پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

پيک هفته

در رابطه با پيک هفته


 

 

 
 

 

 


سخنان دادفر، سيدحسينی و دولت آبادی درتهران
و استقبال كم نظير بوشهری‌ها از
پيكر‌بی‌جان آتشی
بر اسب سفيد وحشی!

 

انتقال پيكر منوچهر آتشی از تهران به بوشهر، بدعت نبود اما در نوع خود عبرت آموز بود. نه برای مردم، كه برای آنها كه بنام مردم به مجلس هفتم برده شده اند.

همه مقدمات خاكسپاری آتشی در قطعه هنرمندان در امام زاده طاهر كرج فراهم شده و حتی محل دفن او نيز خريده و آماده شده بود، اما زير فشار بوشهرهای حاضر در مراسم و بوشهری‌هائی كه از آنجا‌بی‌وقفه تماس گرفته و برای خاكسپاری آتشی دراين شهر استدلال می‌كردند، سرانجام تصميم براين شد كه به خواست مردم شهر عمل شود. آتشی را بردند بوشهر. آنچه در تهران بود، بحث ميان اقوام برای خاكسپاری در امام زاده طاهر بود و آنچه پس از انتقال آتشی به بوشهر شد، هيجان و استقبالی‌بی‌سابقه از اسب سفيد و سركشی كه ايستاده به شهر بازنگشته بود. او خود در سال 1339 سروده بود:

اسب سفيد وحشی،

بر آخور ايستاده گران سر

اندوهناك قلعه خورشيد سوخته است

...

خورشيد بارها به گذرگاه گرم خويش

از اوج قله، بر كفل او غروب كرد.

مهتاب بارها، به سراشيب جلگه‌ها

بر گردن سطبرش، پيچيده شال زرد

كهساربارها، به سحرگاه پرنسيم

بيدار شد ز هلهله سم او زخواب

...

اسب سفيد وحشی! مشكن مرا جنين،

برمن مگير خنجر خونين خشم خويش

آتش مزن به ريشه خشم سياه من

بگذار تا بخوابد درخواب سرخ خويش

گرگ غرور گرسنه من.

...

اسب سفيد وحشي

در بيشه زار چشم، جويای چيستی؟

آنجا غبار نيست، گلی رسته در سراب

آنجا پلنگ نيست، زنی خفته در سرشك

آنجا حصار نيست، غمی بسته راه خواب.

...

درتهران، تكه روی و خودمحوری برخی اعضای كانون نويسندگان غمی شد بر غم‌های ديگر. همانگونه كه سخنرانی محمد دادفر نماينده مجلس ششم خاری شد بر چشم عطارزاده. آنكه با رای مردم بوشهر به مجلس ششم رفت و آنكه از قماش لباس شخصی‌هاست و به زور احمد جنتی و بنام مردم بوشهر به مجلس برده شد.

سخنان محمد دادفر بسيار دلنشين بود، به همان اندازه كه گفتگو با برخی اعضای كانون نويسندگان دل آزار.

دادفر همچنان به نمايندگی از مردم بوشهر گفت:

در شعر منوچهر آتشی، عناصر اقليمی به وضوح به چشم می‌‏خورد و آتشی همان‌‏گونه كه شاعری جهانی است، به شاعری اقليمی نيز شهرت دارد. بازگرداندن پيكر ايشان به ما موجب می‌‏شود كه چراغ شعر در بوشهر تا قرن‌‏ها روشن بماند. آنچه از ايشان به جا مانده، آثار، منش و شخصيت اوست و آرامگاه ايشان در بوشهر آرامگاه صاحب‌‏دلان خواهد بود، همان‌‏گونه كه در پی آن هستيم كه پيكر نيما را پس از نيم‌‏قرن به يوش و ستارخان را به تبريز بازگردانيم، بر آن شديم تا پيكر آتشی در بوشهر آرام گيرد.

رضا سيد حسينی، كه شناخت از "مكتب‌های ادبی» را دو نسل مديون اوست، پس دادفر چند كلامی بسيار كوتاه اما پر اشاره گفت:

سابقه دوستی من و آتشی به سال‌‏های آخر دهه 30 باز می‌‏گردد. آتشی روشنفكر كه از بوشهر به عنوان شاعر ايلياتی به تهران آمد تا روزهای پايان عمرش آن صفا و سادگی را با خود به همراه داشت.

من سال‌‏هاست از گذشته سخن نمی گويم. خاطرات مرا آزار می‌‏دهد، اما به خاطر حرف‌‏هايی كه اين روزها از سوی محافل مختلف( اشاره به سخنرانی‌های عطار زاده در مجلس) به گوش می‌‏رسد و گاهی حتی آتشی را سانسورچی می‌‏نامند، لازم دانستم بخشی از اين خاطرات را برای شما بازگو كنم. در سال 53 من سرپرست و آتشی نيز مسوول صفحه ادبی مجله تماشا بوديم و پس از انتشار چند شماره "تماشا"، ساواك به دليل مطالبی كه منتشر می‌‏كرديم، مرا دستگير كرد و 15 روز در زندان ماندم كه با كمك يكی از دوستان توانستم از زندان آزاد شوم، اگر كمی دقيق شويم بيشتر مشكلی كه برای تماشا پيش می‌‏آيد، بر سر شعرهايی بود كه آتشی در تماشا منتشر می‌‏كرد و يكی از اين شعرها شعر "شنبه سوراخ" بود كه جنجال وسيعی در پی داشت و اين موجب حيرت است كه درباره آتشی چنين حرف‌‏هايی را بزنند.

در سفر به تاجيكستان با برخی از شاعران تاجيك روبرو شدم كه شعر آنها بسيار سياسی و ضددولتی بود. وقتی به آنها گفتم كه اين شعرها برای شما مايه دردسر نمی‌‏شود، گفتند كه ما هنرمنديم و اگر همين حالا گوشی تلفن را برداريم از شورای دولتی درخواستی كنيم، پاسخ نه نمی‌‏شونيم. در اين سفر ما می‌‏خواستيم از چند مركز و مسجد بازديد كنيم كه در اين مسير برای اين كه برايمان مشكلی پيش نيايد، چندين سرباز را همراه ما كردند كه اين برای كشوری تازه استقلال يافته بسيار عجيب بود.
سخنان محمود دولت‌‏آبادی نيز در همين مراسم خواندنی است:

منوچهر آتشی از معدود شاعران معاصر است كه تا زمانی كه قلب او فرمان نمی‌‏داد، شعر نمی‌‏سرود.