ما
)تهیه
کنندگان نوارمصاحبههای ملکه تاج الملوک(
چندماه برای ضبط نوارهای مصاحبه دراطراف او بودیم، ازاین
برخورد شگفت زده شدیم. رضا پهلوی
نوه ارشد تاج الملوک از پرداخت چند هزاردلاربرای خاکسپاری مادر
بزرگش امتناع کرد.هریک ازبازماندگان خانواده پهلوی پرداخت
مخارج بیمارستان و کفن و دفن را به دیگری حواله کرد. سرانجام
فرح پهلوی پنج هزاردلارازپاریس
برای غلامرضا پهلوی فرستاد تا صرف مراسم دفن تاج الملوک کند.
غلامرضا پهلوی این پول را به جیب زد و صرف اعتیاد خود کرد!
سرانجام با کمک شهرداری نیویورک
همراه با جنازه عده ای معتاد، ولگرد،بیخانمان و جنازههای
فاقد هویتی که هرروزوشب درگوشه و کنار بندرنیویورک کشف
میگردند، بدون هیچگونه مراسمی درگور
دسته جمعی وبینام و نشان مخصوص این افراد به خاک
سپرده شد.
ما
)
مصاحبه کنندگان با ملکه پهلوی(
ازاین امردچارشگفتی ودرعین حال تاسف عمیق شدیم وتصمیم
گرفتیم برای ادای دین به پیرزنی که درنهایت صداقت بارها
ما را به حضورپذیرفت ودرعین بیماری و کهولت سن وضعف مفرط قوای
جسمی پاسخهای صبورانه ای به سئوالاتمان داد، صحبتهای او را
بدون هرگونه دخل و تصرف و کوچکترین ویراستاری و اصلاح به چاپ
برسانیم. (ملیحه خسروداد- تورج انصاری- محمود علی باتمانقلیج)
انتشار خاطرات تاج الملوک در
شماره 60 با اعتراضات و توضیحات بسیاری همراه بود. آن بخش از
اعتراضها و توضیحات که متکی به استدلال و منطق بود و نه ناسزا
و خط و نشان کشیدن حاوی این نکات بود:
1-
خانم لیلی امیرارجمند با ریاست بر کانون پرورش
فکری خدمات زیادی به جامعه فرهنگی ایران کرد و زندگی خصوصی او
به خودش مربوط بود.
2-
آقای فریدون جوادی، نقش مشاور فرهنگی و سیاسی
را درکنار فرح پهلوی داشت و تاج الملوک بموجب اختلافات شخصی با
مادر فرح و رقابت در نام و شهرت با خود فرح، درباره فریدون
جوادی به گونه ای اظهار نظر کرده که گوئی ایشان دوست شخصی فرح
بوده است.
این چکیده مطالب متعددی است که
در ارتباط با مطلب شماره 60 پیک هفته دریافت داشتهایم و به
همین دلیل نیز توضیح انگیزههای انتشار این بخش از خاطرات تاج
الملوک را حق خوانندگان پیک هفته میدانیم.
1- از جمله عوارض و
گرفتاریهای تاریخی نظام تک نفره و دیکتاتوری فردی، حضور و
ظهور لابیها در حاشیه و متن و حتی راس چنین نظامهائی است.
این لابیها بموجب مناسباتی که با قدرت برقرار میکنند، اموری
را هم پیش میبرند که این امور گاه مفید هم هست. مثل کانون
پرورش فکری کودکان و نوجوانان و نقش خانم ارجمند در آن. خانم
ارجمند صرفا یک لابی برای راه اندازی این کانون بود، والا
کسانی که با این کانون از نزدیک کار کرده اند و بویژه آنها که
نام و نشان شهره ای در ادبیات و هنر ایران دارند میدانند که
دهها شخصیت هنری و ادبی – حتی مدیران برجسته تر از خانم
ارجمند- در همین کانون وجود داشتند که اگر ساختار نظام حکومتی
آنگونه نبود که در زمان شاه بود، آنها در راس این کانون حاصل
ماندگار تر و پربار تری هم از خود به یادگار میگذاشتند. زنده
یاد دهخدا درچمبره همین مناسبات نتوانست بنیادی را که آرزوی آن
را داشت بنا نهد. هر فعالیت مفیدی را به دربار و به شاه و
اطرافیان و یا همسر و اطرافیان او وصل کردن برای پیش بردن کار،
همان فاجعه اختناق و دیکتاتوری است که با سقوط آن نیز همه چیز
برباد میرود. که رفت! بنابراین، زیاد به نقش لابیها در
دربارشاهنشاهی و در سراپرده دیکتاتوری نباید بهاء داد و آن را
تائید کرد، این بسا چنین کانونها و مجامعی در یک سیستم حکومتی
دیگر بسیار پربارتر هم از آب در آید. باید چاره ای اندیشید که
امور برپایه نیازهای جامعه، قوانین و شکل گیری ارگانهای
بنیانگذار پیش برده شود نه براساس مناسبات فرد با کانون قدرت.
اتفاقا امروز نیز به نوع دیگری در جمهوری اسلامی، ما اسیر همین
لابی بازی هستیم، در کنار حاج آقاها، روحانیون و بویژه بیت
رهبری(موسسه کیهان و نقش یکه تاز حسین شریعتمداری بعنوان مثلا
روزنامه نگار و مدیرموسسه را فراموش نکنید)، که سرانجام
نهادهائی که براین پایه درجمهوری اسلامی شک گرفته اند نیز
همان خواهد شد که در نظام گذشته شد. این مذهبی و آن دیگری غیر
مذهبی! درحاشیه همین مناسبات است که کج راههها کشیده میشود.
سالهای آخر جشن هنر شیراز را به یاد آوریم!
2- آنچه که مربوط به خانم فرح
پهلوی میشود، ما هم در طول بارها ورق زدن خاطرات تاج الملوک
کاملا متوجه شدیم که بسیاری از اظهار نظرهای او، بویژه در
دوران حاکمیت مطلقه پسرش محمدرضا پهلوی برخاسته از کینهها و
برخوردها و جاه طلبیهاست و به همین دلیل نیز تا آنجا که
توانستیم این بخشها را پالایش کردیم، اما از خود نخواهیم که
فلان اطلاع را نخوانیم وندانیم، بلکه بدانیم و بدنبال صحیح تر
و دقیق ترش باشیم. مثلا در باره فریدون جوادی که بسیار کم
درباره نقش او در دربار شاهنشاهی میدانیم، همچنان که از دوران
27 ساله گذشته او، در کتاب خاطرات فریده دیبا، مادر فرح پهلوی
نکاتی را میخوانیم، که نشان میدهد ایشان صاحب اطلاعات مهمی در
دربار شاهنشاهی بود و به دربار نیز بسیار راه داشته است. این
که تاج الملوک چگونه مسئله را مطرح میکند، به حساب اختلافات و
رقابتها بگذارید، اما اصل ماجرا را منکر نشویم. مثلا مادر فرح
در آن بخش از خاطرات خود که مربوط به سرانجام خانواده پهلوی و
تقسیم ثروت و یا نقش تک تک آنها در دربار شاهنشاهی میرسد
(صفحات500 تا 510) درباره فریدون جوادی مینویسد:
«از همه صحیح تر، به نظر من
اظهارات فریدون جان(جوادی) است. فریدون که اکنون چشم و چراغ
خانه ی من و دخترم فرح است، از ارتباطات بسیار پنهان عبدالرضا
با دستگاههای جاسوسی در طول سلطنت محمد رضا اخبار و اطلاعات
مستند دارد و میگوید عبدالرضا یک جاسوس کهنه کار مانند
جیمزباند و امثالهم بوده و به برادرش خیانت میکرده است. پس از
انقلاب، دستگاه جاسوسی متبوعش برای او هویت جدید تراشیده و او
را گم و گور کرده است. حالا که اسم عبدالرضا را بردم باید از
حق نگذرم که عبدالرضا روشنفکر خانواده ی پهلوی بود و اگر چه
ارتباطات عاطفی او با برادرش(محمدرضا) قابل تکذیب نیست. اما
عبدالرضا به هیج وجه برادرش (شاه) را قبول نداشت و شاه هم به
عبدالرضا مشکوک بود...»
پایان کار
حال، بازگردیم به فصل پایانی
زندگی تاج الملوک و اتفاقا نقشی که فرح پهلوی علیرغم همه
اختلافاتی که بین آنها بود، در این پایان عبرت آموز ایفاء کرد.
نقل از فصل پایانی کتاب به قلم تهیه کنندگان این خاطرات( ملیحه
خسروداد- تورج انصاری- محمود علی باتمانقلیچ) که تاریخ 18
اگوست 1980 را دارد:
یک توضیح ازمصاحبه کنندگان:
آخرین جلسه دیدار و گفتگوی ما
با ملکه پهلوی- همسراول رضا شاه- خانم تاج الملوک در20 مارس
1979 درنیویورک بود. درحالی که قراربود مجددا در پایان همان
ماه با ایشان ملاقات کرده وگفتگوهای خود را پی بگیریم، مطلع
شدیم که ایشان دربیمارستان مرکزی نیویورک دارفانی را وداع گفته
است.
با درگذشت ملکه پهلوی
)
ملکه مادر(
گفتگوی ما نا تمام و بسیاری ازسئوالاتمانبیجواب ماند.
پس ازدرگذشت ملکه پهلوی
درنظرداشتیم به جهت رعایت احترام خانواده سلطنتی سابق ایران و
بویژه شاهدخت اشرف این نوارها را دراختیارایشان گذاشته و برای
انتشار آنها به صورت کتاب کسب اجازه نمائیم. اما رویداد تاسف
باری ما را از این تصمیم منصرف و وادارکرد تا متن نوارها را
بروی کاغذ پیاده کرده و بمنظورادای دین به یک زن رنج کشیده،
منتشر و به آگاهی ایرانیان درهمه نقاط جهان برسانیم.
ماجرا ازاین قراربود که پس از
در گذشت ملکه مقتدرپهلوی- همسررضا شاه مادرمحمدرضا شاه- زنی که
مقتدرترین نخست وزیران ایران همچون قوام السلطنه به دستان او
بوسه میزدند و بسیاری ازسیاستمداران و رجال طراز اول و امرای
ارتش کشور با اشاره او میآمدند و میرفتند جنازه او که در
بیمارستان مرکزی نیویورک تک و تنها و درنهایت غریبی مرده و
درروز مرگ هیچکس بالای سراو نبود، هفتهها روی زمین ماند و کسی
برای دفن او اقدامی نکرد.
پس از مرگ وی هیچیک
ازبازماندگانش حاضر به پرداخت مخارج بیمارستان و مخارج کفن
ودفن او نشدند و جنازه ملکه قدرتمند
ایران برای نزدیک به دو ماه
درسردخانه بیمارستان بلاتکلیف باقی ماند!
ما
)
تهیه کنندگان نوارمصاحبههای ملکه تاج الملوک(
که برای مدت چندماه جهت ضبط نوارهای مصاحبه دراطراف او بودیم،
ازاین برخورد غیرانسانی با ملکه تاج الملوک شگفت زده شدیم.
بویژه آنکه متوجه شدیم حتی رضا پهلوی
نوه ارشد بانو تاج الملوک که وارث ثروت عظیم چندین میلیارد
دلاری پدرش میباشد از پرداخت چند هزاردلارجهت انجام مراسم
خاکسپاری مادر بزرگش امتناع کرد.
هریک ازبازماندگان خانواده
پهلوی پرداخت مخارج بیمارستان وکفن و دفن را به دیگری حواله
کرد، تا سرانجام فرح پهلوی مبلغ پنج
هزاردلارازپاریس برای غلامرضا پهلوی فرستاد وازاو خواست
تا این پنج هزاردلار را صرف مراسم دفن تاج الملوک کند. اما
متاسفانه غلامرضا پهلوی که آلوده به مواد مخدراست و ازنظر خست
و پول پرستی شهره خاص وعام میباشد پول اهدائی فرح را به جیب
زد و صرف اعتیاد خود نمود!
سرانجام جنازه همسرقدرتمند رضا
شاه و مادرمحمدرضا شاه پهلوی با کمک
شهرداری نیویورک و درضمن خاکسپاری افراد معتاد،
ولگرد،بیخانمان و جنازههای فاقد هویتی که هرروزوشب درگوشه و
کنار بندرنیویورک کشف میگردند بدون هیچگونه مراسمی درگور
دسته جمعی وبینام ونشان مخصوص این افراد به خاک سپرده
شد.
ما
)
مصاحبه کنندگان با ملکه پهلوی(
ازاین امردچارشگفتی ودرعین حال تاسف عمیق شدیم وتصمیم
گرفتیم برای ادای دین به پیرزنی که درنهایت صداقت بارها
ما را به حضورپذیرفت ودرعین بیماری و کهولت سن وضعف مفرط قوای
جسمی پاسخهای صبورانه ای به سئوالاتمان داد صحبتهای او را
بدون هرگونه دخل و تصرف و کوچکترین ویراستاری و اصلاح به چاپ
برسانیم.
درپایان وظیفه خود میدانیم تا
ازآقایان صاحب دیوان، صاحب اختیار و خانم فیروزه رستمی ندیمه
مخصوص ملکه پهلوی که امکان واسباب انجام این مصاحبهها را
فراهم آوردند سپاسگزاری نماییم.
لندن
18 اگوست 1980
ملیحه خسروداد- تورج انصاری-
محمود علی باتمانقلیج
مادر فرح پهلوی نیز در صفحه
506 خاطرات خود همین نکته را اینگونه مینویسد:
«پس ازمرگ « تاج الملوک»
جنازه او روی زمین ماند وهیچ کدام ازبازماندگان خانواده پهلوی
حاضر نشدند مراسمی برای خاکسپاری او برگزار و هزینه کفن و دفن
او را بپردازند. نهایتا فرح که درپاریس زندگی میکرد
5 هزاردلار برای غلامرضا
پهلوی که درامریکا بود فرستاد تا ملکه تاج الملوک را دفن کند.
غلامرضا این 5 هزاردلاررا
به جیب زد وخرج خاکسپاری تاج
الملوک نکرد و جنازه به عنوانبیبضاعت توسط شهرداری نیویورک
به خاک سپرده شد. دکترلاجوردی
که درمراسم خاکسپاری حضور داشته است میگوید تاج الملوک به
عنوانبیخانمان
Home Less
بدون هیچگونه تشریفات و یا کفن و یا تابوت همراه با تعدادی
ازالکلیها ومعتادانی که طی آن هفته درگذشته بودند دریک
گورجمعی به خاک سپرده شد.
موقعی که ملکه مادر در
بیمارستان نیویورک بستری بود بر سر جواهرات او بین شمس و اشرف
از یک سو و غلامرضا از سوی دیگر درگیری و دعوا پیش آمد و معلوم
شد شمس به اندازه 15 میلیون دلار جواهرات ملکه مادر را ربوده
است. اشرف در این میان راه حل را پیشنهاد کرد و قرار شد
جواهرات را به شهرام بدهند تا او بفروشد و پول را بین فرزندان
ملکه مادربه نسبت تقسیم کند.
|