الپــــر-
ميگه ميدونی اين نواب صفوی مقتدای سياسی و الگوی آرمانی فلانی
بوده؟ پس چرا عليهاش بد مينويسي؟
در مورد ايشون كه هيچ، در مورد ديگران هم اين حرف آخه مطرح
ميشه؛ بيا پايين تا مرتضوی و بقيه. آدم اگه بخواد ننويسه كه
نميشه. بنويسه هم ميگن خط قرمز، حوزه منوعه، پا رو دم فلانی يا
فلانيها نذارين...
ياد يه حرف بامزه از جناب عمران صلاحی ميافتم. فكر كنم ميگفت
در زمان سعيد امامی توی يك بازجويی بهش همين رو ميگن: تو چرا
خط قرمز رو ميشكنی و وارد حوزه ممنوعه ميشي؟ بعد، جناب بازجو
بهش ميگه: تو پا رو دم ما و فلانی و فلانی نذار، غير از اينا
هرچی ميخوای بنويس.
عمران صلاحی هم - حاضر جواب! - جواب ميده: شما محدوده دمتون رو
مشخص كنيد و اصلا دمتون رو تعريف كنيد، من قول ميدم پا روی اون
نذارم! اين كه نميشه شما هيچی نگيد، بعد تا ما پامون رو جايی
ميگذاريم بگيد آخ دمم!!
حالا بدبختی روزنامهنگارها و وبلاگنويسهای امروز، ازجمله
اين هم هست كه محدوده خط قرمزها اصلا مشخص نيست. يا آدم بايد
همهجا رو قرمز ببينه و هی ترمز كنه، تا جايی كه ماشينهای پشت
سری مرتب بوق بزنن. يا اينكه مجبوره بزنه به رگ بيخيالی، كه
اين هم خودش دو جناح داره! ميشه بيخيال موضوع بشيم، يا
بيخيال جون خودمون!!
البته از شوخی گذشته، من مدعيام ميشه آدم زيرآبی هم بره؛ يعنی
هم ديده نشه و هم بالا بياد!! |