کتاب "تاریخ 500 ساله خوزستان" را احمدکسروی با وسواس بسیار
نوشت. درمسافرتهای طولانی به خوزستان و یافتن نوادگان و
بازماندگان مشعشیان و گفتگو با آنها و همچنین نشستن پای صحبت
سران قبائل عرب خوزستان و مراجعه به اسناد توانست تاریخ این
منطقه را در آورد. کسروی را دارودسته نواب صفوی که خود را
فدائی اسلام نام نهاده بودند ترور کردند. کتاب نیز در جمهوری
اسلامی تجدید چاپ نشد؛ اما نه با خاموشی کسروی واقعیات فراموش
شد و نه با جلوگیری از تجدید چاپ کتاب او توطئهها خاتمه یافت.
داستان بصورت دنباله دار ادامه دارد. هم ترور و هم آن واقعیاتی
که کسروی براساس آنها "تاریخ 500 ساله خوزستان" را نوشت. از
کتاب کسروی و با توجه به رویدادهای اخیر خوزستان بخوانید:
سید محمد مشعشع که عرب زبان بود، درزمانی میزیست که مذهب شیعه
رواج یافت. او درسال 840 قمری دعوی مهدی گری را آشکارساخت. او
درمنطقه خوزستان تاراج و غارت کرد. درنهایت به خوزستان دست
یافت. پسرش مولی علی دعوی خدایی کرد و بیش از پدر به قتل و
غارت مردمان آن منطقه پرداخت. به قدری به جنایت پرداخت که
نهایتا به قتل رسید.
سید محمد مشعشع که دعوی مهدی بودن را گاه داشت، نوشت امام
ناپدید بهرکاری تواناست .. و هرکه را خواست با گناه و بیگناه
نابود میکند. او درحالی مدعی مهدی گری بود که سواد اندکی هم
ازتاریخ مذهب اسلام داشت. او درمورد زاده شدن مهدی چنین
مینویسد:
نرجس خاتون دختر" قیصرروم" مادرامام دوازدهم بوده. دختر قیصر
به اسارت عباسیان درآمده و در بازارفروخته میشود. امام علی
نقی او را خریده به برادرش حسن عسگری میبخشد و از او مهدی پسر
حسن زاده میشود.
مشعشیان به خوزستان و تا بخشی از عراق جزایر اطراف با خون و
خرافات حکومت کردند. و خود را شیعه و پیرو مهدی گری خواندند.
مشعشعیان هم به دست ترکها و نهایتا به دستور شاه اسماعیل
تارومارشدند. تاخت و تازهای شاه اسماعیل باعث ویرانی کشور و
تاخت و تازهای ازبکان، عثمانیان شد. ولی کارنیک شاه اسماعیل
برکندن مشعشیان ازخوزستان شد. هفتاد سال حکومت خودسرانه
مشعشیان به پایان رسید ولی سهوهای شاه اسماعیل مجال دوباره
حکومت مشعشیان باعث فراوانی اعراب درمنطقه خوزستان شد. همچنان
خوزستان میدان تاخت و تاز قبایل عرب و ترک شد. درآن زمان
گرفتاربودن حکومت ایران با تاخت و تاز عثمانیان و ازبکان مجالی
برای کنترل خوزستان و کنترل هرج و مرج آن باقی نمی گذاشت.
درزمان شاه عباس بود که او قدرت نواحی عراق را مجددا به
ایرانیان بازگرداند. ولی با خیانت والی حویزه و همکیشان عربش
درزمان شاه سلطان حسین صفوی پایتخت ایران اصفهان به دست
افغانها افتاد و آنان شش سال به کرمان و فارس و عراق دست
یافتند وشهرهای غربی ایران و خوزستان به دست عثمانیان افتاد.
نادرشاه افغانها را ازایران دفع کرد. او درخوزستان اعراب اوباش
و والیان آنجا را به بند کشید. عثمانیان را نیز دفع کرد. او
بساط اعراب در بخشی از خوزستان را که اعراب آن را بخشی از
عربستان میخوانند برهم میزند. درزمان کریمخان قومی از اعراب
درخوزستان میرانند که به دزدی و راهزنی معروف بودند. و بالاخره
کریمخان این قوم راهزن کعبیان را که به ایران آمده و سکنی
گزیده بودند ازایران راند، الا یکی ازآنان که از در آشتی با
کریم خان درآمد و با صلح و اقتدار خوزستان را اداره کرد و
کشتیها ساخت و بنادر را رونق داد ولی با این وجود وجه راهزنی
او دراو ریشه داربود و به کشتیهایی که دست مییافت غارت
میکرد و ازجمله کشتیهای انگلیسی که به این ترتیب نام کعبیان
به گوش اروپاییها هم رسید. با کشته شدن کریم خان، مجددا شورش
ایران و بویژه خوزستان را در برگرفت. تا زمان فتحعلی شاه که
خوزستان بتدریج آرام گرفت و به دوبخش اصلی بخش شمالی که شوشتر
و دزفول و حویزه بود که به کرمانشاهان تعلق گرفت و جنوب که جزو
فارس شد.
طاعون
بزرگ هزاران تن ازمردم خوزستان را قربانی گرفت. دانیال پیغمبر
برای وبا و طاعون طلسمی نقش و در درون قلعه شوش پنهان کرده بود
و انگلیسیها آن سنگ نوشته دار شوش را دزدیدند و مردم شوشتر و
دزفول معتقد بودند که از آن زمان طاعون و وبا به شهرشان آمد.
انگلستان به خارک لشکرکشی میکند و آماده حمله به ایران میشود
ولی با لشکرکشی و درایت منوچهر معتمدلدوله، دست فتنه انگیزی
انگلستان از ایران کوتاه میشود. و بدین ترتیب درخوزستان پای
دولت ایران درزمان قاجاریه محکم شد. ولی این هم دیرنپائید و
لشکر کشی انگلستان به خوزستان توام با شکستهای پی درپی ایران
ازروسیه آغاز شد.
انگلیسیان تا اهواز پیش آمده و برآن استوارگردیدند. ولی
انگلیسیان خود اهواز و محمره ( خرمشهر) را ترک کردند. این جنگ
درسی به دولت قاجار داد که خوزستان رابی لشکر و توپ نگذارد.
و بدین ترتیب شورش اعراب درخوزستان را کنترل کنند و مردم اعراب
نیزبه جای تاخت و تاز به کشاورزی بپردازند. و پس آرامش خوزستان
بود که بختیاران به این سرزمین راه یافتند و آنجا را زمستانگاه
خوبی یافتند. ولی متاسفانه ویرانیها درروستاها راسبب شدند.
درزمان دولت قاجار، امتیاز کاوشگری ایران به دول فرانسه و
انگلستان واگذارشد. آنچه فرانسه یافت در 183 صندوق به پاریس
ارسال کردند.
دراین کاوشگریها بود که چشمههای نفت خوزستان نیز به گوش
اروپاییان رسید. مردم این مناطق از نفتهایی که خود بخود از
زمین بالا میزد بهره یاب بوده آن را درخیکها گرد آورده
بکارمی بردند. درسال 1319 بود که امتیاز برنفت سراسر ایران بحز
آذربایجان و گیلان و مازندران و استرآباد و خراسان را
انگلیسیها ( مستر دارسی) از مظفرالدینشاه گرفت و فوران سیاه
رنگ نفت شرکت نفت ایران وانگلیس را پدید آورد. نفت ایران نیکی
فراوانی برای انگلستان و جنگهایی که درگیر آن بود و سوختی که
برای ان فراهم کرد بوجود آورد و این کشور را به ثروت کلانی
رساند. مشروطه سررسید و پریشانی کشور را گرفت، ولی انگلیسیها
که دلبستگی خاصی به خوزستان یافته بودند درتلاش بودند که
درآنجا شورشی به وقوع نپیوندد و بدین ترتیب به شیخ خزعل که
رابطه دیرینه ای با انگلستان داشت یاری داده و برهمه عشایر او
را استوار کردند. او زنجیر ایرانگری را از گردن برداشته در
آرزوی نامیدن وی به عنوان پادشاه عربستان بود. میدان استخراج
نفت انگلستان "میدان تفتون" و یا مسجد سلیمان به آبادی گذاشت و
کارگران زیادی را برای کارجذب کرد. درسال 1332 قمری که جنگ
اروپا درگرفت، با وجودی که دولت ایران اعلامبیطرفی کرد ولی
شیخ خزعل اشکارا و خودسرانه به حمایت ازانگلیسیان پرداخت.
انکلیسیها پس از راندن ترکان ازخوزستان با خدمات شیخ خزعل به
تمام خوزستان مسلط شدند. رییس الوزراء به حکومت خودسر شیخ خزعل
پایان میدهد. |