در پيچ مياني كوچهاي قديمي دردزاشيب كه انتهاي كوچه جلوه
ميكند، در ميان خانههاي مدرن امروزي، خانهاي بزرگ با ديوار
كاهگلي، شماره پلاك بسيار قديمي و درختان سر به فلك كشيده،
منزل استيجاري خسرو حمزوي است. نويسندهاي كه طي سالها با
نويسندگان ديگر كمتر مراوده داشته و ترجيح داده كه در انزوا
كار خود را انجام دهد.
در يك عصر پاييزي با خسرو حمزوي كه شايد خيلي دير در دنياي
داستاننويسي ما مطرح شد دیدار داشتم. پس از انقلاب تصميم گرفت
بازنشسته شود و فقط بنويسد.
"سالهاي سال مينوشتم و هرگز دست از نوشتن نكشيدم". اما
چيزهايي كه مي نوشت چيز ناشر پسندي از آب در نميآمد. گاهي هم
خود نمي پسنديدشان.اما نوشتن برايم مهمتر از در آمدن كار بود.
"من مي نوشتم چون نمي توانستم ننويسم".
"شهري كه زير درختان سدر مرد"، "از رگ هر تاك دشت سايه ها" و
"خانه اي در كال سوسن" منتشر شده است.
مي گويد: ناشرها چندان رغبتي به چاپ كار نويسندگان جوان گمنام
ندارند؛ مگر اين كه كسي كه اسم و رسمي بين ناشران داشته باشد،
كار او را توصيه كند. اكنون هم نويسندگان جوان گمنامي هستند كه
كارهايشان روي دستشان مانده است.
"افسانه ي ماميران" را در سال 43- 44 تمام كرد. بعد از آنكه
ناشران گفتند به درد چاپ نمي خورد، ديگر به سراغ آن هم نرفته
است. امروز هم ديگر حوصله باز خوانی 600 ، 700 را ندارد.
زياد اهل رفت و آمد نبوده، با روشنفكران و شعرا و نويسندگان هم
زياد نشست و برخاستي نداشته، در جواني با سهراب سپهري، نصرت
رحماني، احمد شاملو و اسماعيل شاهرودي گهگاهي نشست و برخاستي
داشته و هر از گاهي يگديگر را در كافه فيروز ميديدند.
اما بعد از انتشار "وقتي سموم بر تن ساق مي وزيد" با تني چند
از اعضاي كانون نويسندگان ازجمله با هوشنگ گلشيري آشنا شد.
"البته من گلشيري را چند بار، چندين سال پيشترش، سر ترجمه
تصوير جواني هنرمند جيمز جويس ديده بودم. گلشيري به چاپ اين
كتاب علاقه داشت، گرچه خود من زياد نمي خواستم دنبالش را
بگيرم، ميخواستم اول سموم بر تن يك ساق مي وزيد چاپ شود. سيما
كوبان هم اصرار داشت كه اين اثر چاپ شود. آخرش هم توصيه خانم
كوبان به شهلا لاهيجي، ناشر انتشارات روشنگران، موجب چاپ آن
شد".
. بعد از آن با انتشار شهري كه زير درختان سدر مرد، توجه
بيشتري به كارهاي اين داستاننويس شد.
معتقد است شهرت و سياست نويسنده را خراب ميكند. ميگويد به
قول ارنست همينگوي: كمبود سياست و زياد بودن سياست نويسنده را
خراب ميكند.
می گویند در داستان "شهري كه زير درختان سدر مرد" به شخصيتهاي
سياسي خاصي پرداخته.
دراین باره می گوید: من هيچ وقت به شخص نميپردازم؛ اين دون
شان نويسنده است كه خود را در قالب اشخاص بياورد. نويسنده با
جريانهاي كلي فكري مواجه است و من آدم سياسي نيستم؛ هرچند كه
جامعه ما جامعه سياستزدهاي .من در آن داستان ميخواستم سير
تفكراتي را كه در جامعه حاكم است، بنويسيم و قصد توضيح جريان
خاصي را نداشتم. |