خانه عارف قزوینی خراب شد. به همین سادگی و حتی شاید سادهتراز
آن چه تصورش را بکنید و لازم هم نیست که بدانیم چه کسی این کار
را کرده است . شاید اصلاً متوجه نباشیم که گذشته چقدر مهم است
و شاید هیچ کداممان در خود احساس نیاز نکردهایم که شناسنامه
فرهنگی و تاریخی خود را همیشه در جیب بغل داشته باشیم.
آنچه امروز خراب شده، خانه عارف نیست، میل به جاودانگی ماست که
ویران میکنند. عارف از نمادهای آزادیخواهی این شهر که نه،
تمام ایران است، قهرمانی که در برهه زمانی خویش همان کاری را
کرد که قهرمانان جوان این شهر به هنگام جنگ تحمیلی کردند و اگر
تفاوتی هست نه در کلیت آزادیخواهی که در جزئیات است - که آن
هم تحمیل عصر و زمانه است- هر چه باشد .
خانه عارف خراب شد و یکی از نشانههای این شهر در اثبات روح
آزادیخواهی محو و نابود شد. عارف تصنیف میساخت و آوازی خوش
داشت و خلاصه دستی در هنر و اکنون شناسنامه هنر این شهر نیز
قلم خوردگی پیدا کرده است و باز هم مهم نیست که در فرانسه آجر
دیوارها را قاب میگیرند تا تخریب نشود و روزی مدعایی باشد بر
اینکه در پای همین دیوار و در انقلاب فرانسه فلان کس در خون
خود درغلتیده است و نشانی باشد بر روح آزادیخواهی ملت فرانسه
و اینها همه در حالی است که در اینجا هویت دیروز ما و گواهی
اصالت ما را به سرقت میبرند و خانه <عارف> آن را ویران
میکنند و ما باز هم غافلیم چرا که حتی، این <یونسکو> بود که
توقف پروژه برج جهان نمای اصفهان را خواستار شد و لابد باز هم
یکی از همین موبورها باید به ما یاد بدهد که چقدر ضروری است
خانه عارف برپا باشد. من به وضوح نالههای حزین عارف را
میشنوم و میدانم که اگر امروز زنده بود به یقین دیگر
نمیتوانست <گریه> را به مستی بهانه کند.
محیط گریه و اندوه و غصه محنم
کسی که یک نفس آسودگی ندید منم
منم که در وطن خویشتن غریبم وزین
غریب تر که هم از من غریبتر وطنم
چو گشت محرم بیگانه خانه، به در گور
کفن بیار که نامحرم است پیرهنم
نبرد لذت شیرینی سخن عارف
به گوش عبرت نشنید گر کسی سخنم
به غمزه از منبیخانمان خانه بدوش
گرفت هستی و من هر چه داشتم دادم
عارف قزوینی - هفته نامه "تابان" قزوین
(جرم او آن بود که از کسوت روحانیت درآمد و از ارتجاع مذهبی
روی برگرداند. نه فقط روی برگرداند که به رسوائی آن کوشید.
آزادیخواه شد و طشت سالوس و ریا مذهبی را از بام این ملک به
زمین انداخت. )
|