انتخاب و نقل گزیدههای خاطرات تاج الملوک به آخر خط نرسیده
است. هنوز حرف و گفتهای که اطلاع از آن بسیار هم مفید است، در
آن خاطرات بسیار است و باز هم به سراغ آن خواهیم رفت. دراین
فاصله و برای پرهیز از یکسو نگری – که خواه نا خواه در
گفتههای تاج الملوک بسیار است- فالی هم از خاطرات فریده دیبا
مادر فرح پهلوی گرفتیم. خاطرات او کمتر سیاسی و بیشتر گلایهها
و گاه حسادتهای زنانه است، اما بهرحال باری از حقایق را نیز
با خود دارد. ما در نقل این خاطرات نیز سعی خواهیم کرد برخی
اصطلاحات و تعابیر را دور بزنیم تا رنجشی را موجب نشویم.
مجموعه
خاطرات تاج الملوك را تا اينجا كه منتشر كرده ايم نيز در
اينجا مي توانيد دنبال
كنيد.
خاطرات فریده دیبا:
... آشکار است و همه میدانند که من و تاج الملوک هرگز با
یکدیگر کنار نیآمدیم. تاج الملوک بسیار مغرور بود و به
اطرافیان و نزدیکان خود به دیده حفارت مینگریست. از این که
نفوذ کلام زیادی در محمد رضا داشت لذت میبرد و سعی میکرد با
اطوار و حرکات خود به همه اعضای خانواده بفهماند که او
نقش اول را در خانواده پهلوی
دارد. اکنون که او از دنیا رفته است درست نمی دانم بیش از این
در موردش صحبت کنم. فقط باید اضافه کنم که این تاج الملوک بود
که سلطنت پهلوی را به دست آورد. شوهرش این موضع را میدانست و
چون حالا در قید حیات نبود مایل بود همه به خاطر موقعیت
خانواده از او به عنوان همسر رضا شاه سپاسگزار باشند. گاهی
اوقات که عصبانی میشد حتی به محمد رضا میگفت: اگر پدرت نبود
تو حالا هیچکاره بودی!
در چنین فضائی، دختری که در دوران دانشجوئی در پاریس
عضو حزب توده ایران شده و
علیه دولت اعلیحضرت تظاهرات و فعالیت میکرد به نامزدی شاه
ایران در آمد. دختری که تا چند هفته قبل ممنوع الخروج بود و حق
بازگشت به فرانسه را نداشت با هواپیماهای اختصاصی و گذرنامه
سیاسی به پاریس بازگشت تا خرید عروسی خود را انجام دهد. این
امر پوشیده ای نیست و همه میدانند که محمدرضا و فرح بدنبال یک
آشنائی عاشقانه با هم ازدواج نکردند. محمد رضا دنبال زنی با
مشخصات فرح میگشت تا صاحب ولیعهد شود. دخترم هم در آن سن
دارای جاه طلبیهای خاص خود بود و پس از آشنائی با شاه به
علائق قبلی خود پشت پا زد و خواست تا ملکه ایران باشد. یک ضرب
المثل معروف روسی که از برادرم شنیده بودم میگوید:" برای بدست
آوردن چیزهای بزرگ باید چیزهای بزرگتری را از دست داد!"
محمدرضا مثل همه مردان دارای زندگی خصوصی بود و ما این را
میدانستیم. در میان حلقه دوستان خصوصی او قبل از همه
اسدالله علم،
ارنست پرون و
هوشنگ دولو قرار داشت.
پیش از آن، شاه برای رفتن به دفتر کارش هر روز فاصله کاخ سعد
آباد، از میدان تجریش تا کاخ مرمر را با اتومبیل میپیمود و
به نظر من همین امر موجب میشد تا او با تماشای مردم رهگذر و
دیدن مغازهها و محیط شهر تا حدودی وضع موجود کشور را حس کند.
او- پس از ازدواج با فرح- در چهار دیواری کاخ نیآوران زندگی
میکرد و دورا دور آن را هم دیوار بلند کشیده بود. دیگر حتی
مردم عادی را نمی دید و فقط در مراسم و یا میدانهای ورزشی
از دور برای جمعیتی که برایش
ابراز احساسات میکردند دست تکان میداد. از صبح تا شام
درمحاصره دولتمردان و
فرماندهان ارتش و کارگزارانی
قرار گرفت که مرتب به او میگفتند:" همه چیز امن و امان است و
مردم سعادتمند و خوشبخت."
با آن که کاخ دارای اتاقهای متعدد بود، اما محمد رضا که همیشه
از زلزله و بلایای طبیعی در هراس بود، در باریکه ای که
در بین دیوار بتنی کاخ در نظر
گرفته شده بود میخوابید تا در صورت زلزله از خطر مصون بماند!
محمد رضا عاشق فیلمهای وسترن بود. در میان بازیگران سینما به
"فرانک سیناترا" و "آن مارگرت" فوق العاده علاقه داشت و گاهی
میشد که یک فیلم را در طول سال دهها بار تماشا میکرد. بارها
به من میگفت اگر شاه نشده بود ترجیح میداد
هنرپیشه فیلمهای وسترن و یا
یک مزرعه دار بزرگ در امریکا شود. فرانک سیناترا اغلب به
ملاقات محمد رضا میآمد و البته این سفرها نباید منعکس میشد.
یک روز مطلع شدیم که "کارلوپونتی" تهیه کننده معروف ایتالیائی
و سازنده فیلمهای به یادماندنی تاریخ سینما به ایران آمده
است. همه خوشحال شدند. البته نه به خاطر کارلوپونتی.
کارلوپونتی در ایران بدین سبب شهرت داشت که همسر "سوفیا
لورن" ستاره فوق العاده زیبای ایتالیائی بود و همه
میخواستند سوفیا لورن را از نزدیک ملاقات کنند. بخصوص محمد
رضا که کشته مرده سوفیا لورن بود. اما کارلوپونتی تنها آمده
بود و سوفیا لورن هم هرگز دعوت برای مسافرت به ایران را
نپذیرفت.
هایده و مهستی
درمیان دختران و زنانی که در دربار و کاخهای مختلف کار
میکردند و رسما کارمند تشریفات دربار یا اداره کل کاخها
بودند دو خواهر شیرازی تبار هم بودند که بعدها به اسامی
مستعارهایده و مهستی شهرت زیادی در دنیای موسیقی ایران پیدا
کردند. این دو خواهر از دوران نوجوانی در کاخ سعد آباد بزرگ
شده و جزو خدمتکاران خاص ملکه تاج الملوک بودند. هر دو از
اقوام احترام شیرازی بودند که زن بسیار مهربان و زود جوشی بود.
او پس از "زهرا مشهدی" ندیمه مخصوص و مورد علاقه ملکه مادر و
دومین زن مقتدر در دستگاه تاج الملوک به شمار میرفت. ملکه
مادر بسیار تند خو و قوی بنیه و با روحیه مردانه بود. اگر
بگویم ملکه مادر مالک الرقاب کاخ سعد
آباد بود و حتی پسرش محمد رضا هم از او حساب میبرد به
هیچ رو غلو نکرده ام. واقعیت این بود که خود من همیشه سعی
میکردم با او روبه رو نشوم زیرا پیش بینی برخورد او ناممکن
بود. زهرا مشهدی از زمانی که رضاشاه یک قزاق ساده بود ندیمه
تاج الملوک بود و هم سن و سال او بود. رابطه آنها از دو خواهر
بسیار صمیمانه تر بود. این دو دختر نوجوان یعنی سکینه و خدیجه
شیرازی را احترام الملوک در سال 1340 به تهران آورد و درکاخ
برای امور پذیرانی و نظافت و اتاق داری کاخ ملکه مادر تربیت
کرد. شبها در کاخ ملکه مادر بساط شب نشینی و ساز و ضرب برقرار
بود. من گاهی اوقات به حال و روز ملکه مادر و سر زندگی و نشاط
او غبطه میخوردم. غم و غصه برای این زنبیمعنا بود و به پیری
هم اعتقادی نداشت. هر شب یک عده نوازنده از رادیو ایران به کاخ
او میآمدند. دراین اواخر عاشق حرکات ظریف و زنانه
فریدون فرخزاد و رقص و آواز
او شده بود. در همین برنامههای شبانه این دو دختر هم که صدای
گرم و دلنشینی داشتند گاهی اوقات به تشویق احترام الملوک
اشعاری را میخواندند و میرقصیدند. یکی از نوازندگان و
آهنگسازان بنام آن روز رادیو که صدای این دو خواهر را شنید از
ملکه مادر تقاضا کرد اجازه دهد آنها را برای تست صدا ببرد.
ملکه قبول کرد و دخترانی که برای اتاق داری و خدمت در کاخ
تربیت شده بودند خیلی زود به معروف ترین خوانندگان زن درایران
مبدل گردیدند و اسمهایده و مهستی را برای خود برگزیدند. خیلی
به ملکه مادر علاقه داشتند و پس از آن که خوانندگانی معروف
شدند مرتب به قصر میآمدند و ملکه را میبوسیدند. |