باورانه آن چنان به سردار سپهی و قدر قدرتی خود می باليد و متكی بود كه شايد هرگز تصور نمی كرد روزی به آن خفّت و خواری مجبور به فرار شود و ذليلانه دست از قدرت و دولت بشويد. او مانند دايناسورها كه قدرت و زور و جثّه و هيبتی مهيب داشتند و قوه ی تعقلی به غايت ناچيز و از اين روی قادر به فهم و هضم تغيير و تحولات بيرون از خود و دنيای پيرامون نبودند و زندگی غريزی مبتنی بر پندارهای غير واقعبينانه ی خويش ساخته را دنبال می كردند، نتوانست بفهمد كه در پس لايه های ظاهری جامعه و انسان های تحت فرمان او چه می گذرد و روندهای تغيير و تحول در بيرون از مرزهای اقتدار سياسی، امنيتی و نظامی او چگونه بر روندهای تغيير و تحول جامعه و انسان های به ظاهر ساكت و گوش به فرمان، تأثير می گذارد. همان گونه كه دايناسورها نتوانستند و فريفته جثه عظيم خود شدند و عاقبت زير باران شهاب سنگ های قدر قدرت تر، نسل شان منقرض گشت. او مانند دايناسورها، نتوانست بفهمد كه در دنيای دم به دم نو و دگرگون شونده ی ممكنات، "هرگز نبايد گفت: هرگز."

انقراض و شكست و اضمحلال، سرنوشت تلخ دايناسورها، رضا خان ها و علی العموم تمام موجودات ذی وجودی است كه در اين عالم، از شناخت و فهم پويا و غير ايستای توان و ظرفيت های درون خود –هم در حوزه ی زيست فردی و هم در پهنه ی زيست جمعی – و تنظيم متعادل رابطه درون با بيرون – تعادل نه به مفهوم برابر و مساوی فرض نمودن دو پديده، بلكه به مفهوم واقع بينانه و خرد مندانه ی آن- عاجزند. از آن رو كه در ارزيابی از خود و آن چه درون می پندارند، متوهم اند. پيش و بيش از آن چه بايد و واقعيت دارد، برای خود و توانايی ها و قابليت های درونی خويش اعتبار قايل می شوند و به آن بها می دهند. درون و هر آن چه به اين حوزه مرتبط می شود، در نگاه و باور اينان چنان اصل می شود و محوريت و مركزيت پيدا می كند كه تمامی موجودات و رويدادهای پيرامون اين درون، ناچيز و كم مقدار و فرعی تلقی می گردد. در حالت های افراطی و شدت يافته ی اين درون باوری وهم آلود، گاهی شخصيت انسان های مبتلا به چنين معرفت و نگرشی از خود (بخوانيد درون) و برون از خود، مرزهای خودپسندی و غرور و نخوت اخلاقی را در می نورديده و به جزيره خود شيفتگی شخصيتی راه می يابد. با ورود به جزيره خود شيفتگي؛ اعم از نوع فردی و اجتماعی يا سياسی و ايدئولوژيك، ديگر كم ترين گله و نقدی را نسبت به خود و مظاهر و نمودها و نمادهايی كه به نوعی به حوزه ی درونشان مرتبط می شود، بر نمی تابند و كوچك ترين انتقادی به درون خود را به قول اريك فروم، با واكنش های توأم با خشم يا افسردگی و دشمن پنداشتن انتقادگر، پاسخ می دهند. حالت های اپيدميك اين خودشيفتگی، زمانی بروز پيدا می كند كه اين مرض در ميان گروه های اجتماعی و لايه هايی از اقشار و طبقات خاص جامعه تسری يابد و آن ها نيز بدان مبتلا شوند.

تفكر ايدئولوژيك و ايدئولوژيك مند بودن سامانه و نظام فكری – اعتقادی، ويژگی عام تمام كسانی است كه دچار نارسايی در فهم مقوله درون و برون و تنظيم بهينه و خردگرايانه و واقع بينانه ی رابطه ی درون و برون اند. سازواره ی فكری و سامانه ی ايدئولوژيك باورمندان درون نگر كه "حال" را صرفاً در درون خود می جويند و هر آن چه را به بيرون بر می گردد "قال" می شمارند، از گذشته های دور تا امروز قادر به تبيين دقيق و عينی مرزهای درون و برون نبوده است. ارايه تعاريف و برداشت های انتزاعی از حوزه های درون و برون، همواره سبب مخدوش شدن نسبت اين دو با يكديگر و اتخاذ مشی ها و رفتارهای ناموفق و ناكام از جانب عاملان و كنش گرانی شده است كه در عرصه سياست، در چارچوب نظام خاص ايدئولوژيك خود - خواه چپ يا راست، دينی يا غير دينی و ملی – اراده گرايانه انديشه كرده و عمل نموده اند. كليشه هايی چون "مبنا درون و شرط، برون كه وجه و سويه ی ديگر آن، كليشه ی” اصالت دادن به "محتوا" در برابر اصالت "شكل"، است پايه های اصلی دستگاه فكری – ايدئولوژيك اراده گرايانی بوده است كه شعارهايی چون حقانيت رهبری نيروی پيشتاز خلق يا ناس, فضيلت خود سازی (بخوانيد رياضت) انقلابی، بر افروختن و شعله ور نگه داشتن آتش قهر و كينه انقلابی، يا فتح يا شهادت، پيروزی "حق-مظلوم" بر ظالم كه ترجمان ايدئولوژيك شكست تاريخی برون در برابر درون است و ... در سرلوحه آرمان های سياسی شان جای داشته است.

آيا اينك وقت آن نرسيده است كه اين باور اراده گرای ايدئولوژيك، پوسته های صلب ذهنی خود را بشكند و دست به كار نقد و تجديد نظر در نوع تلقی و طرز نگرش خود نسبت به دو مفهوم درون و برون شود؟ بی ترديد، روند شگرف و ژرف تحولات -جهانی يا به زعم اينان بيروني- كه در ابعادی عميق و پهن دامنه، متأثر از رشد شتابان و حيرت آور فناوری های نوين ارتباطی و اطلاعاتی است، متوقف نمی شود و منتظر تجديد نظر و باز انديشی مجدد ايشان نمی ماند. اما آيا براستی، واقعيت هايی چون شكل گيری جهان گلوبال و تغيير محتوايی و شكلی مفاهيمی چون مليت، حاكميت ملی، فرهنگ ملی، منافع ملی، پديده ی سرمايه داری جهانی و مالكيت بر ابزار توليد و ... نبايد تلنگری به اسلوب ها و سازه های پيكره ی فكری – ايدئولوژيك ايشان وارد آورده و در مسير ضرورت اين تجديد نظر حياتی و باز انديشی نقادانه ی خود، سبب برداشتن گامی به جلو از طرف ايشان گردد؟ آيا وقت آن نرسيده است كه به دلايل و عوامل شكاف عميق ما بين دنيای خودشان و دنيای جوانان نسل سوم انقلاب كه تحقيقاً اگر بيش تر از شكاف بين جمهوری اسلامی با اين نسل نباشد، كم تر از آن نيست، كمی عميق تر بينديشند و بپذيرند مادام كه اين شكاف تخفيف نيابد و كم نشود، ادعای ايجاد تغييرات و اصلاحات ملی و دوران ساز داشتن و رهنمود و توصيه و راه كار برای بهبود و ساماندهی و ضع موجود ارايه كردن، ادعايی غير واقع بينانه است؟

آيا با همان منطق و شيوه معرفت شناختی ديروزين به عوض كه به شناخت و تحليل وجوه و ابعاد مختلف يك پديده به تجزيه و چند پاره كردن آن مبادرت نموده و هر پاره ای را جدا و مستقل از ديگری مورد شناسه و معرفی قرار می داد، می توان به تحليل و فهم امروزين وقايع و روندها پرداخت و مرزهای متعين و چارچوب خورده ای برای درون و برون تعريف و ترسيم نمود؟ در جهان مجازی و دنيای ديجيتال در حال تكوين ما، چه چيز اصيل است و اصالت شامل حال كدام پديده ها يا كيفيت ها و كميت های وجودی می شود؟ درون تا كی و تا كجا درون است و از كی و كجا به بعد وارد برون می شويم؟ چه خوب است كه همه با هم، كمی بر روی اين جمله ی علی (ع) مقتدای ارزشی عدالت پيشگان تأمل كنيم، شايد برای يافتن پاسخ سوالات مذكور، كمك حالمان باشد: "ثروتمند به واسطه ثروتش در غربت احساس غريبی نمی كند، در حالی كه فقير در وطن خويش نيز غريب است".

كه داند كه فردا چه خواهد رسيد؟

زگيتی كه خواهد شدن ناپديد؟

كه را تاج اقبال بر سر نهند؟

كه را رخت از خانه بر در نهند؟

(حكيم نظامی گنجوي)

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی