سه شنبه، چهارشنبه و پنجشنبه 22 تا 24 آذر، جشنوارهی
فيلمهای صد ثانيهای در كرج برگزار شد.
سه شنبه و چهارشنبه روی هم صد فيلم در سينما ساويز گوهردشت
نشان دادند.(پنجشنبه مراسم اختتاميه بود) برنامهها از ساعت 2
شروع میشد و تا 8 شب ادامه داشت.
تعداد 730 فيلم از 25 شهر، برای جشنواره ارسال شده بود كه با
رآی هيئت داوران صد فيلم انتخاب شده بود.
هيئت داوران سهنفر بودند:
مينو
فرشچی،
موسائيان و بهادری.
پارسال اين جشنواره در سالن اصلاح بذر برگزار شد، كه همانموقع
جريان آن در وبلاگ نوشتم.
سالن اصلاحبذر تماشاگر بيشتری رو در خودش جای میداد ولی
مناسب پخش فيلم نبود. پروژكتور را روی يه صفحه پلاستيك چروكی
مینداختند. صدا هم بد بود.
سينما ساويز اين چيزهاش بهتر بود ولی فقط 300 تماشاگر درآن جا
میگيرند. كارها با همه كمبودها، امسال خيلی منسجمتر از سال
قبل بود.
وارد سالن كه میشدی يك ورقه نظرسنجی میدادند دست مردم كه
رويش حدود 33 فيلم را با نام كارگردان و شهر وی نوشته بودند و
هر بار بايد به سه فيلم برتر رأی میداديد.
از بيشتر شهرها شركت كرده بودند: شيراز، ملاير، خرمآباد،
اصفهان، شاهرود، اردبيل، اهواز، كرمان، رشت، تبريز، سنندج ،
تهران، كرج، همدان، مهاباد، بانه، قم و يزد و برازجان و
غيره...
شب اول بعد از نشان دادن 33 فيلم از همه كارگردانها دعوت
كردند يكی يكی بيايند روی سن و به سوالات جواب بدهند، كه از
اين ميان تنها چهارپنج نفر جرأت كردند بيايند.
بيشتر انتقادها به كپیكاری و نخنمايی موضوعات بازمیگشت، يا
اشتباهات خيلی بديهی،
كه بيشترآنها با جملههايی مثل "همين است كه هست" يا "لابد من
هنرمند نيستم" و يا "ببخشيد حواسم نبود" جواب میدادند. مثلا
فيلمساز اصفهاني(احسان فاضلی) در جواب اينكه رزمندهی فيلم چرا
در جبهه لباسش ترتميز و فكل كراواتيه و موهاش ژلزده و
روغنزده؟ با لهجه شيرين
اصفهانی
و با خونسردی گفت: " روزی اول يه كم خاكيش كرديم كه دوربين
خراب شد. روزی دوم كه دوربين درست شد يادمون رفت خاكيش
كنيم)جالب شد وقتی همين فيلم جايزه گرفت!
فيلمها دو نوع بودند، بلكه هم بيشتر. بعضی ازآنها با هر
موضوعی، آخرش با هزار ضرب و زور خودشان را چسبانده بودند به
خدا و ماورالطبيعه و ائمه اطهار و... و بعضیها حرف نويی
داشتند.
گروه اولی سعی كرده بودند از موضوعات نخنمای جبهه و جنگ و
شهيد استفاده كنند( نمیگويم هر موضوعی راجع به اينها باشد
نخنماست. شيوه جديدی نداشتند. گفتن حرفهای تكراری هم كه جذاب
نيست) يا شفای امامان و مرگ و...
سطح بعضی فيلمها خيلی پايين بود. يعنی هيچی نداشتند. شايد هر
كدوم از ما دوربين را بكاريم و صدثانيه الكی از هر جا فيلم
بگيريم از اونا بهتر باشند. و بعضیها جذاب.
شنيدم كه خيلی از آن 630 فيلم كه مميزی جشنواره رد كرده بوئد
بهتر از اين صدتا بودند.
و اما شب دوم:
مهمترين رويداد شب دوم سخنرانی
ناصر تقوايی
بعد از نمايش فيلمها بود. برای من دردناك بود كه
خيلیها از 300 نفری كه بيشترآنها فيلمساز جوان بودند اصلا او
را نمیشناختند! البته وقتی اسم فيلمهای او را گفتند بخصوص"
فيلم كاغذ بیخط" عدهای گفتند: آهاااااان! اونه؟
سخنرانی ناصر تقوايی نسبتا طولانی بود و الان نمیتوانم همه
را بنويسم، ولی بسيار جالب بود. آزادانه حرف زد و فكر میكنم
روی خيلیها تأثير گذاشت.
حاشيه
- وقتی تقوايی با يك دختر كمیتپل و جوان با كاپشن كوتاه و
شلوار لی و شالگردن قرمزی كه به دور گردنش گره خورده بود وارد
شد، اكثر بچهها فكر كردن كه دختراوست يا يكی از شاگردانش. اما
بعدا فهميديم، او همان زن جديد تقوائی است!
7- مراسم اختتاميهی
جشنوارهی فيلم صد، در سالن سرمسازی رازی
حصارك برگزار شد و خيلی باشكوهتر از هميشه.
- مجری فرزاد حسنی بود، كه برای دخترهای جوان خيلی خوش آيند
بود.
- سرمسازی رازی محوطهی خيلی زيبايی دارد. در زمان رضا شاه
ساخته شده و پر از درختهای چنار بسيار بلند است...
- تقريبا حدس میزدم چه فيلمايی برنده میشوند. حدسم درست از
آب درآمد.
بيشتر فيلمهايی كه به نوعی آخرش به نوعی به جبهه و خدا و
ملائك ربط پيدا میكرد. فيلمی كه اول شد من نديده بودم. ولی
بغل دستيم گفت داستان زنيه كه در قبرستان كنار قبر پسر شهيدش
نشسته و منتظرشه! اسم فيلم "قرار" بود.
میگفتند هر كدوم از اين صدتا برنده میشد تعجب نمیكردند اما
اين...
كارگردان فيلم " قرار" ده سكهی آزادی گرفت( مظنهش در بازار
از قرار هر سكه 140 هزار تومان است) و تقديرنامه و... بقيه 5
سكه و 3 سكه و 2 و يا يك سكه گرفتند.
- برنده جايزه بهترين فيلم از نظر تماشاگران هم نصيب فيلم"
نقاشی پسر بد" ساخته "هانيه صادقی» از كرج شد. من هم به آن
رأی داده بودم.
داستان زنی است كه در آشپزخونه مشغول كار است. يكی از پسرهايش
میآيد و دامن او را میكشد و میگويد داداشش رو ديوار نقاشی
كرده. زن با عصبانيت میگردد و پسرك را پشت رختخوابها پيدا
میكند و با خشونت كتك میزند. بعد دست او را میكشد و به زور
میندازد توی توالت و موقع قفل كردن در میگويد" ديگه دوستت
ندارم!" بعد كه میرود ديوار را پاك كند میبيند پسر با ماژيك
قرمز قلبی كشيده و درآن نوشته" مامان دوستت دارم!"
- فيلم "زاويه" كار نورالله كيانی از خمينیشهر هم جايزه گرفت.
(به اينم رأی داده بودم).
داستان پسر جوانی است كه يك دوربين عكاسی در دست دارد. ابتدا
میخواهد از يك گل عكس بگيرد، موقع فشار دكمه، يم باره گل پرپر
میشود. از چراغ گردسوز میخواهد عكس بگيرد، لامپاش منفجر
میشود. از يك تفنگ میخواهد عكس بگيرد، به محض فشار دكمه
اسلحه شليك میكند و يكی از چشمهايش كور میشود. بعد با يك
چشمی كه بانداژ نيست از آسمون پر ابر آسمون كه از پنجره پيداست
میخواهد عكس بگيرد. بعد از فشار دكمه ابرها رعد و برق
میزنند و صدای باران...
- فيلم "لانگ شات" كار علی شهبازی از كرج با اينكه خوب اجرا
نشده بود ولی مضمون جالبی داشت و خيلیها را به خنده واداشت.
از گران قيمتترين پنجره خوانهها شروع كرده بود فيلم
گرفتن... تا پنجرههای خونههای مدرن و بعد متوسط و بعد
فقيرانه( كه مثلا خوانه آجريه و هنوز نما نداره. و از هر كدوم
صدای آهنگ بخصوصی ميی آمد. از آهنگهای كلاسيك و اصطلاحا با
كلاس بگيرد و بعد به آهنگهای لسآنجلسی و جوادی و مشكیرنگ
عشقه و... و بعد نمای كلی شهر كه همه اش صدای موسيقیهای درهم
و مغشوش میآمد..
- جالبه كه دختری به نام ليلا صبور از تهران با فيلم "بودن"
شركت كرده بود. موضوع بد نبود. آپارتمانهايی رو در تاريكی شب
نشان میداد كه چراغ همه آنها خاموش است. صدای اذان مسجد كه
میآيد فقط چراغ يكی از خونهها روشن میشود و دوربين منتظر
میماند. وقتی میبيند همه به جز اينيكی خوابند . زوم میكند
روی آن پنجرهی خدايی و... كات.
- فيلم" اگه منو نبخشه" ساختهی راضيه خشنود از تهران هم
برايم جالب بود.
دختری شيك و پيك روی نيمكت پارك نشسته و پسری تپلمپل چهارده
پانزده ساله هم سمت چپش. يه ظرف سيبزمينی سرخكرده بينشونه.
هم دختره داره ازش میخوره و هم پسره. معلومه با هم آشنا
نيستند. هر بار نوبت پسره میشه كه برداره، دختره برمیگرده
اخمی بهش میكنه. ولی پسره خونسرده. وقتی يه دونه میمونه هر
دو دست برای برداشتنش دراز میكنند. دختره با اكراه دستشو عقب
میبرد. پسره بر میدارد ولی نصفشو میخورد و نصف ديگرش را
میگذارد در ظرف و میرود. دختر آن نصف دستخورده را نمیخورد
و بخاطر شكمويی پسره اخم میكند. با ناراحتی از جا بلند
میشود... و در كمال تعجب میبينه ظرف سيبزمين سرخكردهی
خودش طرف راستش دستنخوردهست و اون در واقع تمام اين مدت از
سيبزمينی پسره میخورده! |