احمد شيرزاد-
حوالی سالهای 52 به بعد بروبچههای دانشگاه صنعتی شريف
(آريامهر آن دوران) با چهره دانشجويی خاص آشنا بودند. تعداد
دانشجويان آن زمان مثل حالا خيلی زياد نبود و كم و بيش خيلی از
دانشجويان يكديگر را ميشناختند. جوانك لاغر اندامی كه يك كت
بلند بر تن داشت و موهای بورش تا روی شانهها ميرسيد جزو
چهرههايی بود كه به خاطر ميماند. ريشهای بلندش نيز با موها
مسابقه گذاشته بودند. رياضی ميخواند. درسش به ظاهر بد نبود.
كاری به كار دانشجويان سياسی نداشت و در هيچ فعاليت دانشجويی
شركت نميكرد. با اعتصابات نيز همراهی نمی كرد و در دنيای خودش
سير ميكرد.
آن زمان جو عمومی دانشجويان نسبت به اين قبيل افراد بسيار حساس
بود و آنها را «اعتصابشكن» ميخواند. تربيتمذهبی در
خانوادهای روحانی طبيعتاً رفتار و منش خاصی در او ايجاد كرده
كه ميان او و سايرين فاصله ميانداخت. گاهی به شوخی او را
ارشميدس ميخواندند. بعداً به تدريج با مجموعهای از دانشجويان
اهل فلسفه جفت و جور شد، با مرحوم مطهری ارتباط پيدا كرد و
بالاخره داماد او شد. ارتباطات خاص خانوادگی طبيعتاً زمينه رشد
ويژهای برای او ايجاد كرد. دانشجويان آن دوران دانشگاه شريف
هرگز به مخيلهشان خطور نميكرد كه دانشجوی سياستگريز و
فلسفهگرايی كه در كمتر عرصه مبارزهای با رژيم ديده ميشد،
روزی كانديدای رياستجمهوری نظام برآمده از انقلاب شود. در
رشته فلسفه و در دانشگاهی ديگر دكتری گرفت. سالها نيز عضو يك
نهاد نظامي(سپاه پاسداران) بود. بدون طی كردن مراحل اجرايی و
مديريتی در يك فرازونشيب سياسی پس از كنارهگيری سيدمحمد
خاتمی از پست وزارت ارشاد به ناگاه ستاره اقبالش طلوع كرد و
وزير ارشاد اسلامی شد. حمايت بيدريغ محافل قدرت به او امكان
انجام كارهايی را ميداد كه ديگران برايشان دشوار بود. شاه
بيت اقداماتش در آن سمت آزادسازی ويدئو بود. ويدئو زخم چركين
فرنگی دهه 60 بود. نظام سالها درگير مبارزه نسنجيدهای با اين
ابزار صوتي- تصويری بود. چقدر از آبروی جمهوری اسلامی و
امكانات كشور مصرف شد تا مبادا كسی در پستوی خانهاش فيلم
ويدئويی تماشا كند، خدا ميداند.
زمان برای تسليم آماده شده بود و بالاخره در جايی بايد پرونده
اين اقدامات بيثمر بسته ميشد. بخشی از تلاش سيدمحمد خاتمی در
وزارت ارشاد، در برابر جريان فرهنگی كنترلگرايانهای كه امثال
آقای جنتی چهره شاخص آن بودند معطوف به تبيين اين گزاره ساده
برای حكومتگران بود كه شما نه ميتوانيد و نه حق داريد متعرض
رفتار انسانها در كنج خانهشان باشيد و فيالمثل منزل آنها را
بگرديد كه مبادا دستگاه ويدئو داشته باشند.
اما تسليم به واقعيت بايد طوری انجام ميشد كه ابهت جناح راست
حفظ شود. مقدر كردند كه تا خاتمی هست قدمی برداشته نشود اما با
رفتن او چهرهای «مورد اعتماد» با ظاهری «خوشسخن» و «امروزی
نما» كه «واقعيتهای فرهنگی را با حفظ ارزشها درك ميكند»
بيايد و قهرمانانه به مثابه «عنصری عاقل» و «قدرتمند» مشكل
ويدئو را حل كند، مشكلی كه سرتاپايش را خودشان آفريدند و
نگذاشتند آنها كه به واقع برای رفع آن دغدغه داشتند آن را حل
كنند. بدينسان ستاره اقبال سردار جويای نامی كه با طرز تكلم
فيلسوفان نيز آشنايی داشت بالا و بالاتر آمد و سرانجام دوران
دهساله تسلط بر صداوسيما فرا رسيد، دورانی كه هر مديری نظير
آن را فقط بايد در خواب ببيند.
دورانی كه درآن «هر نوع ارادت، موجود» و «هرنوع مانع، مفقود»
بود! همه چيز دست به دست هم داده بود تا مدير بلند پرواز، خود
را نماد و نشانه بارز عرضه مديريت بداند. بودجه كمنظير، حمايت
بيبديل، هماهنگی با گروههای قدرتمندی كه خدا نكند با كسی چپ
بيفتند، تكيه بر دستگاهی كه هيچ رقيبی ندارد (جز چهار روزنامه
آسيبپذير كه هر از چند گاهی دودمانش برباد ميرود) و مخاطبان
چند ده ميليونی را در سراسر كشور تحت نفوذ قرار ميدهد و خلاصه
حكم راندن بر جزيرهای كه درآن هيچ مزاحمی يافت نميشود، همه
و همه او و پشتيبانان او را بر اين باور رساند كه مشكل ديگران
در بيعرضگی است و ما خدای عرضهايم!
و اينگونه است كه جوانك محجوب دهه پنجاه كه صورت كوچكش زير
انبوه موها و ريشهای بور و عينك درشت قاب مستطيلی پنهان بود،
به يمن پشتيبانی قدرتسازان يك جناح، در جمع مستمعيناش در
لاهيجان بگويد(1): «به جای دعواهای سياسی بايد توان اقتصادی و
فناوری كشور را بالا ببريم.» و در مورد قتلهای زنجيرهای نيز
افاضه كند كه: «اين اتفاق معلول دولت ضعيف است». و بدينسان
است كه هم او در جلسه پرسش و پاسخ دانشجويان گيلانی در پاسخ به
اينكه «اگر شما با موانع دوران آقای خاتمی روبهرو بوديد چه
ميكرديد؟» ميگويد: «رئيسجمهور شخص دوم كشور است و بايد جلوی
موانع را بگيرد و قوی عمل كند و اگر كسی با عرضه و با شجاعت
عمل كند، كسی جلودار نيست.»
راستی وقتی تمام قدرتهای مرئی و نامرئی پشتسر آدم باشد، چقدر
احساس قدرت به انسان دست ميدهد. درچنين شرايطی واقعاً نياز
نيست كه او نفر دوم كشور هم باشد. مهم آن است كه نفرات واقعی
قدرتمند از آدم حمايت كنند. مابقی مشكل را ميشود با اعجاز
تبليغات صدا و سيمايی حل كرد. شما بوديد، راست راستی احساس
قدرت نميكرديد؟
(اقبال) |