زود رسيدهام؛ مثل هميشه!
جلوی تالار شلوغ است و من دنبال چهرهای آشنا میگردم و همان
ابتدا،
يوسف
را میبينم كه دوربين به دست ميان جمعيت ايستاده. سلامی و
خوشوبشی و يوسف
ميان جمعيتی كه هرلحظه بيشتر میشوند گم و پيدا میشود و
دوربينش چهرهی تكتك نامآشنايان و صحنههای مراسم را ثبت
میكند. من جلوی در
ايستادهام.
ناگهان
رضا سيدحسينی
را میبينم كه روی يكی از سكوهای داخل حياط
تالار وحدت تكيه زده بر عصا و غمگين نشسته و جمعيت بیتفاوت از
كنارش عبور
میكنند. جلوتر میايستم و سلامی میدهم و بهخيال خودم حفاظ
پيرمرد و
جمعيت میشوم. دستان لرزان پيرمرد كتابی را میفشارد؛ نگاه
میكنم: چاپ
اول
"آهنگ
ديگر"،
اولين مجموعهشعر
منوچهر آتشی.
روی جلد كتاب نوشته شده:
"
ناشر: رضا سيدحسينی»؛
خبرنگار شبكهی خبر سراغ او میآيد و سلامی و كلامی و من دور
میشوم و
میبينم كه كسی سراغ پيرمرد میآيد و او را با خود به جای
آرامتری میبرد.
ميان جمعيت چهرههای آشنا بسيارند؛ آنقدر كه نام بسياريشان در
خاطرم نمانده! در آن ميان
منيرو روانیپور،
مدام در جنب و جوش است.
از دو روز قبل مشخص شده كه قرار است پيكر آتشی در
امامزادهطاهر كرج دفن
شود اما میدانم كه تعدادی از اهل قلم بوشهر اصرار دارند كه او
را به
زادگاهش برگردانند. همان ابتدای مراسم كار بالا میگيرد و در
وسط جمعيت
خانوادهی زندهياد
آتشی
كه تصميم بر دفن او در كرج گرفتهاند و آنانی كه اصرار بر دفن
او در بوشهر
دارند، بحث میكنند. مدتی بعد سكوت حاكم میشود و بحث بدون
اينكه نتيجهی آن مشخص شود، پايان میيابد.
ناگهان صحنهی عجيبی را میبينم!
منيرو روانیپور،
سنج به دست با دستهی عزاداران كه سازهای جنوبی میزنند داخل
تالار میشوند و مدتی عزاداری میكنند.
ببينيد:
منيرو، نزديك بيست دقيقه همراه با دستهی نوازندگان، سنج میزد
و
بهشيوهی زنان جنوب شعر میخواند و عزاداری میكرد؛ پنداری كه
يك زن عامی جنوبی باشد كه در مرگ عزيزش مويه میكند و نه
نويسندهی
"اهل
غرق"
و
"كنيزو"
و آنهمه كتاب خواندنی ديگر.
بعد از عزاداری جنوبیها،
ساعد باقری
بهعنوان مجری مراسم بالای سن كوچك گوشهی حياط میرود و همان
ابتدا صدای اعتراض كسانی بلند میشود كه درخواست دارند او
پايين بيايد. دليلش هم مشخص
است: باقری از زمرهی شاعران موسوم به متعهد و انقلابی است و
برای عدهای خوشايند نيست كه او مجری اين مراسم باشد. نكتهی
جالب مراسم هم اينجاست
كه از هر دو طيف هنرمندان، چه آنان كه متعهدند و چه آنان كه
لابد
"غيرمتعهد"!
در ميان جمعيت حضور دارند و بهگمانم اولينباری است كه در
مرگ يك هنرمند چنين مسالهای را میبينيم.
"رضا
سيدحسينی»،
"علی
باباچاهی»،
"محمود
دولتآبادی»
و
"علیمحمد
حقشناس"
سخنرانی میكنند و فقط میماند مهمترين مساله كه هنوز برای
بسياری نامشخص است: بالاخره
آتشی
كجا دفن خواهد شد؟
شخصی به نمايندگی از خانوادهی آتشی بالای سكو میرود و اعلام
میكند
خانواده تصميم گرفتهاند آتشی در بوشهر دفن شود! نارضايتی را
میتوان در
چهره و كلام بسياری از حاضران يافت.
سيمين بهبهانی
و بسياری ديگر در امامزادهطاهر هستند و بیخبر از اتفاقات
اينجا انتظار پيكر آتشی را میكشند و حالا بايد كسی آنها را
خبر كند.
پيكر آتشی، همنوا با عزاداری جنوبیها تشييع میشود و جمعيت
كمكم متفرق میشوند.
اين هم گوری خالی در امامزاده طاهر كرج كه هرگز پيكر آتشی را
در خود جای نداد. |