ايران

پيك

                         
 

نمايشگاه كتاب و مطبوعات

يك جهان "سياست"- يك دنيا "درد دل"

                                                                                محمد علی ابطحي

 
 

ابطحی ـ واقعاً فضای فرهنگی نمايشگاه كتاب و مطبوعات خيلی دل­نشين است. من اين فضای مسالمت­آميز فرهنگی كه همه در آن هستند را خيلی دوست دارم. هر وقت كه سر بزنم برايتان مي­نويسيم.

ديروز من در سالن روزنامه­ها بودم. يك ساعتی روزنامه­ی اقبال دعوت كرده بود، پرسش و پاسخ مي­كردم! اين كه پرسش و پاسخ را فعل مي­كردم، نوشتم چون هم من از آن­ها سؤال مي­كردم هم آن­ها از من، و نيز هم آن ها جواب می دادند هم من. از همه چيز مي­پرسيدند. جواب دادن از 8 سال كارنامه­ی آقای خاتمی، برای من كه نه سخن گويم و نه مسؤل اين كار، هم خيلی شيرين بود و هم خيلی سخت. شيرين بود چون نشانه­ی وفاداری بود و سخت بود چون باز هم با ضبط­های روشن علنی و غير علنی نمي­شد خيلی چيزها را گفت. يكی به شوخی مي­گفت كه در وبلاگ صريح­تر حرف مي­زنی، گفتم آن جا در تنهايی مي­نويسم يادم مي­رود كه بايد بترسم! در مورد بحث خوزستان هم زياد پرسيدند. دو سه بار مفصل توضيح دادم كه به چه دلايلی جعلی است. فضا خيلی صميمی بود. يك سری روزنامه هم منتشر مي­شوند كه من نديده بودم. در هر غرفه­ای كه كمی مي­نشستيم و لطف اهالی مطبوعات هم كه فراوان، باز سؤال و جواب های مردم و بحث سياسی به خصوص در مورد انتخابات بود. اساساًُ امسال به خاطر نزديكی ايام انتخابات فضای نمايشگاه در غرفه مطبوعات خيلی سياسي­تر از سال­های قبل بود. انصافاً هم همه خيلی منطقی حرف مي­زدند. چندين خبرگزاری هم غرفه داشتند. اول از همه از غرفه خبرگزاری سينا ديدن كردم جوانان پرشور و نشاطی كه اخبار جوانان را منتشر مي­كنند. خبرگزاری مهر، فارس، موج، ايپنا، ايكنا، ايتنا، ايلنا، آنا، پانا و شبستان و چند تای ديگر. البته ايرنا و ايسنا هم كه از قديم بوده­اند. تعدد خبرگزاري­ها باعث رقابت در خبر رسانی هستند و اين رقابت به فراوان شدن خبر  كه يك ضرورت است كمك شايانی مي­كند. متأسفانه امسال به روزنامه­ها يی كه بنا به ماده­ی مربوط به اشرار تعطيل شده بودند غرفه نداشتند، جايشان خالی بود.

در آخر سالن كه نای حرف زدن نداشتم با توجه به حجيم بودنم بعد از نزديك به 4 ساعت ايستادن كمرم حسابی درد گرفته بود، به غرفه­ی قشنگ روزنامه­ی شرق رسيدم. آقای ليلاز در حال پاسخ گفتن به سؤالات بود و اجتماع فراوان بازديد كنندگان. تا من را ديد در يك توطئه­ی حساب شده مرا به داخل غرفه دعوت كرد و خودش حسابی به استراحت پرداخت و نيم ساعتی من به پاسخگويی و حرف زدن مشغول شدم.

موبايل­های دوربين­دار هم كه ماشاءالله فراوان بود و همه مي­خواستند عكس بگيرند. من هم كه خود پايه­گزار اين سنت حسنه بودم مجبور بودم كه در گوشی تلفن همه­ی آن عزيزان جای بگيرم و با همه عكس بگيريم.

در ميان غرفه­ها، كيهان و ايران فضای وسيعی داشتند. جام­جم هم خيلی قشنگ صحنه­آرايی كرده بود. همشهری هم با ابتكار بود و نمايش فناوري­های جديد بود البته شايد به دليل آن كه دولتی بودند و مشكل پرداخت نداشتند. در ميان همه ايران سپيد كه تنها روزنامه­ای است كه برای روشندلان با حروف مخصوص آن­ها انتشار مي­يابد و جوان نابينائی در آن نشسته بود خيلی منظره­ی زيبا و اميد آفرينی داشت. جا دارد يك روز جداگانه درباره­ی آن بنويسم.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی