پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

پيک هفته

در رابطه با پيک هفته


 

 

 
 

 

شب یلدا
همه جا گیرشده
علی اصغر راشدان

چند خیابان را پیاده پشت سرگذاشته بودم . بعدازچهارراه، خواستم روی یکی ازنیمکت‌های کنارمیـدان بنیشنم وچندسطر روزنامه بخوانم . داد و دود قهوه خانه ی دودهنه ی تمام شیشه ای گوشه میدان مرا به خود خواند.

اواخرنهاربازار بود. کنارمیز دنجی نشستم و چای خواستم . قهوه چی یک قوری استیل و یک استکــا ن

نعلبکی را توی یک سینی کج وکوله، جلوم گذاشت .   

چای اول راهورت می‌کشیدم که پیرزنی نی قلیانی با پسربچه ی هشت– ده ساله اش واردشدند وکنارمیزمن وروبه رویم نشستند. کولی و یا ازکردهای قوچان بودند. پسربچه درهم تکیده وپیرزن یک تکه نیمسوز. چروکیده بود. نهارخواستند. قهوه چی یک دیزی با نان سنگک و یک نوشابه جلوشان گذاشت . پیرزن گفت:

-چی کارش کنیم ؟

  قهوه چی میان سال وکارکشته، پوزخندی زد و گفت :

 -بریزین توسولاخ گوشتون !

پیرزن پارگی‌های زیربغل وآستین‌هاش را کمی پوشاند و گفت :

- چی جوری؟ خداخیرت بده، برامون درستش کن !

وردست قهوه چی از پشت پیشخوان و کنارسماورغول پیکرداد زد :

-آخه تو فنارسه نمی دونن دیزی چیه !

قوه چی دوباره پوزخندی زد و دنبه و گوجه فرنگی وچند دانه نخود را در بادیه خالی کرد وکوبید، آب گوشت را روی آن خالی کرد و گفت :

 -دوس دارین واسه تون لقمه کنم؟

اطراف راپائید وزیرلب خندید و دنبال کارش رفت.

پیرزن کمی آبگوشت راهورت کشید، روترش کرد و گفت:

- زهرماری خیلی داغه! تموم دهن وگلو و روده‌هام روسوزوند!

پسربچه سروسینه اش را به طر ف مادرخم کرد و گفت :

- کاری نداره، الان درستش می‌کنم !

  نصف شیشه ی نوشابه را تو بادیه ی آبگوشت خالی کرد. پیرزن تکه ای نان تودهنش گذاشت وآبگوشت راهورت کشید و گفت :

- شد یه چیزی!انگاری بیترشد !

پسربچه چندلقمه نان تودهن خود گذاشت و به نوبت آبگوشت را سرکشید. انگارازمزه اش خوشش نیامــد، بادیه را به طرف پیرزن سراند و دیزی را جلوی کشید. دستش رابا تکه ای نان تودیزی دهن گشاد و گلی فروبرد و با گوشت ومخلفات دیگربیرون کشید و تو دهنش چپاند….

 

به یادبچه گی‌های خودم افتادم. همان شکل وشمایل راداشتم. دوران پرفراز و نشیب و سختی بود، اماروزگاربی درد و لبریز ازبی خیالی بود. یادش بخیر! حالا شب وروز یلدائی می‌خوانم :

خوش نشینان همه رفتند و چه دیراست دگر

خانه پرخاروخس ودشت وکویراست دگر

سینه ریز تن عریان درختان دربــــاغ

زوزه ی یخ زده ی گرگ شـریراست دگر

تکیه ی دهکده  دیـــوارخراب آباد است

شهرجولانگه توفان نفیـر اســــت دگر

شب یلــدا همه جائی ونفس گیرشــده

صبح مادرخم زنجیراسیـر اســت دگر