اقبال ـ يك ماه پس از آنكه يكی از مسؤولان حزب مؤتلفه اسلامی
از اصلاحطلبان خواست يا شعار «ايران برای همه ايرانيان» را
ترك كنند يا از اسلام دست بكشند (شرق، 22/9)، نايب رئيس محترم
مجلس هفتم با همان ادبيات پيش از دوم خرداد و در تقابل با شعار
«ايران برای همه ايرانيان»، شهروندان را به «خودی و غيرخودي»
تقسيم كرد و گفت: «فعالان سياسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی
كه چهار اصل اسلام، نظام جمهوری اسلامی ايران، خط امام و
محوريت ولايت فقيه را قبول داشته باشند، جزو نيروهای خودی
هستند» (باهنر، كيهان،20/10/83). سپس يكی از راه يافتگان به
مجلس ادعا كرد:
«ايران برای همه ايرانيان در راستای تنزل بخشيدن به حيات
دلسوزان نظام و ارتقای مقام و موقعيت دشمنان سرسخت نظام بود و
اين اقدامات بود كه آنان [اصلاحطلبان] را با بياقبالی مردم
مواجه كرد» (آقای كوچك زاده، رسالت، 4/11/83). در نهايت نوبت
به آقای مصباح يزدی رسيد كه اعلام كند: «امروز بايد كسی را
انتخاب كنيم كه پشتيبان اسلام باشد. نبايد فريب شعارهای
انحرافی را بخوريم. با شعار «ايران برای همه
ايرانيان»ميخواستند به حزب بهائيت رسميت بدهند. آمريكا دستور
داده بود كه اينها بايد رسمی شوند. برای اين منظور بايد شعاری
بدهند كه اينها بتوانند جايی پيدا كنند. هنوز هم اين راه ادامه
دارد» (پرتو، 7/11/83).
در نقد ادعاها و اتهامات فوق توجه خوانندگان محترم را به نكات
زير جلب ميكند:
يكم
1- حملات اخير اقتدارگراها به شعار مذكور علاوه بر اينكه
نارضايتی آنان را از «ايران برای همه ايرانيان» نشان ميدهد،
ثابت ميكند كه اين شعار به دليل شفافيت و صراحتش برخلاف
بسياری از شعارهای ديگر اصلاحطلبان كه انتزاعی و كلی است و در
نتيجه ميتواند توسط همه احزاب و جناحها مطرح شود (مانند
فردايی بهتر، گفتوگو، توسعه همهجانبه و حتی خود واژه
اصلاحات) مصادرهپذير نيست. به همين دليل آن را «ضداسلامي»
ميخوانند. «ايران برای همه ايرانيان» پادزهر گفتمان
اقتدارگرايی و مخالف «خودي-غيرخودي» و «درجه بندي» كردن
شهروندان است. با وجود اين روشن نيست چه ضرورتی اقتدارگراها را
مجبور كرده است، حملات خود را به اين شعار قبل از انتخابات
رياست جمهوری سال 84 آغاز و رسماً از «ايران برای
15 درصد
ايرانيان» حمايت كنند.
2- ادعای راه يافته سابقالذكر مبنی بر اينكه «مردم ديگر به
دوم خرداد اعتماد ندارند» (رسالت،4/11) كذب تبليغات رسمی
اقتدارگراها را ثابت ميكند كه رأی دهندگان به آقای خاتمی و
نمايندگان مجلس ششم را شهروندان غيرمؤمن و منحرف ميخوانند.
اما نكته انحرافی و در عين حال مهم آن است كه علت عدم اقبال
مردم به اصلاحطلبان را طرح شعارهايی مانند «ايران برای همه
ايرانيان» ميخوانند، كه اگر آنها را كنار ميگذاشتند، همچنان
از حمايت اوليه و استقبال وسيع شهروندان بهرهمند ميماندند!؟
طبق تحليل فوق، اقتدارگراها بايد از پشتيبانی و آرای اكثريت
مطلق شهروندان بهرهمند باشند زيرا از ابتدا با «ايران برای
همه ايرانيان» مخالف بودند.
3- درصد قابل توجهی از شهروندانی كه در انتخابات سالهای 76
و80 به آقای خاتمی رأی دادند، اكنون تحقق اصلاحات را از درون
ناممكن ميدانند. به همين دليل از همه نااميد شدهاند. به نظر
آنان اصلاحطلبان نتوانستند و نميتوانند شعارهای خود را، از
جمله در زمينه «ايران برای همه ايرانيان» عملی كنند. بر همين
اساس، آن دسته از شهروندانی كه از دوم خرداديها نااميد
شدهاند، به اقتدارگراها رو نياوردهاند كه آنان صحيح بودن
شعارها و روشهای خود و غلط بودن شعارها و راهبردهای آقای
خاتمی را نتيجه بگيرند.
دوم
از آقای مصباح يزدی كه طرح «ايران برای همه ايرانيان» را به
خواست آمريكا و برای به رسميت شناختن «حزب بهائيت» ارزيابی
ميكند، ميپرسم فرض كنيم نيت اصلاحطلبان همان باشد كه ايشان
ادعا ميكند. با وجود اين:
الف- چرا وی از شعار «همه با هم» و «ميزان رأی ملت است» حمايت
نميكند؟ آيا به نظر آقای مصباح، رهبر فقيد انقلاب نميبايست
به جای «همه با هم» شعارهايی از قبيل «همه مسلمانان با هم» يا
«همه شيعيان با هم» يا «همه مؤمنان با هم» را مطرح ميكرد تا
حزب بهائيت از «همه با هم» سوءاستفاده نكند؟!
ب- چرا آقای مصباح كشف بزرگ خود را كه هر وقت بر حقوق «همه
ايرانيان» تكيه ميشود، وی رد پای آمريكا، چمدانهای دلار و
حزب بهائيت را در آن ميبيند، در دهه اول انقلاب و حيات امام
متوجه نشده بود؟
ج- چرا استاد از چند حزب و نشريه و تشكل بهائی نام نميبرد كه
در عصر دوم خرداد رسميت يافتهاند؟
د- آيا ايشان ميتواند اعلان كند كدام يك از روزنامههايی كه
توقيف شدند، فرهيختگان، فعالان سياسی، دانشجويی و اخيراً
اينترنتی كه بازداشت شدند، داوطلبانی كه رد صلاحيت شدند و...
بهايی بودند؟ آيا بسياری از آنان در زمان غربت امام، از ايشان
و آرمانش دفاع نكردند، همان هنگام كه آقای مصباح به امور
مهمتری مشغول بود؟
ه- آيا حملات استاد به دموكراسی، حقوق بشر و انتخابات آزاد به
علت آن است كه بهاييها از اين شعارها سوءاستفاده ميكنند؟ در
اين صورت، چرا ايشان خواهان برگزاری انتخابات آزاد در
افغانستان و عراق بود و از شعار هر عراقی يك رأی دفاع ميكرد؟
و- فرض كنيم مخالفت آقای مصباح با شعار مزبور سوءاستفاده حزب
بهائيت از آن است. در اين صورت چرا استاد شعار «ايران برای
ايرانيان منهای بهائيان» را سر نميدهد تا همگان متوجه شوند
دغدغه ايشان سوءاستفاده حزب بهائيت از اين شعار است نه توجيه
نقض حقوق 85 درصد شهروندان و دفاع از شعار «ايران برای 15 درصد
ايرانيان»؟
سوم
ادعای نايب رئيس محترم مجلس نيز واجد ابهامات زيادی است به
ويژه كه وی «فعالان اقتصادی خودي» را تعريف و مشخص نكرده است
تا تفاوت آنان با «فعالان اقتصادی غيرخودي» روشن شود. به علاوه
معلوم نيست كه آيا «فعالان اجتماعی غيرخودي» حق تشكيل
NGO
و داشتن تريبون و بهرهمندی از خدمات دولتی را دارند يا خير؟ و
آيا «فعالان فرهنگی غيرخودي» فاقد يا واجد حق ساختن فيلم و
اجرای نمايش هستند؟ افزون بر اين بسيار بجاست
آقای باهنر
توضيح دهد چرا اقتدارگراها بر برخی اصول قانون اساسی تأكيد
ميكنند و برخی را مسكوت ميگذارند؟ چنانچه تأكيد بر چند مؤلفه
قانون اساسی لازم باشد كه ذكر جداگانه آنها ضرور است، چرا از
«خواست، اراده و رأی مردم» كه صاحب اصلی كشورند و نيز از ضرورت
التزام همه جريانهای سياسی به خود قانون اساسی كه ميثاق ملی
حكومت با ملت است و سرانجام از فصل سوم قانون اساسی در دفاع از
حقوق شهروندان و فصل پنجم آن در لزوم حق حاكميت ملی و انتخابات
آزاد نام نميبرد؟ گذشته از موارد فوق، وی بايد پاسخ دهد بر
اساس مؤلفههای چهارگانه فوق، آيا جناح راست كه منتقد بسياری
از ديدگاهها و مواضع رهبر فقيد انقلاب بود، «غيرخودي» محسوب
نميشود؟ اگر ايشان به اين داوری اعتراض دارد، آيا برای
ديگران، از جمله اصلاحطلبان در شرايط كنونی چنين حقی قائل
است؟
به نظر ميرسد دليل تأكيد بر «نيروهای خودي» آن است كه بتوانند
«غيرخوديها» يعنی شهروندان مخالف محافظهكاران يا منتقد وضع
موجود را از حقوق مدنی (آزادی انديشه و بيان و مطبوعات و
احزاب) و سياسی (حق انتخاب شدن) خود محروم كنند. حال آنكه ملت
ايران هرگز پذيرای چنين انديشههايی نيست.
چهارم
1- پيش از برگزاری انتخابات عراق دفتر آيتالله سيستانی با
صدور اطلاعيهای اعلام كرد: «دين رسمی حكومت عراق اسلام است و
تصويب هر قانونی كه با اصول دين اسلام مخالف باشد، مجاز
نيست.... بايد در قانون اساسی دائمی، حقوق همه ملت عراق بدون
توجه به دين، مذهب و قوميت آنان برابر باشد.»( شرق، 3/11/83)
اطلاعيه مذكور حقانيت «ايران برای همه ايرانيان» را ثابت كرد و
نشان داد اصلاحطلبان در تداوم شعار «همه با هم» پيش از پيروزی
انقلاب و «ميزان رأی ملت است» پس از تأسيس جمهوری اسلامی حركت
كردهاند. به نظر آنان «درجهبندی كردن شهروندان»، طرح «جمهور
ناب» (اقليت 15 درصدي) در برابر «جمهور عام» (همه مردم) و «رأی
مقدس» در مقابل «رأی عادي» انحراف از اهداف اوليه انقلاب است و
پيروان آن بايد از اين بدعت دست بردارند يا جدايی خود را از
انديشه رهبر فقيد انقلاب و شعارهای مردم و قانون اساسی اعلام
كنند.
2- در سفر انتخاباتی ارديبهشت ماه سال 80 به سنندج، يك دختر
دانش آموز خطابهای در دفاع از نامزد مورد حمايت اصلاحطلبان
خواند و گفت: «خاتمی به ما آموخت كه يك مساوی يك است.» سپس
منظورش را چنين شرح داد: با اينكه من «دختر»، «كرد» و «سني»
هستم، اما پس از دوم خرداد ديگر احساس نميكنم كه به اين دلايل
از حقوق كمتری نسبت به ديگر شهروندان ايران زمين (مرد شيعه
غيركرد) برخوردارم.
با درود به او كه چه نيكو پيام خاتمی و دوم خرداد را درك كرد و
با تأكيد بر اينكه جوهره «ايران برای همه ايرانيان» چيزی جز
اثبات معادله «يك مساوی يك» نيست، از محافظهكاران، از جمله
آقای مصباح ميپرسم آيا ايشان با شعار جمهوری اسلامی (هر عراقی
يك راي) كه همان «عراق برای همه عراقيها» و «يك مساوی يك»
است، موافقاند يا تصور ميكنند
مرجعيت شيعه در عراق
نيز فريب آمريكا را خورده است كه
15
را مساوی
100
نميداند؟ |