هوشنگ گلشيری، داستان نويس نامآور ايران، از نسل دوم
نويسندگان و شاعران نامدار صد ساله اخير بود.
او نيز نباليده بود
كه كودتای 28 مرداد
چون آور فرو آمد.
فروغ ، انديشه را به شعری تبديل كرد كه مايملكهای
اجتماعی خود را از معاشرت مداوم با ابراهيم گلستان و صادق چوبك
گرفت. هوشنگ گلشيری
نيز
نوشتن را سنگر مبارزه كرد. هر چند با حرارت تمام عليه
ايدئولوژی جوانی خود(
ماركسيسم وحزب توده ايران)
تبليغ میكرد، اما آن "انديشه" روی كاغذ جاری میشد و به خلق
آثاری جون "مردی با كراوات سرخ" و "شازده احتجاب" میانجاميد.
راز گلشيری چه بود كه در كلام مدام جدائی از سياست را فرياد
میكرد و در نوشتن -
و بعدها در عمل- بیوقفه سياسیتر میشد؟
احسان طبری، در همان اندك سالهای حضور آزاد در ايران
و پيش از رفتن به مسلخ اوين، اين راز را با همان لحن شمرده و
مهربان هميشگیاش يكبار برای گلشيری فاش كرد.
در يكی از جلسات قصه نويسی كانون، نقد كتاب "بره گمشده" آخرين
اثر آن روز گلشيری، بين فريدون تنكابنی، ناصر موذن و جمال
ميرصادقی از يكسو و هوشنگ گلشيری و سيمين دانشور از سوی ديگر
بحث
بالا گرفت. قرار شد در جلسه وسيعتری اين بحث مطرح شود. روزهای
پرشور انقلاب بود و جلسه
برپا نشد.
چند ماهی بعد از انقلاب، آن جلسه سرانجام تشكيل شد. همه آنها
كه در بالا نامشان برده شد بودند و افزون بر آنها علی اصغر
خبرهزاده، شمس آلاحمد كه به دفاع از گلشيری آمده بودند و
بهآذين و احسان طبری كه دعوت داشتند تا در باره "رئاليسم
سوسياليستی» بحث شود. جلسهای طولانی و شورانگيز بود كه اگر
ضبط میشد، میتوانست به سندی تاريخی-
ادبی تبديل شود. در طول جلسه طبری هر چند دقيقه يكبار، سخن
گلشيری را قطع كرده و میگفت:
شما كه مثل ما فكر میكنيد!
در پايان جلسه، هوشنگ گلشيری برافروخته و خسته از طبری پرسيد:
من خلاف شما فكر میكنم. شما چرا در جلسه تكرار میكرديد كه
مثل شما فكر میكنم؟
طبری لبخندی زد، دست او را گرفت، كنار خودش روی صندلیهای
قديمی خانه "گلیترقی» نشاند و گفت:
نويسنده نمیتواند از اجتماع جدا باشد. شما در حرف از اجتماع
فرار میكنيد، اما در نوشته به آن بر میگرديد. شايد اگر تعريف
درست "رئاليسم سوسياليستی» را تدوين میكرديم، شازده احتجاب هم
از آن دور نبود…
گلشيری كه با احترام فوقالعاده با طبری حرف میزد، در پاسخ
بطور مفصل نظريات خود را در باره رئاليسم سوسياليستی گفت. طبری
با خونسردی به همه حرفهای گوش داد و سپس گفت:
هوشنگ جان! روش شناسی مهم است. شما با همان متدولوژیهای
رئاليسم سوسياليستی را رد میكنی كه من میپذيرم. جدائـی راه
ناشی از اطلاعات كم يا نادرست امثال من است…
طبری كه با ظرافت و مهربانی تمام حرفهايش را زده بود، بلند شد
و از هوشنگ گلشيری خواست باز هم همديگر را ببينند.
اين ديدار ممكن نشد. طبری به زندان رفت تا جام شوكران را سر
كشد. اخوان ثالث، كه او نيز از نسل اول شاعران تودهای بود،
بعد از انقلاب در پاسخ به دعوتی كه علیخامنهای از او كرده
بود تا در حاكميت هنری سهم بگيرد، گفت: « شاعران بر قدرتند نه
با قدرت!»
حوادث خونين دهه 60 يا روشنفكران را به كام مرگ كشيد، يا آوارگی
و يا نان تلخ مهاجرت را در دامانشان گذاشت. كسانی نيز از جهان
رفتند. كانون نويسندگان ايران، يكبار ديگر و اين بار توسط نسل
دوم و سوم نويسندگان و شاعران رهبری و هدايت شد،
اما صد دريغ و افسوس كه نقدی بر آثار و شيوههای كار جمعی نيست
و اين همان فاجعه ايست كه هميشه اختناق درايران از خود برجای
گذاشته است: تك روی، خود بينی، فرد پرستی، نقد گريزی... و در
سرانجام خود جمع گريزی و درجا زدن. چه درعرصه هنری و چه عرصه
اجتماعی و سياسی. اينها بلايای ناآشكار اختناق و استبدادند، كه
در بزنگاههای تاريخی فرصتی برای بازآموزی آنها نيست و بسياری
خطاها از همينجا ناشی میشود. به سالهای اول و حتی حوادث
انقلاب 57 بازگرديد. تفرقه و تك روی چهها كه نكرد. كانون
نويسندگان ايران، اكنون با اين بليه دست و پنجه نرم میكند!
آرام آرام اوضاع متحول شد و دوم خرداد رسيد. از نخستين
كسانی كه از ميان نويسندگان پيوستن به جنبش مردم را فرياد
كردند دولت آبادی و گلشيری بودند. هر دو مانند بسياری ديگر از
نويسندگان و شاعران، اكنون در رهبری كانون، در صف مقدم ايستاده
بودند. اگر ماجراجوئـیهای فصل به فصل
امثال
عباس معروفی
مدام كانون را بسوی انشعاب و چپ روی میبرد، درايت محمود دولت
آبادی و هوشنگ گلشيری به آن سامانی
تازه میداد. اين بود كه كانون در كنار جنبش مردم ايران ايستاد
و گلشيری، كه هنوز پر شور بود،
به سخنگوی مهم آن تبديل شد و راه را تا پايان درست رفت.
طبری در سخن و نوشته گلشيری فردائـی را ديده بود كه
او خود نمیديد! چه باك كه گلشيری تا پايان عمر در حرف از
چشمهای كه زلال معرفت را از آن نوشيده بود فاصله
گرفت، او در عمل همان را میكرد و مینوشت كه بايد. بهآذين
نيز اگر در عزلت اجباری بسر نمیبرد، همين راه را میرفت. به پاس
همين راه و روش بود كه گلشيری نيز بر شانههای مردم به خانه
ابدی رفت. |