ابطحی ـ واقعاً فضای فرهنگی نمايشگاه كتاب و مطبوعات خيلی
دلنشين است. من اين فضای مسالمتآميز فرهنگی كه همه در آن
هستند را خيلی دوست دارم. هر وقت كه سر بزنم برايتان
مينويسيم.
ديروز من در سالن روزنامهها بودم. يك ساعتی روزنامهی اقبال
دعوت كرده بود، پرسش و پاسخ ميكردم! اين كه پرسش و پاسخ را
فعل ميكردم، نوشتم چون هم من از آنها سؤال ميكردم هم آنها
از من، و نيز هم آن ها جواب می دادند هم من. از همه چيز
ميپرسيدند. جواب دادن از 8 سال كارنامهی آقای خاتمی، برای من
كه نه سخن گويم و نه مسؤل اين كار، هم خيلی شيرين بود و هم
خيلی سخت. شيرين بود چون نشانهی وفاداری بود و سخت بود چون
باز هم با ضبطهای روشن علنی و غير علنی نميشد خيلی چيزها را
گفت. يكی به شوخی ميگفت كه در وبلاگ صريحتر حرف ميزنی، گفتم
آن جا در تنهايی مينويسم يادم ميرود كه بايد بترسم! در مورد
بحث خوزستان هم زياد پرسيدند. دو سه بار مفصل توضيح دادم كه به
چه دلايلی جعلی است. فضا خيلی صميمی بود. يك سری روزنامه هم
منتشر ميشوند كه من نديده بودم. در هر غرفهای كه كمی
مينشستيم و لطف اهالی مطبوعات هم كه فراوان، باز سؤال و جواب
های مردم و بحث سياسی به خصوص در مورد انتخابات بود. اساساًُ
امسال به خاطر نزديكی ايام انتخابات فضای نمايشگاه در غرفه
مطبوعات خيلی سياسيتر از سالهای قبل بود. انصافاً هم همه
خيلی منطقی حرف ميزدند. چندين خبرگزاری هم غرفه داشتند. اول
از همه از غرفه خبرگزاری سينا ديدن كردم جوانان پرشور و نشاطی
كه اخبار جوانان را منتشر ميكنند. خبرگزاری مهر، فارس، موج،
ايپنا، ايكنا، ايتنا، ايلنا، آنا، پانا و شبستان و چند تای
ديگر. البته ايرنا و ايسنا هم كه از قديم بودهاند. تعدد
خبرگزاريها باعث رقابت در خبر رسانی هستند و اين رقابت به
فراوان شدن خبر كه يك ضرورت است كمك شايانی ميكند. متأسفانه
امسال به روزنامهها يی كه بنا به مادهی مربوط به اشرار تعطيل
شده بودند غرفه نداشتند، جايشان خالی بود.
در آخر سالن كه نای حرف زدن نداشتم با توجه به حجيم بودنم بعد
از نزديك به 4 ساعت ايستادن كمرم حسابی درد گرفته بود، به
غرفهی قشنگ روزنامهی شرق رسيدم. آقای ليلاز در حال پاسخ گفتن
به سؤالات بود و اجتماع فراوان بازديد كنندگان. تا من را ديد
در يك توطئهی حساب شده مرا به داخل غرفه دعوت كرد و خودش
حسابی به استراحت پرداخت و نيم ساعتی من به پاسخگويی و حرف زدن
مشغول شدم.
موبايلهای دوربيندار هم كه ماشاءالله فراوان بود و همه
ميخواستند عكس بگيرند. من هم كه خود پايهگزار اين سنت حسنه
بودم مجبور بودم كه در گوشی تلفن همهی آن عزيزان جای بگيرم و
با همه عكس بگيريم.
در ميان غرفهها، كيهان و ايران فضای وسيعی داشتند. جامجم هم
خيلی قشنگ صحنهآرايی كرده بود. همشهری هم با ابتكار بود و
نمايش فناوريهای جديد بود البته شايد به دليل آن كه دولتی
بودند و مشكل پرداخت نداشتند. در ميان همه ايران سپيد كه تنها
روزنامهای است كه برای روشندلان با حروف مخصوص آنها انتشار
مييابد و جوان نابينائی در آن نشسته بود خيلی منظرهی زيبا و
اميد آفرينی داشت. جا دارد يك روز جداگانه دربارهی آن بنويسم. |