خاطره نگاری مطبوعاتی عمری بیش از تاریخ روزنامه نگاری در
ایران دارد. میرزا محمد "صالح شیرازی کازرانی" بنیادگذار
مطبوعات ایران که در زمره دومین گروه محصلان اعزامی به خارج در
سال 1230 ق راهی انگلستان شد گزارش سفر خود را نوشت. وی در این
سفرنامه، که آن را در جائی " روزنامچه" و در جای دیگر "مزخرف
نامچه" نام نهاده، خاطرات سفر خود را به رشته تحریر در آورده
است. در لابه لای این سفرنامه، خاطرههای میرزا صالح از
"کاغذاخبار ممالک" آموزش روزنامه نگاری و چاپ را میتواند
خواند. روزنامه نگاران پس از او نیز در عهد قاچار خاطرات خود
را نوشته اند که روزنامه خاطرات اعتماد السلطنته مشهورترینشان
است.(کتاب تازه انتشار "خاطرات مطبوعاتی" فرید قاسمی)
نمونههائی از خاطرات مطبوعاتی را به نقل از تحقیق "فرید
قاسمی" میخوانید. ما سعی میکنیم از این نمونه، در شمارههای
آینده پیک هفته نیز بیآوریم
1- میگویند ساعد(نخست وزیر آذربایجانی دوران شاه، که هم
میگویند کُودن بود و هم میگویند با زیرکی لودگی میکرد تا
کارش را در تضاد همیشگی دربار و نخست وزیری پیش ببرد) زمانی در
اروپا با عباس مسعودی( مدیر روزنامه اطلاعات که حالا حجت
الاسلام دعائی آن را اداره میکند) ملاقات کرد و با خوشحالی به
او گفت: معلوم میشود روزنامه اطلاعات خیلی ترقی کرده و شعبات
زیادی درست کرده است.
عباس مسعودی میپرسد: شما از کجا به این امر پی بردید؟
ساعد جواب میدهد: آخر به هر اداره و وزارتخانه و موسسه و هتل
که رفتم دیدم یک تابلوی "اطلاعات" جلوی در ورودی نصب کرده اند.
2- منصور تاراجی سردبیر دوران انقلاب روزنامه اطلاعات: یک بار
رفتم جاده ساوه. حوالی رباط کریم. دیدم که از یک کوره دود غلیظ
و سیاهی بیرون میآید. وقتی برگشتم سریع عکاس روزنامه را
فرستادم آنجا تا عکس بگیرد. آن عکس را گذاشتم صفحه اول اطلاعات
و تیتر زدم "اختناق در ایران" و با این کار حرفم را زدم. روز
بعد وزارت اطلاعات مرا خواست. گفتند: این چیه؟ گفتم این دود
است که دارد مردم را خفه میکند. من هم میگویم باید با این
دودها باید مبارزه کرد! (خاطرات)
3- فرخی یزدی- در دوره رضا شاه که در زندان بودم یک روز
زندانی تازه ای آوردند. آن زندانی فرخی یزدی مدیر روزنامه
توفان بود. به جرم سیاسی او را نیآورده بودند بلکه به بهانه
عدم پرداخت مالاجاره خانه اش بود، اما او را به کریدور سیاسی
آوردند و در آنجا مثل سایر زندانیان سیاسی آزادی مختصری داشت.
یک روز فرخی قصیده ای ساخت که باعث مرگش شد. زیرا در کریدورش
محبوسی بود بنام قاسم مهاجر که به جرم جاسوسی زندانی بود. این
زندانی جاسوس محبس هم بود و اتفاقاتی که در کریدور میافتاد به
مدیر زندان گزارش میداد. فرخی خیلیبیاحتیاط بود. غزلی را که
ساخت آن را روی کاغذ نوشت و کاغذ به دست قاسم مهاجر افتاد و آن
را به مدیر زندان داد. بعدا شد آنچه نباید بشود.( خاطرات وحید)
4- ایران دوستی فرامرزی (مدیر و اولین سردبیر روزنامه کیهان)
ایران تیمورتاش که به مناسبت کشته شدن پدرش در دوره رضا شاه با
دربار به مبارزه برخاسته و روزنامه رستاخیز را منتشر میکرد.
زن خیلی شیک و مدرن وبیحجاب وبیپروائی بود که مورد توجه
بعضی از شخصیتها، از جمله عبدالرحمان فرامرزی نویسنده معروف
بود و گاه نیز همکاران مطبوعاتی سر به سر فرامرزی گذاشته و در
مقالات خود به کنایه مینوشتند" فرامرزی ایران را خیلی دوست
دارد"( خاطرات رحیم زهتاب فر)
5- مهدی بهشتی پور(چند دوره دبیرسندیکای نویسندگان و
خبرنگاران ایران)
یورش بزرگی در فروردین 1342 و
به بهانه کم تیراژی روزنامهها و مجلهها به مطبوعات روی داد.
جهانگیر تفضلی مدیر روزنامه ایران ما وزیر مشاور و معاون
تبلیغات دولت علم به دستور محمد رضا شاه در حدود 75 روزنامه و
مجله، از جمله مجله تهران اکونومیست را به بهانه این که کمتر
از 3 هزار نسخه تیراژ دارند توقیف کرد. تصویب نامه آن در جلسه
25 اسفندی 1341 به تصویب هیات وزیران رسیده بود.
شاید در میان نشریههای توقیف شده تعدادی وابسته به رژیم هم
بودند و بعضی نیز تیراژشان کمتر از3 هزار نسخه بود، اما این کم
تیراژی دلیل توقیف و تعطیل نشریه نمی شد. وانگهی مجله تهران
اکونومیست در آن دوره بیش از 7 هزار نسخه تیراژ داشت و دکتر
باقر شریعت مدیر آن نخستین کسی بود که از سالها قبل اعلام کرده
بود که همه جراید باید تیراژشان را روی هر شماره درج کنند تا
آگهی دهندگان کلاه سرشان نرود.
در دولتهای بعد نیز چندین بار دچار چنین مشکلاتی شدیم و
مدیران را مجبور کردند تا روی جلد و برخی از صفحات داخلی را
تغییر دهند. با چه مشکلاتی آن شمارهها را تجدید چاپ میکردیم.
متاسفانه بسیاری از مشکلات را کسانی در وزارت اطلاعات و
جهانگردی وقت برای مطبوعاتیها بوجود میآوردند که خود زمانی
نویسنده، مترجم، سردبیر و مدیر نشریه بودند و بدتر این که بعضی
از آنها در یکی دو دوره سندیکا عضو هیات مدیره آن هم بودند و
حتی به دبیری و ریاست هیات مدیره هم رسیده بودند!(خاطرات)
6-
غلطهای چاپی- حسین الهامی-
من همیشه از دست غلطهای چاپی در صفحه شعر مجله اطلاعات هفتگی
مینالیدم. یک بار هم یکی از دوستان مرحوم استاد حبیب یغمائی
شاعر و نویسنده و محقق و مدیر مجله ادبی وزین یغما که براثر
بیماری بینائی چشمانش را از دست داده بود بنام حسین شیدا که از
شاگردانش او هم بود به این مناسبت شعری سروده و برای چاپ به من
داد. شعر چاپ شد، اما کلمات و مصرعهای آن جا به جا شده بود.
بطوری که اصلا نمی شد با رمل و اسطرلاب هم معنائی از آن بدست
آورد. پس از انتشار مجله استاد یغمائی تلفن زد و گفت: الهامی
من اگر نابینا هم نشده بودن و این شعری که تو چاپ کرده ای را
یک نفر برایم خوانده بود فیالفور کور میشدم. گفتم استاد عجیب
است که شما پس از 30 سال مجله منتشر کردن هنوز توجه نداشته
باشید که این شعر دچار غلط چاپی شده است.
جواب داد: والله سالهای قبل همین که ما میدیدیم یک جمله یا یک
سطر مطلببیسر و ته و کاملا نا مفهوم در نشریه هست فورا
میفهمیدیم که غلط چاپی رخ داده است. اما حالا از بس دراین چند
ساله شاعران موج نوئی از همین جور چیزها و همین کلماتبیربط
وبیمعنی که با هیچ سریشمی به هم نمی چسبد را سر هم بندی و
چاپ کرده اند دیگر مشکل است آدم تشخیص دهد که طرف شعر موج نوئی
گفته یا شعرش به دست حروفچینبیدقت و حواس پرت به صورت شعر نو
در آمده! ( پژوهشنامه تاریخ مطبوعات ایران)
7-
تحدید مطبوعات- عبدالرحمان فرامرزی- خاطرات
دولت سهیلی چندین مرتبه ما را خواست که برای اصلاح مطبوعات
طرحی بریزیم. روزی من به نخست وزیر وقت گفتم: شما چرا اول به
فکر اصلاح مطبوعات افتاده اید؟ چرا فکری برای اصلاح امور
خودتان نمی کنید؟ چرا عدلیه را اصلاح نمی کنید تا هم مردم از
دست ماموران تامین داشته باشند و هم مامورین از دست مطبوعات و
مطبوعات هم از دست دولت؟
در مقابل این پادشاهیبیتاج و تخت(حکومت) قوه ای وجود داشت و
آن قوه مطبوعات بود. لذا دولت سهیلی با متولیان مجلس سیزدهم
طرحی ریختند که غیر از سه روزنامه و دو مجله بیشتر نباشد و یا
به عکس و طرحی را طوری ریخته بودند که این روزنامه و مجله نیز
دولتی باشد. لایحه به مجلس آمد و با یک رای رد شد.
روز بعد من پیش سهیلی رفته بودم. دراتاق رئیس دفتر نخست وزیر
مرحوم دکتر مهدی ملک زاده نماینده دوره سیزدهم مجلس گفت: به
همکارانتان بگوئید مطبوعات تا لب پرتگاه رفت و با یک رای
برگشت. اگر باز به رویه خود ادامه دهند، این دفعه میرود و بر
نمی گردد."
در جواب گفتم: از نظر من فرقی نمی کند. یا در مملکت دموکراسی
خواهد بود یا نخواهد بود. اگر بود، کسی نمی تواند آزادی
مطبوعات را سلب کند. اگر نبود مجلس نیز آزادی نخواهد داشت.
شما به همکاران خودتان در مجلس نصیحت بفرمائید و بگوئید که
آزادی مجلس بسته به آزادی مطبوعات است و تصور آزادی مجلس بدون
آزادی مطبوعات تصور احمقانه ای است.
همان موقعها یک روزنامه نوشت که سهیلی مصالح مملکت را فدای
عشقبازی میکند و یک قضیه را هم نام برده بود.
این را در همان مجلس جمعی از وکلا میگفتند و قضیه را فضیحت
آمیز جلوه میدادند. گفتم: این قضیه راست است یا دروغ؟
یکی گفت: البته راست است.
گفتم کردنش بدتر است یا گفتنش؟
بعضی وکلا چیزی نگفتند و بعضی گفتند "گفتنش".
گفتم: اختلاف ما با شما همین جاست.
ما معتقدیم که کار بد نباید باشد و شما میگوئید باشد ولی
نباید گفت! |