شعرایران در دو دهه اخیر،
نه تنها بحران نداشته، بلکه تدام منطقی شعر دهههای 40 و 50
بوده است. در دورههایی
ارتباط قطع شده، اما کسانی مثل منوچهر آتشی، محمد حقوقی،
محمدعلی سپانلو یا محمد
شمس لنگرودی کار خود را کردهاند.
ممکن است کسی مثل
من کارش را چاپ نکرده باشد، اما این به نشر شعر ربط دارد؛ نه
به خود آن. شعر خوب طی
این سالها بهوجود آمده است. تصور کم بودن شعر خوب از این
ناشی میشود که فقط نسل
جوان، آفریننده شعر به حساب میآیند و یک جریان شعری را که
نسل گذشته باشد،
نادیده میگیریم؛ در صورتیکه تجربههای این نسل در این دو
دهه به کمال رسیده و
بسیاری شعرهای خوب معاصر در همین زمان سروده شده است.
این نسل فکر کرد لزوما از سنت ادبی گذشته
پیروی نکند و بیشتر از نقد ادبی جهانی با نوعی بدفهمی تاثیر
گرفت. برخلاف نسل ما
که بیشتر نگاه برونگرا داشت، نسل بعد از انقلاب و جنگ، بیشتر
به فردیت و
درونگرایی خود نظر داشت، اما آنچه در طول این سالها
غمانگیز است، این است که
صدای منفردی که به درون نگاه میکند، بهدلیل سیطرهی کمیت گم
شده و حالا با
مجموعهای از صداهای فردی مواجهیم که بیشتر به جریان شبیه است؛
تا صدای فردی.
تصور اینکه شاعر خوبی پیدا شود کم است؛ اما جریانهای شعری
پیدا میشود.
برعکس گذشته که نگاه برونگرای
جمعی داشتیم، بهدلیل کم بودن شاعران، عدهای شاخص شدند، اما
حالا نوعی تعارض
بهوجود آمده و صدای فردی متکی به درونگرایی در حجمی از
صداهای فراوان گم شده است.
مخاطب امروز کمتر شعر میخواند؛ نه اینکه شعر بحرانی داشته
باشد.
باید دعوای بین نسلها به
فراموشی سپرده شود. در دهههای 40 و 50 دعوای شعر نو و کهنه
مطرح بود و حالا دعوای
نسل قدیم و جدید.
شعر این دهه اگر خوب ارزیابی شود، بههیچ وجه از شعر دهههای
40 و 50
چیزی کم ندارد، اما آیا منتقدان خوب و فضای فعالی داریم که
آثار را بهدست مخاطبان
برساند یا مخاطبی داریم که حوصله داشته باشد؟
شعرها
از دهه 60 تا 70 چاپ نشدهاند و 10
سال بین شنونده و شاعر فاصله بهوجود آمده
است.
در بسیاری
جلسههای خصوصی، محمد مختاری، منوچهر آتشی، محمدعلی سپانلو،
رضا براهنی، فرخ تمیمی،
م. آزاد و کسان دیگر شعرهای خوبی را میخواندند که اگر بهموقع
منتشر میشد، مورد
بحث قرار میگرفت، و ارتباط فرهنگی از سوی رسانهها درست انجام
میشد، خیلی در
شناساندن شعر موثر بود.
در برخی دورهها، بعضی شعرها بیشتر گل میکند و روی ذوق عمومی
سوار
میشود و مطابق سلیقه آن عصر است، مثل «عبدوی حبط » یا «اسب
سپید وحشی» آتشی که
اتفاقا شعرهای اخیرش خیلی بهتر از آنهاست. اما آنها چون
بیشتر دربارهشان صحبت
شده و زمان طولانیتری گذشته اینقدر مورد توجه است، مثل «تو
را من چشم در راهم»
نیما یوشیج، «زمستان» اخوان ثالث و یا بعضی شعرهای شاملو.
اعتقاد ندارم شاعران بزرگ
چند شعر خوب دارند و بس؛ البته کسی مثل م. آزاد هست که دوره
خلاقهاش کوتاه است. اما آتشی و شاملو تا آخر شعر گفتند و
روزبهروز بهتر.
«مدایح
بیصله» ی شاملو 12 سال بعد از چاپ در سوئد اینجا آمد و بعدهم
آنگونه که
باید، دربارهاش صحبت نشده یا مختاری، شاعر خیلی خوبی بود، اما
بیشتر درباره
ذهنیتهای سیاسی و مقالههای اجتماعیاش بحث شده تا شعرش.
دربارهی کسی مثل حقوقی
هم که در دهه هفتم عمرش همچنان شعرهایی پر از جوانی، طراوت و
کشف میگوید، صحبت
نشده است.
من، آتشی،
سپانلو، براهنی یا شاملو درباره خودمان، نسل خودمان و بعد از
خودمان دهها مقاله
نوشتیم و فرق نمیکرد برای چهکسی؛ مهم شعر خوب بود.
امروز نگاه انحصارگر، کشف شعرهای
خوب را مانع میشود و ممکن است شعری را بهصرف اینکه غزل است
نخوانیم.
در آینده مفهومها و موضوعهایی مثل حقوق
بشر، محیط زیست و تبعیض نژادی به ادبیات ما غنا خواهند داد،
همانگونه که برای
آدمهای بزرگ مسائلی مثل زندانها، حقوق بشر، محیط زیست،
اقلیتها و ... مهم است و
اینها فرهنگ را از حالت بومی درمیآورد و جهانی میکند. در
عصر ما مبارزه با ستم
مطرح بود، ولی حالا مبارزه با استعمار، برای حقوق بشر، نگه
داشتن این سیاره بهعنوان
خانه همه ما، آزادی اندیشه و بیان و ... اهمیت پیدا کرده است.
شاعری بهتر خواهد بود که
مجموع اینها را با توجه به فرهنگ خودمان میگیرد و فرهنگ را
از حالت یکبعدی و
یکصدایی در میآورد.
چیز غمانگیزی که رخ میدهد، این
است که بدون داشتن زمینه مساعد وارد انفجار اطلاعات میشویم.
شوخی است که فکر
کنیم از طریق اطلاعات، به فکر کردن قادر خواهیم بود. شخصی که
با کامپیوتر کار
میکند، ولی ذهن شبانی دارد، بر لبه آگاهی قرار میگیرد؛ نه
در ژرفا.
مجابی همچنین به این مسأله اشاره کرد که شاعران
بزرگ از طریق اطلاعات و دانستههایشان، شاعر بزرگی نشدهاند.
|