سياوش كسرائی روحانيت را بسيارديده بود ومی
شناخت. ازدوران فدائيان اسلام، ازدوران چابكی سيد جوانی كه
طپانچه زيرعبايش داشت و" نواب" صدايش میكردند. ازآن دوران كه
كاشانی، آيت الله بود ورئيس مجلس شورای ملی. پيش از آن كه
همگام دربار و كودتای 28 مرداد شود و كودتاچیها "سيد كاشی"
معرفی اش كنند!
جفای همه آنها به دكترمصدق وتوده ایها خنجری
بود كه ميان دوكتفش داشت. سرآشتی با هيچكدامشان را نداشت، حتی
آيت الله زنجانی، چه رسد به فلسفی واعظ مسجد دولتی ارك و راشد
قصه گوی شبهای جمعه درراديو و يا آيت الله خوانساری و امام
جمعه تهران كه قرآن بالای سرشاه میگرفتند!
پيش و بعد ازكودتا انبوهی ازآنها دست دردست
بازاریها وفئودالها پشت سرشاه و سلطنت ايستادند و گرده
دوستان و رفقای او زيرمهميز فرمانداری نظامی تهران خرد شد و
آنها دم برنيآوردند. دوستان او را تيرباران كردند و همين جماعت
بر كفر و الحاد نفرين فرستادند ودربارشاهنشاهی را ستودند. مصدق
را محاكمه و وزيرخارجه اش را تيرباران كردند، اما بازهم صدای
آنها درنيآمد. كسرائی اين جفای روحانيت به جنبش ملی شدن نفت را
هرگز فراموش نكرد و هرجا كه فرصتی دست داد آن را گفت!
آقای ثقفی، اهل شعر و ادب بود. هم به جمع
روشنفكران تهران راه داشت و هم به بيت الله خمينی. داماد آقای
خمينی بود و مبلغ وی درميان روشنفكران. گهگاه به ديدار كسرائی
دريك شركت ساختمانی میرفت كه كسرائی درسالهای پس ازكودتا
كارهای حقوقی آنها را انجام میداد و نانی به خانه میبرد. "
اقای ثقفی" )
اينگونه صدايش میكردند(
بارها از آيت الله خمينی و شم روشنفكرانه او برای كسرائی گفته
بود و اينكه " آقای روح الله" بافته ديگری ازآن تافته است! اهل
شعراست، اهل سياست است، ازآيت لله كاشانی دلگيراست، میخواهد
بين دانشگاه وحوزه پل بزند. مهرروشنفكرها واهل شعر و ادبی مثل
شما را بردل دارد...
پايان اين زمزمههای دلنشين، سفر يك شبه سياوش
كسرائی و " آقا ثقفی" در يك شب سرد زمستانی شانه به شانه آقا
ثقفی، روی صندلیهای رديف آخر يكی ازاتوبوسهای "اتوتوكل"، كه
رقيب "اتوترانسپورت" در شمس العماره بود نشستند ورفتند قم.
رفتند به ديدارآنكه هم اهل شعر بود وهم اهل سياست. فلسفه
میگفت و چون دركوچه پس كوچههای قم شايع بود " اهل اشراق
است". درس و محضرش رونق كلاس و درس " اصول" كافی شاگردهای
ازآب و گل درآمده ايت الله بروجردی را هم نداشت.
اذان مغرب را گفته بودند كه رسيدند.
درخانه آيت الله خمينی، زيردو پايه كرسی گرم
اتاق هنوزجا خوش نكرده بودند كه سينی شام را گذاشتند پشت
دراتاق وصدائی كه معلوم نبود ازگلوی پسربچهای نا بالغ بيرون
میآيد و يا زنی ميانه سال، آهسته گفت: " شام"!
آقا ثقفی دولنگه دراتاق را بازكرد و پشت به
كرسی و سياوش كسرائی سينی مسی را ميان دو بازو گرفت و با يك
نيمه چرخ آن را به داخل اتاق آورد و گذاشت روی كرسی. چنان فرز
وچابك كه گوئی اين پذيرائی را سالها تجربه كرده است.
هنوزاز روی سه كاسه آبگوشتی كه در كنار چند
پاره نان وسنگك وبشقاب گوشت كوبيده به هم تكيه داده بودند بخار
بلند میشد، كه "حاج آقا روح الله" فرز و چابك وارد اتاق شد
وهمان جلوی درگاهی اتاق تعليقهايش را درآورد وسری به علامت
پاسخ به كسرائی و حاج آقا ثقفی كه از زير پايه كرسی بيرون آمده
و جلوی پای او بلند شده بودند پائين آورد. زيرپايه شرقی كرسی
نشست و پيش از آنكه دستش را در سينی درازكند، زير لب دعای
شكرانه خواند! به اين ترتيب، پايه شمالی كرسی در صدراتاق خالی
ماند و پايه شرقی كه آقا ثقفی ازكسرائی خواسته بود آنجا
ننشيند، جای هميشگی آيت الله خمينی بود!
شام كه تمام شد آقا ثقفی بحث شعر را پيش كشيد
و حاج آقا روح الله فصيح و دقيق، هم درباره مولوی صحبت كرد و
هم از او شعرخواند. حافظ را خوب میشناخت و ازنهج البلاغه
بعنوان منشورحكومت حضرت علی بارها ياد كرد و...
كسرائی نيزدرباره ادبيات جديد ايران وجهان
صحبت كرد و به توصيه آقا ثقفی كه تقاضای حاج آقا روح الله را
بازگوئی میكرد " آرش كمانگير" را خواند.
پايان آنشب كه تا پاسی طول كشيد، قطعه
شعر"محمد" بود كه در ذهن كسرائی بسته شد و دو باره انديشی و
بازانديشی نقش مذهب دررويدادهای آينده ايران. هنوز نه "علی
شريعتی" وارد ميدان شده بود و نه مخالفان او از بيم افتادن
كاربدست مذهبيون مكلا، به حمايت ازآيت الله "مطهری" برخاسته و
حكم شرعی برای سران بازارتهران داده بودند تا ازسهم امام به
مطهری بدهند! همان سهمی كه سرانجام ستون مسجد " قبا" را در
رقابت با گنبد حسينيه ارشاد بالا برد!
مثلث كاخ جوانان سه راه ضرابخانه، مسجد قبا و
حسينيه ارشاد، دردهه 50 سه ضلع نوانديشی به سبك دربارشاهنشاهی،
نوگرائی به سبك ملی- مذهبیها و دگرديسی روحانيونی شد كه برای
حضوردرصحنه سياسی ايران هيچ چارهای جزنو كردن غبای كهنه فقه "
كافی» نداشتند و مطهری، اين تيزهوش ترين شاگرد آيت الله خمينی
را به ميدان فرستاده بودند.. آنچه كه سن وسال آيت الله خمينی
اجازه آن را نمی داد، آيت الله مطهری مظهرآن شده بود؛ گر چه
بازاروروحانيت وابسته به حجتيه " مفتح" را هم دركنارمطهری به
ميدان كشيدند تا ميدان او نيزبی رقيب نماند! (اين هردو بعد
ازانقلاب ترورشدند(
ورود مجاهدين خلق به صحنه، اين مثلث را به
مربع تبديل كرد، گرچه پس ازانقلاب 57 يكبارديگر اين مربع به
مثلث تبديل شد. |